۱۴ قرن جنگ تمام عیار
دکتر هاشم اورعی - استاد دانشگاه صنعتی شریف
با حمله اعراب به ایران و سقوط امپراطوری ساسانی جنگی تمامعیار در صحنه فرهنگی کشور آغاز شد که پس از 14قرن هنوز ادامه دارد. در یک طرف حافظان سنت قرار دارند که با پشتیبانی باورهای دینی و استفاده ابزاری از شریعت در طول تاریخ در مقابل هرگونه تغییر مقاومت میکنند و در طرف مقابل لشکر مدافعان مدرنیته است که توسعه را از الزامات بقاء ایران و فرهنگ ایرانی دانسته و برآن اصرار میورزد. از ابتدا حاکمان بغداد تلاش کردند فرهنگ و زبان ایرانی را نابود کرده و از این طریق به استیلای کامل تازیان بر پارسیان جامه عمل بپوشانند. ولی فرهنگ ایرانی چغرتر از آن بود که پشت به خاک دهد. دلاورانی چون یعقوب لیث صفاری را در خود پرورش داد که به جنگ خلیفه رفت و دستور داد در مکاتبات دیوانی زبان عربی حذف و فارسی دری جایگزین آن شود. همین زمینه مساعدی شد برای پیدایش شاعران بسیاری در فرهنگ و ادب ایران از جمله فرزانه توس که با خلق اعجابانگیز شاهنامه جانی تازه به کالبد زبان پارسی دمید.
نبرد دایمی سنت و مدرنیته تا اعماق وجود ما ایرانیان رخنه کرده و به صورت جنگی تمامعیار کماکان ادامه دارد. طی چندین قرن فرهنگ ایرانی با اسلامی درآمیخته و هنوز تکلیفمان با خودمان روشن نیست. میان سنت و مدرنیته گیر کردهایم. شاهان پهلوی این مردم را نشناخته بودند و درک نکردند که در این 1400 سال تفکر مردم ایران تغییر چندانی نکردهاست. قبل از انقلاب پسر ایرانی با موی بیتلی به دنبال قیمه امام حسین بود. یکی از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شده بود و برای ازدواج استخاره میکرد و آن دیگری در کمبریج درس خوانده بود و برای رسیدن به خواستههایش سفره حضرت ابوالفضل برپا میکرد. خلاصه اینکه عمق اندیشهمان اسلامیست ولی به دنبال آزادیهای غربی هستیم. مشکل 1400ساله ما این است که در صحرای کربلا به دنبال مدرنیته میگردیم! باید بپذیریم که سالهای زیادی گرفتار خواهیم بود. نه گرفتار چادر یا دامن، بلکه اسیر جهل و خرافات. تضاد بین تفکر سنتی و مدرن که امروز هم شاهد آنیم میتواند جامعه را به نابودی بکشاند.
سنتگرایان بر جدایی از مناسبات جهانی و پرهیز از هرگونه هم راستایی با جهان اصرار ورزیده و برای توسعه اقتصادی اهمیت چندانی قایل نیستند. اعتقاد دارند که با نهادن وزن خود بر فرهنگ جامعه قادر خواهند بود مسیر آینده را انتخاب کنند و در فضای استیلای فرهنگی به دنبال پیروزیاند. در چنین شرایطی از برقراری هر نوع ارتباط بین این دو دیدگاه سخت میهراسند و پلهای ارتباطی را بیدرنگ تخریب میکنند. در این مسیر فکریست که بازگشت به وطن امثال بهروز وثوقی، هنرمند 84 ساله ایرانی را برنمیتابند و به این امیدند که طی چند سال غائله فیصله پیدا کند، غافل از اینکه این اسطورهها، غلط یا درست، در دل ملت ایران جایگاهی همیشگی دارند و مقابله با آن اوج ضعف است و نه نشانه قدرت؛ بازنویسی فرهنگ و تاریخ چندهزارساله کشور توسط افرادی معدود با تفکری محدود خیالی باطل بیش نیست.
سنتگرایان فکر میکنند جامعه عکسالعمل نشان نمیدهد. ولی سخت در اشتباهند. در واقع جامعه موتور ذهن خود را خاموش میکند، خرج خود را جدا میکند و مثل مویرگهای بدن انسان یکبهیک بسته میشوند و عاقبتی جز سکته در کار نیست. این از ویژگیهای بارز فرهنگ ایرانیست. همانی که با عرب و مغول کرد. تحمل کرد، خودخوری کرد و برای تحمل شرایط به صوفیگری پناه برد. البته در ظاهر قبول کرد ولی عاقبت سر برآورد و این بار نیز توان مقابله با آن نخواهد بود.
