بررسی پیامدهای سیاستگذاری فعلی بر صنعت فولاد:
فولاد در تله هزینهها
مهرناز خوشبخت روزنامهنگار

صنعت فولاد در ایران که روزی یکی از موتورهای توسعه صنعتی و اشتغالزایی کشور به حساب میآمد امروز زیر فشار روزافزون هزینههای مستقیم و غیرمستقیم تولید به زانو درآمده است، در شرایطی که قیمت تمامشده فولاد در ایران به طرز نگرانکنندهای از استانداردهای جهانی پیشی گرفته، بنگاههای فولادی کشور ناچارند در رقابتی نابرابر با رقبای خارجی، مسیر بقا را با خوندل طی کنند. افزایش افسارگسیخته بهای انرژی، هزینههای نیروی کار بدون متناسبسازی با بهرهوری، ساختار ناکارآمد ارزی و سیاستگذاریهای جزیرهای، پازل تلخی ساختهاند که خروجیاش چیزی جز کاهش سودآوری، افت ظرفیت تولید و موج مهاجرت سرمایه از این صنعت نیست.
یکی از مشکلات بنیادین، ناترازی شدید میان هزینههای تولید و قیمت فروش در بازار داخلی است در حالی که صنعت فولاد با بهای انرژی شبهجهانی روبروست، قیمتگذاری دستوری در بازار داخلی عملاً حاشیه سود شرکتها را میبلعد. صنعتگری که باید با نرخهای جهانی گاز و برق مواجه باشد اما مجبور به فروش محصول با قیمتهای داخلی و گاه حتی کمتر از نرخ جهانی میشود نهتنها انگیزه سرمایهگذاری ندارد بلکه ناچار به کاهش کیفیت، تعویق پروژهها و در نهایت اخراج نیروی انسانی میگردد.
نیروی انسانی نیز، هرچند ستون فقرات این صنعت محسوب میشود اما از دو سو تحت فشار است: از یک طرف هزینه نیروی کار با رشدهای اسمی بالا مواجه شده که گاه بدون توجه به بهرهوری واقعی اعمال میشود و از سوی دیگر خود کارگران از تورم لجامگسیخته و قدرت خرید پایین در رنجاند. نتیجه چیزی نیست جز نارضایتی عمومی، کاهش انگیزه کاری و رشد مهاجرت نیروی انسانی متخصص. صنعت فولاد بیش از هر زمان دیگر با بحران کمبود نیروی انسانی ماهر مواجه است و این یعنی کاهش رقابتپذیری جدی در بلندمدت.
اما شاید دردآورترین مسئله بهای انرژی است. کشوری که خود را یکی از دارندگان بزرگ منابع گاز جهان میداند، امروز در تعیین نرخ خوراک برای صنایع انرژیبر بهگونهای رفتار میکند که انگار از صادرات گاز به جای توسعه صنعتی درآمد بیشتری نصیبش میشود. بنگاههایی که روزی بر اساس وعده انرژی ارزان احداث شدند حالا با قبوضی مواجهاند که سهم عمدهای از هزینههایشان را میبلعد این در حالی است که در سالهای اخیر بارها از سوی نهادهای نظارتی نسبت به ناپایداری تأمین گاز در فصل سرد هشدار داده شده اما راهکار مؤثری جز محدودسازی تولید صنایع دیده نمیشود.
در کنار همه اینها سیاستهای ارزی آشفته، سیستم واردات تجهیزات فرسوده و بعضاً ناکارآمد و تغییرات لحظهای مقررات و بخشنامههای دولتی، شرایطی را رقم زدهاند که چشمانداز سرمایهگذاری را تیره و تار کرده است اگر بپذیریم که امنیت اقتصادی مقدم بر امنیت سیاسی است، آنگاه باید پرسید چه تضمینی برای ماندگاری سرمایه در صنعتی باقی میماند که هر روز با تصمیمی جدید متزلزلتر میشود؟
در چنین وضعیتی، پاسخ مسئولان به بحرانها عمدتاً در قالب وعدههای غیرعملیاتی و طرحهای شعاری خلاصه شده است. واژههایی چون «نهضت ساخت داخل» یا «تحول صنعتی» بدون اینکه زیرساخت لازم برای تحققشان مهیا شده باشد، بیشتر به مُسکنهای رسانهای شباهت دارند تا سیاستگذاری علمی. مدیرانی که گاه هیچ تجربهای در صنعت ندارند در رأس تصمیمگیری برای آن قرار میگیرند و نتیجهاش چیزی نیست جز بلاتکلیفی، فرار سرمایه، و رکود.
