بررسی پروژههای رتروفیت در کارخانههای فولاد ایران
فولاد ایران، زنگزده در عصر نوسازی
مهرناز خوشبخت روزنامهنگار

مفهوم «رتروفیت» در صنایع فولاد ایران، دیگر صرفاً یک اصطلاح فنی نیست بلکه به نمادی از سردرگمی راهبردی، عقبماندگی فناورانه و مدیریتهای کوتاهنگر بدل شده است در حالی که جهان صنعتی با شتاب بهسوی دیجیتالیسازی و بهرهوری سبز حرکت میکند، بسیاری از کارخانههای فولاد کشور همچنان در چنبره تجهیزات فرسوده و سیاستهای ناکارآمد گرفتار ماندهاند. رتروفیت، به زبان ساده به معنای بهروزرسانی و نوسازی تجهیزات و ماشینآلات قدیمی با استفاده از فناوریهای جدید است، فرآیندی که در کشورهای صنعتی بهعنوان راهکاری برای افزایش بهرهوری، کاهش مصرف انرژی، ارتقای ایمنی و کاهش آلایندگی زیستمحیطی شناخته میشود اما رتروفیت، که میتوانست پلی باشد میان گذشته و آینده در ایران اغلب به پروژهای نمایشی و پرهزینه تبدیل شده که نه به نوسازی انجامیده و نه به نجات.
در بسیاری از کارخانههای فولاد کشور بهویژه آنهایی که در دهههای ۵۰ و ۶۰ شمسی تأسیس شدهاند، تجهیزات و خطوط تولیدی همچنان با فناوریهای منسوخشده دهههای گذشته کار میکنند این در حالی است که در سطح جهانی، صنعت فولاد با شتابی بیسابقه در حال حرکت بهسوی دیجیتالیسازی، اتوماسیون پیشرفته، استفاده از هوش مصنوعی در کنترل کیفیت و بهرهگیری از انرژیهای تجدیدپذیر است در چنین شرایطی رتروفیت نه یک انتخاب بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر برای بقاست.
بسیاری از پروژههای رتروفیت در ایران یا بهطور ناقص اجرا شدهاند یا اساساً بهدلیل نبود اراده مدیریتی، کمبود منابع مالی یا ملاحظات سیاسی و امنیتی، هیچگاه از مرحله طرح فراتر نرفتهاند در برخی موارد، رتروفیت بهانهای برای واردات تجهیزات دستدوم از کشورهای دیگر شده که نهتنها مشکلی را حل نکرده بلکه بار مالی و فنی جدیدی بر دوش کارخانهها گذاشته است این در حالی است که در کشورهای پیشرو، رتروفیت با هدف ارتقای فناوری بومی، کاهش وابستگی و افزایش رقابتپذیری انجام میشود.
یکی از چالشهای اساسی در مسیر رتروفیت در صنعت فولاد ایران، ساختار تصمیمگیری متمرکز و غیرشفاف است بسیاری از کارخانههای بزرگ فولاد کشور تحت مدیریت نهادهایی قرار دارند که پاسخگویی آنها به افکار عمومی یا حتی نهادهای نظارتی، حداقلی است این ساختار بسته، نهتنها مانع از ورود فناوریهای نوین میشود بلکه فضا را برای رانت، فساد و تصمیمگیریهای غیرکارشناسی فراهم میکند در چنین فضایی، رتروفیت به پروژهای نمایشی بدل میشود که بیشتر برای ارائه گزارشهای رنگارنگ به مقامات بالادستی طراحی شده تا حل واقعی مشکلات فنی و زیستمحیطی.