دکتر محسن رنانی براین عقیده است که در چنددهه اخیر نشانههایی از رنساس ایرانی به وضوح مشاهده میشود که با جدایی ایمان از شریعت به پیشی گرفتن مدرنیته و حرکت به سوی توسعه خواهد انجامید. وی معتقد است که میانبری تاریخی به سوی توسعه گشوده شده و نحوه تعامل بین حکومت و جامعه راه را باز کردهاست. سیاستهای فرهنگی در چند دهه اخیر موجب تضعیف حافظان تاریخی سنت شده و آن را بیدفاع گذاشته تا لاجرم جامعه ما به سوی دنیای مدرن حرکت کرده و با سنت ضدتوسعه خداحافظی کند. این تحول در اروپا و در قالب رنسانس با هدف جدایی دین از سیاست 400 سال طول کشید ولی جامعه ایرانی طی 40 سال زمینههای این تحول را ایجاد کرده است. در واقع این تحول در دوران پهلوی آغاز شد ولی بهگونهای عمل کرد که باعث اتحاد نیروهای سنتی شده و جبههای متحد علیه پیوستن به دنیای مدرن شکل گرفت و ناکام ماند. اما جمهوری اسلامی ناخواسته حافظان سنت را از هم جدا کرد. زنان را به نیروی خط شکن حرکت به سوی مدرنیته تبدیل کرد. روستاییان را شهرنشین کرد و روحانیان را به عنوان خط مقدم حافظان سنت تضعیف کرد. جایگاه مراجع به عنوان سرمایه نمادین به چالش کشیده شده است. حکومت آن دسته از مراجع را که با اهداف و برنامههایش زاویه داشت تخریب کرد و آن بخش هم که از نظر جامعه حکومتی بودند را مردم تخریب کردند. تحول عظیمی که در صحنه فرهنگی جامعه شاهدیم عمیقتر از تحول سکولاریسم در اروپاست و به شکل جدایی ایمان از شریعت خودنمایی میکند. مسأله مهم آن است که ایمان با توسعه سازگار است ولی شریعت به شکل سنتی خود با مدرنیته سر ناسازگاری دارد و آن را برنمیتابد.
در گذشته چنگیر با شمشیر ایران را فتح کرد ولی امروز مبدأ قدرت تغییر کرده است. به قول دکتر بیژن عبدالملکی، اگر بخواهیم تنها با ارزشهای دینی به مقابله با جهان امروز برویم یعنی مسأله را نفهمیدهایم. اگر قرار است ملت ایران به زندگی انسانی در شأن قرن 21 دست یابد باید مناسباتمان را با جهان امروز تنظیم کنیم. البته این به آن معنی نیست که به نظام سلطه تن دهیم ولی برای همزیستی با نظام جهانی نیاز به ابزارهایی از سنخ همین جهان داریم و روایت و حدیث کفایت نمیکند. باید قواعد بازی در دوران مدرن را بفهمیم و باور کنیم که قدرت اقتصادی، افکار عمومی و انتظارات جامعه از الزامات جهان امروز است. چنانچه حکومت به انتظارات مردم پاسخ ندهد دیر یا زود باید جلوی آنان بایستد و به نقطه غیرقابل بازگشت خواهد رسید. برای آنکه مناسباتمان را با جهان تنظیم کنیم باید در مسیر توسعه گام برداریم. برای تثبیت جایگاه کشور در صحنه بینالمللی باید قدرت داشته باشیم و ملت بخش مهمی از این قدرت است. باید با طبقه متوسط به ویژه جوانان به زبان مشترک برسیم. گویی دچار نوعی تأخر تاریخی و فرهنگی شدهایم و به مقولاتی فکر میکنیم که با زمان حال سازگار نیست.
مخلص کلام اینکه حافظان سنت در هدایت جامعه در مسیر شریعت ناکام مانده و پهلویان نیز در عبوری شتابزده از دروازههای تمدن توفیقی نیافتند. اگر به معنای واقعی توسعه میخواهیم باید روی کودکان و معلمانمان سرمایهگذاری کنیم. توسعه بنیادش بر تربیت است و نه آموزش. خانواده و مدرسه اولین کارخانههای توسعهآفرینی هستند. ما به جوانانمان فکرکردن نمیآموزیم و در خانواده و مدرسه انسانهای توانمند تربیت نمیکنیم. به نظر میرسد پس از 14 قرن جنگ و گریز، لشکر سنتگرایان رو به عقبنشینی است. اما پیروزی تجددطلبان دشوارتر از آن است که به نظر میآید. باید به فکر باشیم.