گزارش «جهان اقتصاد» از راه رفتن نفت و گاز روی طناب بودجه طلای سیاه با کفشهای شیشهای!
گلناز پرتوی مهر
نفت و گاز در اقتصاد ایران تنها یک منبع درآمد نیستند؛ آنها شبیه شریانهایی هستند که هم خون حیات را به کالبد بودجه میرسانند و هم در صورت انسداد، کل سیستم را دچار شوک میکنند. دهههاست که «طلای سیاه» در مرکز تصمیمگیریهای کلان اقتصادی ایستاده و هر تکان قیمت یا صادرات آن، مستقیم یا غیرمستقیم، زندگی میلیونها ایرانی را تحتتأثیر قرار میدهد. پرسش اصلی این است نفت و گاز امروز چه نقشی در اقتصاد و بودجه دارند و آیا این نقش در حال تغییر است یا فقط شکل وابستگی عوض شده؟
بودجه عمومی دولت ایران، بهطور سنتی، تکیه قابلتوجهی بر درآمدهای نفت و گاز داشته است. حتی در سالهایی که سیاستگذاران از «کاهش وابستگی بودجه به نفت» سخن گفتهاند، باز هم ردپای این منبع در ارقام کلان بودجه دیده میشود؛ گاه بهصورت مستقیم از محل فروش نفت خام و میعانات گازی و گاه بهصورت غیرمستقیم از مسیر شرکتهای دولتی، صندوقها یا تسعیر ارز.
در عمل، نفت و گاز نقش ضربهگیر بودجه را بازی کردهاند. هر زمان که درآمدهای مالیاتی کفایت نکرده یا هزینههای جاری دولت رشد کرده، امید به صادرات انرژی یا افزایش قیمت جهانی آن، تراز بودجه را قابلتحملتر کرده است. این وابستگی اما بهایی سنگین داشته: بودجه به متغیری بیرونی و غیرقابلکنترل گره خورده که با تحریم، نوسان قیمت و تحولات ژئوپلیتیک بالا و پایین میشود.
مدافعان اقتصاد نفتی میگویند ایران با داشتن ذخایر عظیم نفت و گاز، چارهای جز استفاده از این مزیت طبیعی ندارد. درآمدهای انرژی میتوانند سرمایهگذاری در زیرساخت، آموزش و توسعه صنعتی را تأمین کنند؛ همان مسیری که برخی کشورهای نفتخیز با موفقیت پیمودهاند. اما منتقدان هشدار میدهند که اتکای مزمن به نفت، اقتصاد را تنبل میکند، انگیزه اصلاحات مالیاتی را کاهش میدهد و بیماری هلندی را به جان تولید داخلی میاندازد.
در ایران، نشانههای هر دو روایت دیده میشود. از یکسو درآمدهای نفتی در دورههایی موتور رشد اقتصادی بودهاند و از سوی دیگر، شوکهای نفتی بارها اقتصاد را وارد رکود یا تورمهای سنگین کردهاند. نفت، بهجای آنکه سکوی پرش باشد، گاه به دام وابستگی تبدیل شده است.
اگر نفت ستاره پرحاشیه اقتصاد ایران باشد، گاز بازیگر کمسروصداتر اما به همان اندازه مهم است. ایران یکی از بزرگترین دارندگان ذخایر گاز جهان است و بخش عمدهای از انرژی مصرفی کشور بر پایه گاز طبیعی میچرخد. گاز نهتنها در صادرات و ارزآوری، بلکه در کاهش هزینههای تولید، تأمین برق و حتی سیاست خارجی نقش دارد.
با این حال، گاز نیز قربانی همان چالشهای ساختاری است: قیمتگذاری یارانهای، مصرف بالای داخلی و کمبود سرمایهگذاری برای توسعه میادین و زیرساختها. در نتیجه، ظرفیتی که میتوانست به منبعی پایدار برای درآمدهای بودجهای تبدیل شود، عمدتاً صرف پوشش نیازهای داخلی شده و فرصتهای صادراتی آن محدود مانده است.
در لایحههای بودجه، نفت و گاز اغلب با اعداد خوشبینانه ظاهر میشوند؛ برآوردهایی از میزان فروش، قیمت جهانی و نرخ ارز که اگر محقق شوند، کسری بودجه را مهار میکنند و اگر نشوند، دولت را به سمت استقراض، چاپ پول یا کاهش هزینههای عمرانی سوق میدهند. تجربه سالهای اخیر نشان داده که فاصله میان پیشبینی و واقعیت، یکی از مزمنترین مشکلات بودجهریزی در ایران است.
وقتی درآمدهای نفتی کمتر از انتظار محقق میشوند، اولین قربانی معمولاً سرمایهگذاریهای عمرانی است؛ همان بخشی که میتواند رشد آینده اقتصاد را تضمین کند. به این ترتیب، نفت نهتنها امروز بودجه را شکل میدهد، بلکه آینده اقتصاد را نیز تحتتأثیر قرار میدهد.
تحریمهای نفتی، وابستگی بودجه به انرژی را به یک ریسک دائمی تبدیل کردهاند. در شرایطی که صادرات نفت با محدودیت روبهروست، دولت ناچار میشود مسیرهای جایگزین را فعال کند؛ از افزایش مالیاتها گرفته تا فروش داراییها و اوراق بدهی. این تغییر مسیر اگرچه در ظاهر نشانه کاهش وابستگی به نفت است، اما در عمل اغلب واکنشی اضطراری به کاهش درآمدهای نفتی به شمار میرود، نه نتیجه یک اصلاح ساختاری پایدار.
تقریباً همه اقتصاددانان بر یک نکته توافق دارند: مسئله اصلی حذف نفت از اقتصاد نیست، بلکه نحوه استفاده از آن است. نفت و گاز میتوانند از منبع هزینههای جاری به منبع سرمایهگذاریهای مولد تبدیل شوند. ایجاد صندوقهای ثروت ملی کارآمد، شفافسازی جریان درآمدهای انرژی و پیوند دادن آنها با پروژههای توسعهای بلندمدت، بخشی از این راهحل است.
همزمان، اصلاح نظام مالیاتی، کاهش یارانههای پنهان انرژی و افزایش بهرهوری مصرف، میتواند فشار را از روی نفت بردارد و بودجه را متنوعتر کند. بدون این اصلاحات، هر کاهش یا افزایش قیمت نفت، همچنان اقتصاد را به لرزه خواهد انداخت.
نفت و گاز در اقتصاد ایران شبیه کفشهای شیشهای سیندرلا هستند؛ زیبا، ارزشمند و در عین حال شکننده. تا زمانی که بودجه و اقتصاد روی این کفشها راه میروند، هر لغزش میتواند هزینهای سنگین داشته باشد. چالش اصلی پیشروی سیاستگذار، نه کنار گذاشتن این کفشها، بلکه یاد گرفتن راه رفتن با کفشهای متنوعتر است؛ کفشهایی از جنس مالیات، تولید، بهرهوری و سرمایه انسانی. تنها در این صورت است که طلای سیاه از یک قمار پرریسک، به پشتوانهای پایدار برای توسعه تبدیل خواهد شد.