از منظر زیستمحیطی، وضعیت بسیاری از کارخانههای فولاد کشور فاجعهبار است، استفاده از کورههای بلند فرسوده، سیستمهای غبارگیر ناکارآمد و مصرف بالای سوختهای فسیلی، نهتنها سلامت کارگران را تهدید میکند بلکه شهرها و روستاهای اطراف را نیز در معرض آلودگی شدید قرار داده است. رتروفیت میتوانست راهحلی برای کاهش این آسیبها باشد اما در غیاب نظارت مؤثر و اراده سیاسی، این فرصت نیز از دست رفته است جالب آنکه برخی از همین کارخانهها در گزارشهای رسمی خود را «سبز» معرفی میکنند، در حالی که تصاویر ماهوارهای و گزارشهای مردمی چیز دیگری میگویند.
از منظر اقتصادی نیز عدم اجرای رتروفیت بهموقع هزینههای هنگفتی را به صنعت فولاد تحمیل کرده است. بهرهوری پایین، ضایعات بالا، مصرف انرژی غیرمنطقی و خرابیهای مکرر تجهیزات، همه و همه به معنای کاهش سودآوری و افزایش قیمت تمامشده محصول است در شرایطی که بازار جهانی فولاد بهشدت رقابتی شده و کشورهایی مانند چین، هند و ترکیه با استفاده از فناوریهای نوین هزینه تولید را به حداقل رساندهاند، فولاد ایران با این ساختار فرسوده چگونه میخواهد در بازار جهانی رقابت کند؟ پاسخ روشن است: نمیتواند.
در این میان نقش نهادهای سیاستگذار نیز قابل تأمل است، وزارتخانههای مرتبط بهجای تدوین یک نقشه راه جامع برای نوسازی صنعت فولاد بیشتر درگیر مسائل روزمره و صدور بخشنامههای متناقض هستند از سوی دیگر، برخی از شرکتهای مشاور و پیمانکار که در پروژههای رتروفیت فعالاند، فاقد تخصص لازم بوده و صرفاً بهدلیل روابط خاص موفق به اخذ پروژهها شدهاند نتیجه آنکه، پروژههای رتروفیت یا به شکست انجامیده یا با هزینههایی چند برابر استاندارد جهانی اجرا شدهاند.
نکته تأسفبار دیگر بیتوجهی به ظرفیتهای داخلی در اجرای پروژههای رتروفیت است در حالی که دانشگاهها، شرکتهای دانشبنیان و متخصصان داخلی توانایی طراحی و اجرای پروژههای نوسازی را دارند، اغلب پروژهها به شرکتهای خارجی یا واسطههای داخلی واگذار میشود این رویکرد نهتنها موجب خروج ارز از کشور میشود، بلکه انگیزه نوآوری و توسعه فناوری در داخل را نیز از بین میبرد در واقع، رتروفیت در ایران بهجای آنکه فرصتی برای رشد فناوری بومی باشد به ابزاری برای تداوم وابستگی بدل شده است.
رتروفیت در صنعت فولاد ایران اگرچه در ظاهر یک واژه فنی است، اما در واقع آینهای است از وضعیت کلی صنعت کشور: ساختارهای فرسوده، مدیریت ناکارآمد، سیاستگذاریهای مقطعی و بیتوجهی به آینده اگر قرار است صنعت فولاد ایران در دهه آینده همچنان پابرجا بماند، باید رتروفیت را نه بهعنوان یک پروژه بلکه بهعنوان یک رویکرد راهبردی و مستمر در نظر گرفت این امر مستلزم شفافیت، پاسخگویی، استفاده از ظرفیتهای داخلی و کنار گذاشتن نگاه سیاسی به صنعت است.
تا زمانی که رتروفیت صرفاً در حد شعار باقی بماند و تصمیمگیران بهجای شنیدن صدای کارشناسان به گزارشهای خوشرنگ و لعاب بسنده کنند، نباید انتظار داشت که صنعت فولاد ایران از وضعیت فعلی خارج شود. شاید وقت آن رسیده باشد که بهجای پنهان شدن پشت واژههای فنی با واقعیتهای تلخ این صنعت روبهرو شویم و تصمیمات شجاعانه بگیریم، تصمیماتی که شاید خوشایند برخی نباشد اما برای آینده کشور حیاتی است.