امید به زندگی بالا رفته، فقط کاش سطح رفاه هم تکونی بخوره
مهرناز خوشبخت روزنامهنگار

ظاهراً قرار نیست کسی بمیره! آمارها میگویند امید به زندگی در ایران رسماً سر به فلک کشیده، طوری که بعضیها فقط به خاطر دیدن قسمت آخر سریالهای تلویزیون تصمیم میگیرند زنده بمانند. پیری جمعیت دیگر فقط دغدغهی سیاستمداران خاکستریپوش نیست، بلکه بحران خاموشی است که در سایهی تورم و گرانی، بیسروصدا در حال قد کشیدن است. نوزادان کمتر، سالمندان بیشتر و آن وسط جوانانی که یا مهاجرت کردهاند یا در ترافیکِ مصائب روزمره گیر افتادهاند.
سالمندی دیگر آن پیرمرد ریشسفید دمدر مسجد نیست که صبح تا شب تسبیح بیندازد. نه، نسل جدید سالمندان تحصیلکردهاند، اهل شبکههای اجتماعی و گاه حتی تأثیرگذارتر از جوانان در کامنتگذاریهای سیاسی! اما این سالمندانِ مدرن با همان خدمات درمانی فرسوده و ساختمانهای پرپله و تاکسیهایی که به قیمت جان باید سوارشان شد، دستوپنجه نرم میکنند. سازمانهای بازنشستگی هم که سالهاست با قانون "بکش و ببر" اداره میشوند، حالا در برابر این لشکر باوقار سالمندان، آه از نهادشان بلند شده.
ایران در حال ورود به دورهای است که در آن پیر بودن نه نشانهی تجربه، بلکه بارِ مضاعف بر دوش بودجههای محدود است اما آیا واقعاً سالمندان فقط هزینهاند؟ یا شاید همان کسانیاند که اگر جدی گرفته شوند، میتوانند گرههایی از جامعه باز کنند که جوانترها از پسش برنمیآیند؟ مثلاً انتقال تجربه، مشاورهی شغلی یا لااقل روایت داستانهایی که از فرط واقعی بودن، برای سریالسازان حکم معدن طلا دارند.
شهرداریها البته سعی کردهاند با نصب یکی دو نیمکت در پارک و ساخت رمپ در یکی دو کوچه پیام “ما به یاد سالمندانیم” را منتقل کنند اما این پیام، بیشتر شبیه پست اینستاگرامی بعد از واکنشهای مردمی است تا برنامهای ساختاری، مراقبتهای خانگی، درمانهای طولانیمدت و خدمات شهری متناسب با نیاز این قشر هنوز در حد رؤیاست؛ آنهم رؤیایی که حتی خوابش را هم کسی نمیبیند.
با این حال، شاید بحران جمعیتی فرصتی باشد برای بازتعریف ارزشها. کشوری که سالمندانش را نه بهعنوان "نسل فراموششده" بلکه بهعنوان "نسل تجربهگران" به رسمیت بشناسد، میتواند از دل این خاکستری شدن، رنگی نو در جامعه جاری کند اما فعلاً، این نسل بین صندوقهای بازنشستگی در حال احتضار، نظام درمانی نفسگیر و شهری که برایشان ساخته نشده، دستوپا میزند تا کسی جدیشان بگیرد.
در نهایت باید گفت اگر قرار است کسی کاری کند، همین حالاست نه فردا و نه بعد از یک جلسهی بینتیجهی دیگر در سالنهای پر زرقوبرق. سالمندان، نه نفرات اضافیاند و نه یادگاریهای نوستالژیک آنها بخشی از آیندهاند اگر کسی بخواهد آن آینده را اصلاً جدی بگیرد.