جهان اقتصاد گزارش می دهد؛ سیطره خفگی بر جنوب غرب تهران
گروه زیربنایی رضا پورحسین

جهان اقتصاد: در جنوب غربی تهران، جایی که جاده ساوه همچون شریان حیاتی پایتخت به سوی افقهای دور امتداد مییابد، آلودگی هوا به یک کابوس بیپایان بدل شده است. محدودهای که زمانی نماد پیشرفت صنعتی و گسترش شهری بود، امروز به زندانی از دود و سموم تبدیل گشته؛ جایی که نفس کشیدن نه یک عمل طبیعی، بلکه یک مبارزه روزانه است.
رباط کریم، پرند، نسیم شهر و پرندک که هزاران خانواده را در آغوش گرفتهاند، در چنگال هوایی مسموم دست و پا میزنند. شاخصهای کیفیت هوا، که طبق گزارشهای اخیر سازمان حفاظت محیط زیست، در این مناطق به طور مداوم از ۱۵۰ فراتر میرود، گواهی بر این فاجعه است. در رباط کریم، جایی که ذرات معلق PM2.5 به سطوح خطرناکی رسیده، کودکان با سرفههای مداوم بیدار میشوند و سالمندان با تنگی نفس به دیوارها تکیه میزنند.
در چنین شرایطی حتی عبور از جاده ساوه، به یک قمار با سلامت تبدیل شده و رانندگان جرات نمیکنند یک لحظه شیشه خودرو را پایین بکشند؛ دود غلیظی که از کارخانهها و انبارهای حاشیه جاده برمیخیزد، مانند دیواری نامرئی عمل میکند و هر نفسی را به سوزش گلو و اشک چشم بدل میسازد. گزارشهای محلی از رانندگانی حکایت دارند که پس از عبور از این محدوده، ساعتها با سردرد و تهوع دست به گریبانند، و این در حالی است که ترافیک سنگین، آلایندهها را به کل منطقه میکشد.
آتشسوزیهای بزرگ و آلایندههای صنعتی، این دو شمشیر دولبه، نفس شهروندان را به شماره انداختهاند. در شهرکهای صنعتی پیرامون رباط کریم، جایی که کارخانههای تولید پلاستیک، نایلون و قطعات خودرو فشرده شدهاند، آتشسوزیها به رویدادی تقریباً روزانه بدل شده است.
این آتشها نه تنها دود سیاه سمی تولید میکنند، بلکه ذرات معلق و ترکیبات آلی فرار را به هوا پرتاب میکنند؛ موادی که طبق گزارشهای بانک جهانی، سالانه هزاران مورد بیماری تنفسی و قلبی را در تهران رقم میزنند. در پرند و نسیم شهر، جایی که شهرکهای صنعتی با نیروگاههای رودشور و پرند همسایهاند، آلایندههای صنعتی مانند دیاکسید گوگرد و منواکسید کربن از دودکشهای فرسوده به آسمان میریزند.
این گازها، که از سوختهای بیکیفیت و تجهیزات قدیمی نشأت میگیرند، با وزش بادهای محلی به مناطق مسکونی نفوذ کرده و کودکان را در مدارس و کارگران را در محل کار خفه میکنند. تصور کنید مادری در پرند که هر روز فرزندش را با ماسک به مدرسه میفرستد، یا کارگری در نسیم شهر که پس از شیفت، با سرفههای بی وقفه به خانه بازمیگردد، بویی از سلامتی نمی برند. این آلایندهها، طبق آمار چند درصد موارد بیماریهای تنفسی را در این مناطق افزایش دادهاند، و مرگهای خاموش ناشی از آنها، سالانه چندین قربانی در کل تهران میگیرد.
اما آنچه این بحران را عمیقتر میکند، بیعملی مطلق در برابر آن است. هیچ اقدام مؤثری برای کاهش آلودگی در این مناطق انجام نمیشود؛ نه طرحهای کنترل ترافیک محلی، نه نظارت بر صنایع آلاینده، و نه حتی توزیع ماسکهای رایگان. در حالی که ۲۳ دستگاه دولتی مسئولیت آلودگی هوا را بر عهده دارند، جلسات آنها به تکرار آمارهای تلخ ختم میشود و خروجیشان نزدیک به صفر است.
طرح کنترل آلودگی هوا، که قرار بود نجاتبخش باشد، در حاشیههای جنوبی غربی عملاً بیتأثیر مانده؛ خودروهای فرسوده همچنان بدون معاینه فنی تردد میکنند و کارخانهها بدون فیلترهای مدرن به کار خود ادامه میدهند. حالت خفگی بر جنوب غرب تهران سیطره انداخته، جایی که آسمان نه آبی، بلکه قهوهای است و هر طلوع خورشید با لایهای از غبار همراه است.
شهروندان رباط کریم و پرند، که اغلب کارگران مهاجر و خانوادههای کمدرآمد هستند، در این زندان نامرئی محبوس ماندهاند؛ آنها که توان مهاجرت به شمال شهر را ندارند، قربانیان اصلی این بیتوجهیاند.
فرسودگی زیرساختها، یکی از علتهای اصلی این فاجعه است. ناوگان حملونقل عمومی در این مناطق، با اتوبوسهای قدیمی و متروی ناتمام پرند، سالانه میلیونها لیتر سوخت فسیلی بیکیفیت میسوزاند که گوگرد آن تا ۱۰۰ برابر حد مجاز است.
طبق گزارشهای وزارت کشور، بیش از ۲۷ میلیون خودروی فرسوده در کشور وجود دارد و سهم تهران از آن، با تمرکز در حاشیههای جنوبی، وحشتناک است. جاده ساوه، با آسفالتهای ترکخورده، ترافیک را تشدید کرده و آلایندهها را حبس میکند. کارخانههای صنعتی، با دودکشهای زنگزده و سیستمهای تصفیه مایع، نه تنها آلودگی تولید میکنند، بلکه در مواقع آتشسوزی، سموم بیشتری رها میسازند.
فرسودگی نیروگاهها هم، با انتشار گازهای گلخانهای، چرخه را کامل میکند. کارشناسان محیط زیست هشدار میدهند که بدون نوسازی فوری – از اسقاط خودروها تا برقیسازی حملونقل – این مناطق به زودی غیرقابل سکونت خواهند شد. خسارت اقتصادی آلودگی هوا، طبق برآوردهای بانک جهانی، سالانه ۱۱ میلیارد دلار است، اما برای ساکنان جنوب غرب، این رقم به معنای از دست دادن سالهای عمر است؛ کاهش متوسط ۵ سال از امید به زندگی تهرانیها، که در حاشیهها دوچندان است.این وضعیت، نه یک حادثه، بلکه یک بحران انسانی است.