ترافیک فلجکننده؛ حاصل سالها تصمیمات نادرست؟
مهرناز خوشبخت روزنامهنگار

مسئله حملونقل عمومی و ترافیک شهری یکی از بحرانهای جدی است که بسیاری از شهرهای بزرگ جهان با آن دستوپنجه نرم میکنند، اما آنچه وضعیت را بحرانیتر کرده، مدیریت ناکارآمد و تصمیمات نادرست در این حوزه است. اگر بخواهیم واقعبینانه به مشکل نگاه کنیم، باید بپذیریم که آنچه امروز در خیابانهای شهر میبینیم، حاصل سالها بیتوجهی به توسعه زیرساختها، ضعف مدیریتی و سیاستگذاریهای اشتباه است. حملونقل عمومی نهتنها باید جایگزین مناسبی برای خودروهای شخصی باشد بلکه باید کارآمد، سریع و مطمئن باشد تا شهروندان به استفاده از آن ترغیب شوند، اما آیا چنین اتفاقی افتاده است؟ پاسخ واضح است: خیر.
سالهاست که پروژههای حملونقل عمومی با تأخیرهای طولانی، هزینههای سرسامآور و وعدههای پوچ مواجه بودهاند. مترو هنوز به بسیاری از نقاط شهر نمیرسد، تعداد اتوبوسها بههیچوجه کافی نیست و ناوگان تاکسیرانی نیز با مشکلاتی نظیر قیمتگذاری نامناسب، کیفیت پایین خدمات و ضعف در نظارت روبهرو است از سوی دیگر ساختوسازهای بیرویه، طراحی نامناسب شهری و وابستگی بیش از حد به خودروهای شخصی باعث شده تا روزبهروز وضعیت وخیمتر شود در چنین شرایطی، سیاستهای اجرایی تنها بهدنبال راهحلهای کوتاهمدت هستند، مثل طرحهای مقطعی کنترل ترافیک که هیچگاه به کاهش پایدار آن منجر نمیشوند.
از لحاظ کارشناسی، راهحلها کاملاً مشخصاند. توسعه گسترده و هوشمند حملونقل عمومی، افزایش کیفیت خدمات، کاهش زمان انتظار و بهکارگیری فناوریهای مدرن میتواند این بحران را مهار کند. اما چرا این اقدامات بهطور جدی انجام نمیشوند؟ آیا ارادهای برای حل این بحران وجود دارد؟ متأسفانه آنچه در عمل مشاهده میشود، بیشتر تلاش برای مدیریت روزمره بحرانهاست تا ارائه یک راهحل بنیادی. هزینههای سنگین به زیرساختهایی اختصاص داده شده که تأثیر قابل توجهی در کاهش ترافیک ندارند و مدیران شهری بیشتر به دنبال برنامههای تبلیغاتی هستند تا اقدامات عملی. اگر مترو کارآمد بود، اگر اتوبوسها کافی بودند، اگر شهروندان گزینه مناسبی برای رفتوآمد داشتند، آیا همچنان شاهد خیابانهای قفلشده و عمر تلفشده مردم در ترافیک میبودیم؟ قطعاً نه.
شاید یکی از تلخترین حقایق این باشد که شهروندان خود به این وضعیت عادت کردهاند. تحمل روزانه ترافیک سنگین، انتظار طولانی برای وسایل حملونقل عمومی و کیفیت پایین خدمات، همگی تبدیل به بخشی از زندگی شدهاند. مردم دیگر اعتراضی ندارند، چون امیدی به تغییر وضعیت نیست. اما آیا این وضعیت باید همینگونه باقی بماند؟ اگر شهرهایی در جهان توانستهاند بحران حملونقل عمومی را حل کنند، چرا ما نتوانستهایم؟ پاسخ واضح است: ضعف در مدیریت و نبود یک برنامهریزی جامع.
اگر حملونقل عمومی کارآمد شود، مردم دیگر نیازی به استفاده از خودروهای شخصی ندارند. اگر نظارت بر تاکسیها بهبود یابد، اگر قیمتگذاری منطقی شود، اگر مترو گسترش یابد و زمان سفرها کاهش پیدا کند، آنوقت شاید بتوانیم نفس راحتی بکشیم اما تا زمانی که این تغییرات بنیادی اتفاق نیفتد، خیابانهای شهر همچنان در وضعیت قفلشده باقی خواهند ماند و آلودگی، اتلاف وقت و استرس ناشی از ترافیک، جزئی جداییناپذیر از زندگی خواهد بود. متأسفانه، به نظر نمیرسد که تصمیمگیران این حوزه عزمی جدی برای ایجاد یک تحول واقعی داشته باشند مردم در چرخهای بیپایان از مشکلات گرفتار شدهاند، درحالیکه راهحلها مشخصاند اما ارادهای برای اجرای آنها وجود ندارد.