دوران طلایی یادگیری در کودکان؛ سرمایه‌ای که نباید نادیده گرفته شود

اشرف سادات جلال‌زاده – روزنامه‌نگار

شناسه خبر: 179578

کودکان، ضبط‌صوت‌هایی هوشمند هستند که از سن هفت‌سالگی دکمه‌های دریافت‌شان روشن می‌شود و تا هفده‌سالگی، با دقت و عمق، آموخته‌ها را در حافظه ذهنی خود ثبت می‌کنند. ده سال طلایی، فرصتی بی‌تکرار برای خانواده‌ها و دولت‌هاست تا نسل آینده‌ساز را به سمت رشد، آگاهی و شکوفایی سوق دهند. این دوران، قلب تپنده‌ی آینده‌ی یک جامعه است؛ اگر درک شود، می‌درخشد؛ اگر نادیده گرفته شود، خاموش خواهد شد.

 

از همان هفت‌سالگی، ذهن کودک به سطحی از بلوغ می‌رسد که آماده دریافت مفاهیم پیچیده و ساختن پایه‌های فکری و احساسی خود می‌شود. آنچه در این سن آموخته شود، به‌راحتی فراموش نخواهد شد. این دوره نه‌تنها زمان یادگیری الفبا و ریاضی است، بلکه فرصتی بی‌نظیر برای آموختن مهارت‌های زندگی، تفکر انتقادی، خلاقیت و حتی معنای انسان بودن است.

 

اما متأسفانه یکی از بزرگ‌ترین خطاهای رایج در جامعه، نادیده گرفتن همین دوران طلایی است. بسیاری از والدین به‌اشتباه تصور می‌کنند که کودک تا زمانی که «بزرگ» نشده، نیازی به شنیده شدن، دیده شدن یا آموزش اصولی ندارد. نتیجه این بی‌توجهی، از بین رفتن اعتمادبه‌نفس، سرکوب استعدادها، و شکل‌گیری نسلی است که به‌جای تکیه بر خود، صرفاً در حال تقلید از محیط اطراف است.

 

و اگر آن محیط، الگوهای نادرستی ارائه دهد، این تقلید می‌تواند نسلی آسیب‌پذیر، بی‌هویت و سرگردان به بار آورد. جامعه، دیر یا زود، هزینه‌ی تربیت ناصحیح نسل‌های خود را خواهد پرداخت.

 

درک ضرورت این دوران، یک وظیفه ملی است.

 

خانواده‌ها باید این سه اصل کلیدی را در ذهن داشته باشند:

1. شناسایی و اصلاح باورهای غلط رایج درباره کودکان.

2. ترک رفتارها و هنجارهای نادرست در تربیت و تعامل با فرزندان.

3. ایجاد فرصت برای شنیده شدن، دیده شدن و بروز استعدادهای واقعی کودکان و نوجوانان.

 

از سوی دیگر، دولت و نظام آموزشی باید نگاه استراتژیک‌تری به این موضوع داشته باشند. ذهن یک کودک، یک سرمایه‌ی ملی است؛ نه فقط برای خانواده‌اش، بلکه برای آینده‌ی کشور. سیستم آموزشی، کارخانه‌ی تولید اندیشه و آینده است. اگر معلمان ما دغدغه معاش داشته باشند، اگر مدارس از امکانات اولیه محروم باشند، اگر آموزش بر پایه‌ی عشق و اندیشه نباشد، چه انتظاری از خروجی این سیستم می‌توان داشت؟

 

نباید اجازه داد معلمان، این ستون‌های اصلی تربیت، پس از پایان کلاس‌های‌شان مجبور شوند برای تأمین زندگی به مسافرکشی یا شغل دوم بپردازند. آموزش و پرورش، نه‌تنها باید مأمنی امن و خلاق برای کودکان باشد، بلکه باید احترام و امکانات لازم را برای معلمان نیز فراهم کند.

 

ما باید از کشورهای توسعه‌یافته الگو بگیریم؛ کشورهایی که آینده‌شان را از مدرسه می‌سازند، نه از سیاست. باید درک کنیم که هر ریالی که امروز برای آموزش و پرورش خرج می‌شود، نه هزینه است، بلکه سرمایه‌گذاری برای فردا است.

 

به امید روزی که باور کنیم آینده‌ی روشن، از دل نگاه روشن به کودکی آغاز می‌شود؛ نه در وعده‌های دور و مبهم.

 

 

ارسال نظر
پربیننده‌ترین اخبار