اگر قرار است صنعت فولاد به حیات خود ادامه دهد باید تصمیمگیران پذیرفته باشند که با لفاظی و شعار، فولاد تولید نمیشود. نیاز امروز این صنعت، سیاستگذاری مبتنی بر داده، تعامل با بخش خصوصی واقعی و بازنگری جدی در ساختار قیمتگذاری انرژی است وگرنه آنچه باقی خواهد ماند نه صنعت فولاد، بلکه ویرانهای از ظرفیتهای از دسترفته و امیدهای بربادرفته خواهد بود.
در چنین معادلهای که همه فاکتورها علیه تولید داخلی صفآرایی کردهاند، عجیب نیست اگر بنگاههای کوچکتر یکییکی خاموش شوند و غولهای فولادی نیز تنها با تکیه بر رانت، صادرات یارانهای یا فشار به بدنه کارگری سر پا بمانند این وضعیت به هیچ وجه قابل دوام نیست در نظامی که صرفاً بقای شرکتها به روابط خاص یا امتیازات موقت گره خورده، نوآوری، بهرهوری و توسعه پایدار عملاً به حاشیه رانده میشوند. صنعت فولاد کشور در حال حاضر درگیر نوعی بقاء مصنوعی است که وابسته به مُسکنهای مقطعی و تزریقهای کوتاهمدت نقدینگی است؛ مسکنی که نه فقط بیماری را درمان نمیکند، بلکه آن را مزمنتر میسازد.
نکته قابل توجه دیگر، بحران سرمایهگذاری در زیرساخت است، بسیاری از کارخانههای فولادی کشور امروز با تجهیزات مستهلک دهههای گذشته فعالیت میکنند. نبود دسترسی پایدار به تکنولوژی نوین، محدودیت در واردات ماشینآلات مدرن بهواسطه تحریمها و پیچیدگیهای بیپایان در مسیر ثبت سفارش و ترخیص، عملاً باعث شده بهرهوری در خطوط تولید ایران فاصلهای فاحش با استانداردهای جهانی داشته باشد. وقتی کشوری نتواند فناوری روز را جذب کند، حتی منابع غنی معدنی و انسانی هم قادر به نجات آن نخواهند بود، تولید فولاد دیگر صرفاً ریختن شمش در قالب نیست بلکه مسئله امروز فناوری هوشمند، خطوط تولید سبز و مصرف بهینه انرژی است، تمام چیزهایی که فعلاً برای صنعت فولاد ایران در حد آرزو ماندهاند.
در این میان، عنصر سیاستگذاری در کشور نقشی منفی و چندوجهی ایفا میکند. رویکردهای متناقض میان دستگاههای مختلف اجرایی، نبود یک استراتژی کلان صنعتی و تصمیمگیریهای شتابزده، تولیدکننده را در حالتی از سردرگمی دائمی نگه داشتهاند، هیچ تولیدکنندهای نمیتواند برای پنج سال آینده برنامهریزی کند وقتی نمیداند تعرفه صادرات، بهای انرژی، سیاست ارزی و حتی سقف تولیدش هفته آینده چه تغییری خواهد کرد این بیثباتی، دشمن سرمایهگذاری و قاتل بهرهوری است.
جای تأسف دارد که در سالهای اخیر، بهجای تمرکز بر اصلاح زیرساختها، اغلب تلاشها معطوف به کنترل نمایشی بازار شده است از قیمتگذاری دستوری گرفته تا مداخلات گسترده در زنجیره توزیع. نتیجه؟ رشد بازار سیاه، فرار کالا از شبکه توزیع رسمی و بیاعتمادی روزافزون فعالان اقتصادی به نهادهای تصمیمساز این یک واقعیت تلخ است که در حال حاضر برخی از شرکتهای فولادی بزرگ برای تضمین بقاء، ناچار به فروش محصولات با ضرر یا صادرات به صورت خامفروشی شدهاند، چیزی که در تضاد کامل با شعار ارزشآفرینی و زنجیره تولید داخلی است.
