
یادداشتهای یک مشاور ۳۷
غلامرضا رحیمی
مشاور امور مدیریت
iraniansme@gmail.com
در پی همکاری در یک پروژه مشترک، با یک محقق دانشگاهی آشنا شده ام که هم نظریات و هم نگرانیهای عمیقی نسبت به پدیده حاشیهنشینی دارد. مثلاً او معتقد است، که حاشیهنشینی میتواند به عنوان یک شاخص در ارزیابی میزان موفقیت اقتصاد ملی بهکار رود. بهدلیل سفرهای کاری که مرتبط با آن پروژه داشتیم، چندین بار حتی مرا به نواحی حاشیهای شهرهای محل مأموریت برد و بسیاری چیزها در این مورد به من آموخت. چندی پیش خلاصه نتایج یک تحقیق را که حاصل کار جمعی از دانشجویانش بود، برای من ایمیل کرد. در متن ایمیل فقط نوشتهبود، با ۱۷برابر شدن جمعیت حاشیهنشینان کشور در امتحان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردود شدیم.
پیوست ایمیل را که خواندم، متوجه شدم چرا حرف از ردی میزند. تحقیق نشان میداد پا به پای هزینههای بسیار در مناطق محروم باز هم روند مهاجرت و حاشیهنشینی رشدی غیرقابلباور داشتهاست. یعنی حجم بزرگ سرمایهگذاریهای توسعه، نتیجه عکس داده است؟ چند روزی آمار و ارقام ذکر شده در تحقیق را در ذهنم و جستجویهای اینترنتی بالا و پایین کرده و بزرگی ابعاد این فاجعه را بیش از پیش یافتم. متوجه شدم که این آمار نمایندگان مجلس و وزرا را هم نگران کردهاست. در نهایت به استاد زنگ زده و با این پرسش صحبت را شروع کردم: کجای کار ایراد داشته که ما با ۱۰ میلیون جمعیت حاشیهنشین، که با سرعت بسیار بالایی هم در حال افزایش است، روبرو شدیم؟ آهی کشید و گفت: اولین ایراد این است که همه اقتصاددان و برنامهریز توسعه هستند، و نسخه تجویز میکنند. بعد ادامه داد: اما مهمترین موضوع، این است که حاشیهنشینی نتیجه مستقیم و بدون شک توسعه ناپایدار و برنامهریزی کوتاهمدت و البته اقتصاد دولتی است.
توضیح که خواستم، گفت: بسیاری از اقدامات اقتصادی با توجیه صلاح مردم صورت گرفته، اما بهدلیل بیتوجهی به آثار بلندمدت اقتصادی و اجتماعی آن، تبدیل به ضد خود شدهاند. گفتم ۱۷برابر شدن حاشیهنشینی از سال ۶۱ تاکنون، بدون علایم که نبوده، نمیشد برای آن در سالهای بسیار پولداری دولتها چارهای اندیشید؟ خندید و گفت: مشکل اینجاست که همه فکر میکنند مشکل بیپولی است. بعد هم گفت: مشکل اساسی نگاه جزیرهای به توسعه است، بعد هم توضیح داد این پدیده در حال افزایش است و چون افراد مهاجر شرایط اقتصادی مناسبی ندارند مجبورند به ارزانترین مناطق پناه ببرند، پس عملاً به حاشیههایی روی میآورند که مملو از اعتیاد، فقر فرهنگی، انواع بزهکاری و آسیب های اجتماعی است. خب، بدیهی است که چنین نواحی با دردسرهای بسیاری که برای کشور درست میکنند، از چشم تدوینکنندگان برنامههای توسعه دور نمیمانند و ادامه داد: قطعاً مشکل عدم اطلاع از وضعیت نیست.
در سکوت به توضیحات بیشتر وی در مورد عوارض بسیار زیاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی این پدیده گوش دادم. تا سعی کرد نفسی تازه کند، گفتم: من از این حرفها اینجور میفهمم که نهتنها بخش اعظم حاشیهنشینان از اقتصاد مولد کشور دور هستند، بلکه فعالیتهای مخربی همچون تجارت موادمخدر و و یا قاچاق بیشتر از اینان سربازگیری میکنند، این که زیانی دوسویه است. گفت درست است،حاشیه نشینی هم بخش وسیعی از جمعیت کشور را از بخشهای مولد اقتصاد همچون کشاورزی دور میسازد و هم با بهکارگیری تعداد زیادی از این جمعیت در اقتصاد جرمآمیز، تبدیل به پدیدهای ضد توسعه پایدار میشود. با آه ادامه داد که راهکار معلوم است، کنار گذاشتن سیاسیکاری در امر توسعه و روی آوردن به اصول توسعه پایدار که چون نتایجش در درازمدت معلوم میشود، طرفداران کمتری در میان سیاست مداران دارد.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه