زندگی پشت چراغ قرمز
مهرناز خوشبخت روزنامهنگار

در سالهای اخیر پدیده مهاجرت داخلی در ایران بهویژه خروج آرام و پیوسته مردم از کلانشهرهایی چون تهران، اصفهان و مشهد به مسألهای قابل تأمل برای تحلیلگران اجتماعی و شهری تبدیل شده است این روند نه حاصل یک تصمیم شخصی لحظهای بلکه نتیجه ترکیبی از فشارهای اقتصادی، اجتماعی، روانی و حتی زیستمحیطی است که زندگی در کلانشهرها را بهتدریج دشوار و غیرقابل تحمل کرده است.
معمولا در پس هر حرکت جمعی، سازوکاری ساختاری وجود دارد؛ مهاجرت داخلی امروز نهتنها نشانهای از ناکارآمدی مدلهای توسعه شهری در ایران است بلکه میتواند زمینهای برای بازتعریف مفهوم «زندگی با کیفیت» از دیدگاه مردم باشد. شهرهای بزرگ ایران در دهههای اخیر با معضل تمرکز بیشازحد جمعیت، ترافیک سنگین، آلودگی هوا، گرانی افسارگسیخته مسکن و فشارهای روانی ناشی از سبک زندگی پرسرعت مواجه بودهاند بهگونهای که بسیاری از ساکنان این شهرها در جستجوی آرامش، هوای پاکتر، هزینههای زندگی کمتر و فضای انسانیتر به سوی شهرهای کوچکتر یا حتی مناطق روستایی مهاجرت کردهاند این تصمیمگیری نهتنها اقتصادی بلکه فرهنگی و روانشناختی نیز هست؛ چرا که مهاجرت از کلانشهر به نوعی «اعتراض خاموش» به الگوی ناکارآمد زیستشهری نیز تعبیر میشود در سوی دیگر، نقش گسترش فناوری نیز قابل چشمپوشی نیست اکنون با توسعه زیرساختهای دیجیتال، بسیاری از مشاغل بهصورت دورکاری قابل انجاماند و وابستگی به موقعیت جغرافیایی کاهش یافته است از سوی دیگر، سیاستهای دولتی در حوزه تمرکززدایی در عمل با چالشهایی مواجه بودهاند و عدم توسعه متوازن امکانات در سراسر کشور، باعث شده که مهاجرت داخلی به جای سازمانیافته بودن، چهرهای خودجوش و بعضاً هیجانی پیدا کند این نکته نیز نباید نادیده گرفته شود که مهاجرت داخلی میتواند تبعات منفی نیز بههمراه داشته باشد از جمله کاهش سرمایه انسانی در کلانشهرها، فشار به زیرساختهای شهرهای مقصد و حتی شکلگیری موجی جدید از حاشیهنشینی. بنابراین نگاه صفر و صدی به این پدیده راهگشا نخواهد بود به گمان من، مسئله کلیدی در این میان نبود «عدالت فضایی» در توسعه ملی است به این معنا که حق برخورداری از خدمات، رفاه و کیفیت زندگی نباید تنها مختص ساکنان چند کلانشهر باشد. مهاجرت داخلی را باید به مثابه هشداری تلقی کرد برای بازنگری در مدلسازی توسعه شهری، تمرکززدایی واقعی، توزیع عادلانه منابع و البته افزایش مشارکت مردم در تصمیمگیریهای محلی همچنین نباید از نقش گفتمان رسانهای در شکلدهی به ذهنیت جمعی درباره ارزشهای زندگی، آرامش، امنیت روانی و کرامت انسانی غافل شد؛ رسانهها با تمرکز بیشازحد بر برجهای بلند، خیابانهای پرنور و سبک زندگی شهری، خواسته یا ناخواسته شهریزدگی افراطی را ترویج کردند و اکنون پدیده مهاجرت داخلی بهنوعی پاسخی به همان گفتمان غالب است در نهایت مهاجرت داخلی نه تنها به خودیخود یک بحران نیست بلکه میتواند آغازگر فصلی نو در شناخت اولویتهای مردم و طراحی مدلهای نوین توسعه در ایران باشد؛ مدلی که در آن «شهر خوب» تنها مترادف با «شهر بزرگ» نباشد بلکه شاخصهایی چون کیفیت زندگی، تعامل اجتماعی، پایداری محیطزیست و آرامش روانی نیز لحاظ شوند شاید خروج آرام مردم از کلانشهرها در نهایت ما را وادار کند تا از نو بپرسیم: «شهر، برای چه کسی و با چه هدفی بنا میشود؟» و این پرسشی است که پاسخ به آن، آینده توسعه ایران را رقم خواهد زد.