در نهایت، باید بپذیریم که نسخههای پیچیده شده کنونی برای درمان صنعت فولاد، نه تنها ناکارآمد بلکه گاه تشدیدکننده بحراناند، وقت آن است که نهادهای مسئول، بهجای فرافکنی و حواله دادن مشکلات به بیرون، مسئولیتپذیری حقیقی نشان دهند. صنعت فولاد ایران نیازمند بازبینی فوری در سیاستهای انرژی، توسعه تکنولوژی، تنظیم روابط کار، باز کردن مسیر سرمایهگذاری خارجی و داخلی و مهمتر از همه ایجاد یک افق قابل پیشبینی برای فعالیت اقتصادی است.
چنانچه همین مسیر ادامه یابد، چشمانداز بسیار تاریکی پیش روی این صنعت خواهد بود. بازنده اصلی این روند، نه فقط فعالان صنعت فولاد بلکه جامعهای خواهد بود که به بیکاری گسترده، کاهش درآمد ملی و افزایش وابستگی به واردات تن خواهد داد، فولاد فقط یک کالا نیست؛ نماد صنعتیشدن، توان اقتصادی و اقتدار ملی است. نابودی تدریجی آن، زنگ خطری است برای هر آنچه بهعنوان توسعه صنعتی در ذهن متصوریم.
با این حال نباید فراموش کرد که در دل همین فضای پرچالش، ظرفیتهای ارزشمندی نیز نهفته است که با تدبیر و سیاستگذاری هوشمندانه میتوان دوباره به آنها جان بخشید. ایران با در اختیار داشتن ذخایر قابلتوجه سنگآهن، نیروی انسانی جوان و آموزشپذیر و سابقه چند دههای در تولید فولاد، هنوز هم فرصت طلایی برای بازسازی این صنعت دارد بهشرط آنکه تصمیمسازان نگاه خود را از کنترل صرف به سمت تسهیلگری و حمایت واقعی معطوف کنند.
امروزه بسیاری از کشورهای در حال توسعه با اتکا به سرمایهگذاری در تکنولوژیهای نوین و بهرهمندی از انرژی پاک در حال بازآفرینی مدلهای تولید فولاد خود هستند. ایران نیز میتواند با اولویت دادن به توسعه خطوط کممصرف، اصلاح الگوی مصرف انرژی در زنجیره تولید و ایجاد مشوقهای مالی برای صنایع سبز، خود را از فشار هزینههای جاری نجات دهد در کنار این موارد، بازنگری در سیستم آموزش فنی و حرفهای و پیوند دادن آن با نیازهای واقعی صنعت، میتواند بخشی از بحران نیروی انسانی متخصص را نیز برطرف کند.
از سوی دیگر، باید پذیرفت که شفافیت، ثبات مقررات و حمایت هوشمندانه از بخش خصوصی، لازمه بقا و شکوفایی هر صنعتی است حضور دولت در صنعت فولاد، اگر بهصورت سیاستگذار کلان و تسهیلگر باشد نهتنها مخرب نخواهد بود بلکه میتواند نقش موثری در بازگرداندن اعتماد و انگیزه به فعالان اقتصادی ایفا کند. این مهم البته مستلزم فاصله گرفتن از تصمیمات مقطعی، گفتارمحوری و رویکردهای دستوری است.
نگاهی گذرا به تجربه برخی کشورهای موفق در صنعت فولاد، نشان میدهد که رقابتپذیری و رشد پایدار تنها از مسیر توسعه زیرساخت، بهرهوری و تعامل مستمر با فناوری جهانی بهدست میآید در این مسیر، توجه به اولویتبندی طرحها و پرهیز از پراکندگی منابع، میتواند از هدررفت سرمایههای محدود ملی جلوگیری کند. صنعت فولاد کشور نیز اگر قرار است در نقشه راه توسعه جایگاهی داشته باشد نیازمند یک سند جامع با رویکرد بینالمللی و اجرایی است.
واقعیت این است که تولید فولاد در ایران نه یک انتخاب صرف اقتصادی، بلکه بخشی از آینده صنعتی و امنیت ملی کشور است، پرهیز از سیاستزدگی در اداره این بخش، شنیدن صدای کارشناسان صنعت و ایجاد فضای گفتوگو میان بخش خصوصی و حاکمیت گامهایی هستند که میتوانند مسیر بازسازی را هموار کنند. فراموش نکنیم که در دنیای امروز، کشورهایی موفقاند که به توان تولید خود بهمثابه سرمایهای راهبردی نگاه میکنند و ایران نیز اگر بخواهد در این رقابت جهانی دوام آورد، ناگزیر به بازاندیشی جدی در راهبردهای فعلی خود است.