معماری ایرانی، از شکوه تخت جمشید تا ظرافت پل خواجو
زهرا عسگری روزنامهنگار

معماری ایرانی، از شکوه تخت جمشید تا ظرافت پل خواجو، گواهی است بر روحیه هنرمندانه و نبوغ سازندگانش، اما آیا ما به درستی این میراث را پاس داشتهایم؟ وقتی به گذشته نگاه میکنیم رد پای هنر، فلسفه و مهندسی ناب را در بناهای باستانی ایران میبینیم، اما آیا معماری امروز ما همچنان بازتابدهنده همان اصالت و اندیشه است؟
تخت جمشید، نماد قدرت و نظم، با ستونهای عظیم و نقشبرجستههای ظریفش، نمایانگر شکوه امپراتوری هخامنشی است. این مجموعه، صرفاً یک پایتخت اداری نبود، بلکه بیانیهای از یک تمدن پیشرفته بود که درک دقیقی از تناسبات، استحکام و زیباییشناسی داشت هر سنگ، با ظرافتی بینظیر تراش خورده، گویی سازندگانش نه فقط در پی خلق ساختمان بلکه در جستجوی جاودانگی بودند اما آیا امروز، ما این اصول را در ساختوسازهایمان حفظ کردهایم؟
از تخت جمشید به پل خواجو میرسیم، شاهکار دوره صفوی، جایی که معماری با کارکرد اجتماعی در هم آمیخته است این پل، نه فقط گذرگاهی برای عبور از زایندهرود، بلکه محل اجتماع، تفریح و حتی مکانی برای اجرای نمایشهای موسیقی بود. فرم آن، ترکیبی از عملکرد و زیباییشناسی را نشان میدهد که کمتر در معماری مدرن ایران مشاهده میکنیم قوسهای حسابشده، تناسبات دقیق و استفاده هوشمندانه از آب، نمایانگر تفکری است که معماری را فراتر از ساخت و ساز صرف قرار میدهد و آن را به هنری با معنا و هدف تبدیل میکند.
اما آنچه دردناک است، بیتوجهی امروز به این میراث ارزشمند است. شهری که روزگاری معماریاش شناسنامه فرهنگ و تمدنش بود، اکنون با سیل ساختمانهای بیهویت، برجهای بیروح و نماهای وارداتی دستوپنجه نرم میکند توسعه شهری بیبرنامه، تخریب بناهای تاریخی و جایگزینی آنها با سازههای بیهویت، فقط عقبنشینی فرهنگی نیست بلکه خیانتی به هویت ملی است.
معماری ایرانی زمانی نمایانگر تفکر، طبیعتگرایی و احترام به محیط پیرامون بود، اما امروز در بسیاری از موارد به یک نمایش پر زرقوبرق اما تهی از معنا تبدیل شده است نگاه کنید به برجهای بلند بیتناسب، آپارتمانهایی که فقط مصالح سرد و بیجاناند و شهرهایی که دیگر روح و هویت ندارند آیا وقت آن نرسیده که بازنگری کنیم و به جای تقلید کورکورانه از معماری غربی، به میراث غنی خود بازگردیم؟
میراثی که از تخت جمشید تا پل خواجو امتداد دارد، گنجینهای است که نباید قربانی مدرنیته بیهویت شود. ایران، سرزمینی است که معماریاش قرنها داستانها را روایت کرده؛ قصههایی از قدرت، عشق به طبیعت و احترام به هنر. اما این روایت نباید در میان دیوارهای سیمانی و شیشهای که هیچ پیوندی با سنتهای ما ندارند، گم شود معماران، شهرسازان و مسئولان باید به جای دنبال کردن مد روز، درک کنند که معماری، زبان فرهنگ است؛ زبانی که اگر به درستی حفظ نشود، هویت یک ملت را خدشهدار خواهد کرد حال ما در کجای این مسیر ایستادهایم؟ آیا آماده بازگشت به اصالت گمشده خود هستیم؟