آنچه میخوریم، آنچه از دست میدهیم
مریم زارعپور روزنامهنگار
رژیمهای غذایی پایدار دیگر یک مفهوم لوکس دانشگاهی یا دغدغه محدود فعالان محیطزیست نیستند این موضوع امروز به یکی از دلایل اصلی امنیت غذایی، اقتصاد ملی و حتی ثبات اجتماعی ایران تبدیل شده است در کشوری که همزمان با بحران آب، فرسایش خاک، تورم مواد غذایی و تغییر الگوهای مصرف مواجه است، پرسش از «چه میخوریم» به همان اندازه مهم شده که «چگونه تولید میکنیم». رژیم غذایی پایدار در ایران نه یک انتخاب فردی ساده بلکه یک ضرورت راهبردی برای بقا در دهههای آینده است.
رژیم غذایی پایدار بهطور خلاصه الگویی از مصرف غذاست که کمترین فشار را بر منابع طبیعی وارد میکند و از نظر اقتصادی مقرونبهصرفه است، سلامت انسان را حفظ میکند و از نظر فرهنگی با جامعه سازگار میماند اما وقتی این تعریف را در بستر ایران قرار میدهیم با پیچیدگیهای خاصی روبهرو میشویم. ایران کشوری است که بخش بزرگی از الگوی غذایی آن مبتنی بر گوشت قرمز، برنج و نان یارانهای است، محصولاتی که تولیدشان بهشدت آببر است در شرایطی که بیش از ۸۵ درصد منابع آب تجدیدپذیر کشور مصرف شده و کشاورزی سهم اصلی این مصرف را دارد ادامه این الگو عملاً به معنای تشدید بحران زیستمحیطی است. تولید گوشت قرمز یکی از پرهزینهترین بخشهای زنجیره غذایی در ایران است. دامداری سنتی فشار مضاعفی بر مراتع وارد کرده و به تخریب پوشش گیاهی و بیابانزایی دامن زده است از سوی دیگر تولید خوراک دام نیازمند آب و زمین کشاورزی است که میتوانست برای تولید مستقیم غذای انسانی استفاده شود این چرخه ناکارآمد، ردپای کربن بالایی دارد و سهم قابلتوجهی در انتشار گازهای گلخانهای کشور ایفا میکند.
در مقابل رژیمهای غذایی مبتنی بر مصرف بیشتر حبوبات، سبزیجات، غلات کامل و کاهش مصرف گوشت میتوانند هم فشار بر منابع آب را کاهش دهند و هم امنیت غذایی را تقویت کنند. ایران از نظر تنوع اقلیمی و ظرفیت تولید محصولات گیاهی مزیت نسبی دارد با این حال این ظرفیتها یا بهدرستی استفاده نمیشوند یا قربانی سیاستهای نادرست قیمتی و یارانهای شدهاند. یارانههای گسترده برای نان و برخی اقلام خاص، بدون اصلاح الگوی مصرف عملاً به هدررفت منابع و افزایش ضایعات غذایی انجامیده است.
رژیم غذایی پایدار میتواند ابزاری برای کاهش فشار معیشتی بر خانوارها باشد به شرط آنکه سیاستگذاری هوشمندانهای پشت آن قرار گیرد، امروز بخش بزرگی از درآمد خانوارهای ایرانی صرف تأمین غذا میشود در حالی که مصرف بالای پروتئین حیوانی لزوماً به معنای تغذیه سالمتر نیست. کاهش تدریجی وابستگی به گوشت قرمز و جایگزینی آن با منابع پروتئینی ارزانتر و پایدارتر مانند حبوبات و تخممرغ میتواند هم سلامت عمومی را بهبود بخشد و هم هزینه سبد غذایی را کاهش دهد اما این گذار بدون آموزش عمومی، اصلاح نظام قیمتگذاری و حمایت از تولیدکنندگان داخلی ممکن نیست.
بزرگترین مانع تحقق رژیمهای غذایی پایدار در ایران، نه کمبود منابع بلکه نبود روایت ملی و سیاست منسجم است. ما هنوز رژیم غذایی را مسئلهای فردی میدانیم در حالی که در بسیاری از کشورها این موضوع بهعنوان بخشی از امنیت ملی و توسعه پایدار تعریف شده است. آموزش رسمی در مدارس، رسانههای عمومی و حتی نظام سلامت، کمتر به ارتباط میان غذا، محیطزیست و اقتصاد میپردازد. نتیجه آن است که جامعه نسبت به پیامدهای انتخابهای غذایی خود آگاهی کافی ندارد.
همچنین نباید از بُعد فرهنگی غافل شد، هرگونه توصیه به تغییر رژیم غذایی اگر با نادیده گرفتن سنتها و ذائقههای بومی همراه باشد، محکوم به شکست است. غذا در ایران فقط کالری نیست بلکه هویت، خاطره و پیوند اجتماعی است بنابراین رژیم غذایی پایدار در ایران باید بازتعریف هوشمندانه غذاهای سنتی باشد نه حذف آنها، بسیاری از غذاهای محلی ایرانی ذاتاً کمگوشت و گیاهی هستند و میتوانند بهعنوان الگوهای بومی پایداری معرفی شوند و این مسئلهای است که کمتر مورد توجه رسانهها و سیاستگذاران قرار گرفته است.
رژیمهای غذایی پایدار در ایران یک پروژه بلندمدت و چندلایهاند این پروژه نیازمند اصلاح سیاستهای کشاورزی، بازنگری در یارانهها، سرمایهگذاری در آموزش عمومی و شجاعت سیاسی برای تصمیمهای غیرپوپولیستی است. ادامه مسیر فعلی یعنی مصرف بیرویه منابع برای تولید غذاهایی که نه سالماند و نه پایدار و هزینهای بهمراتب سنگینتر از اصلاح تدریجی الگوی غذایی خواهد داشت. آینده امنیت غذایی ایران نه در افزایش تولید به هر قیمت بلکه در تغییر هوشمندانه آنچه بر سر سفرهها میآوریم رقم خواهد خورد؛ تغییری که اگر امروز آغاز نشود فردا دیگر انتخاب نخواهد بود بلکه اجبار است.