دام نقدینگی؛ وقتی پول هست اما نمیچرخد
مهدی کریمی _ روزنامه نگار _
در ظاهر، پایین بودن نرخ بهره و تزریق نقدینگی از سوی بانک مرکزی باید اقتصاد را به حرکت درآورد. وقتی هزینه وام گرفتن پایین باشد انتظار میرود سرمایهگذاری افزایش ، تولید رونق و اشتغال رشد کند. اما گاهی با وجود تمام این سیاستها، بازارها دچار رکود می گردند تقاضا ضعیف و پول، به جای حرکت، در حسابها متوقف می گردد. این همان وضعیتی است که اقتصاددانان آن را «دام نقدینگی» مینامند. جایی که سیاستهای پولی اثر خود را از دست داده و اقتصاد در رکود عمیقی فرو میرود.
در این وضعیت، نرخ بهره به حدی پایین می آید که نگهداری پول نقد، از نگاه مردم و سرمایهگذاران، کمریسکتر و حتی جذابتر از سرمایهگذاری یا خرید داراییهای مالی است. افراد تصور میکنند نرخ بهره در آینده افزایش خواهد یافت، بنابراین خرید اوراق قرضه یا هر ابزار مالی مشابه موجب زیان خواهد بود . در نتیجه، سرمایهها به جای ورود به چرخه تولید، در حسابها و گاوصندوقها باقی میمانند.
این رفتار به ظاهر منطقی، وقتی در سطح کلان اتفاق میافتد به پدیدهای خطرناک تبدیل میشود. نقدینگی وجود دارد اما در گردش نیست و بخش واقعی اقتصاد یعنی تولید و اشتغال از آن بیبهره میمانند. بانک مرکزی نیز هرچقدر پول جدید خلق کند، این پول بهجای آنکه به سمت کارخانهها، پروژهها و بازار کار برود، به شکل راکد در سیستم بانکی و میان مردم باقی میماند.
دام نقدینگی بیش از آنکه مسئلهای پولی باشد، مسئلهای رفتاری و روانی است. در چنین شرایطی، اعتماد عمومی از بین رفته و مردم آینده را مبهم خواهند دید و از ترس زیان، تصمیم میگیرند وجه نقد خود را نگه دارند. هرچه ترس از آینده بیشتر شود، تمایل به خرج کردن کمتر میگردد. این احتیاط جمعی، اقتصاد را دچار مشکل خواهد کرد .
زمانی که چنین رکودی شکل میگیرد، حتی ابزارهای مرسوم بانک مرکزی نیز بیاثر میشوند. کاهش نرخ بهره دیگر تحریککننده نیست، تزریق پول بیشتر هم به رشد تقاضا منجر نمیشود. سیاستگذار پولی در موقعیتی قرار میگیرد که هر اقدامی انجام دهد، باز هم نتیجهای در افزایش مصرف یا سرمایهگذاری ندارد. در نتیجه، رکود به خودی خود ادامه مییابد و اعتماد به آینده کاهش پیدا میکند.
در دام نقدینگی، تعادل میان «پول در دست مردم» و «پول در جریان اقتصاد» بر هم میخورد. پولی که در سیستم بانکی میماند، ارزش اقتصادی ایجاد نمیکند؛ در حالی که پول در گردش، نیروی محرکه تولید، اشتغال و رشد است. در این شرایط، بازارها با کمبود تقاضای مؤثر مواجه ، کسبوکارها فروششان کاهش و سرمایهگذاران انگیزهای برای شروع پروژههای جدید ندارند.
پیامد مستقیم این وضعیت، کاهش رشد اقتصادی، افزایش بیکاری و گسترش رکود است. همزمان، افزایش پایه پولی بدون رشد تولید واقعی، به رشد سطح عمومی قیمتها و ایجاد تورم پنهان منجر میشود. این چرخه معیوب، ترکیب خطرناکی از رکود و تورم را شکل میدهد که خروج از آن بسیار دشوار است.
در چنین فضایی، دولتها معمولاً به سیاستهای مالی متوسل میشوند تا تقاضا را تحریک کنند. افزایش هزینههای عمومی، اجرای پروژههای عمرانی، حمایت از کسبوکارهای کوچک و پرداختهای مستقیم به خانوارها میتواند نقش مکملی برای سیاستهای پولی ایفا کند. وقتی دولت خرج میکند، پول وارد بازار واقعی میشود، اشتغال افزایش مییابد و مردم احساس امنیت بیشتری برای خرج کردن پیدا میکنند. این اعتماد، آغاز بازگشت جریان نقدینگی به اقتصاد است.
اما افزایش هزینههای دولت اگر بدون انضباط مالی و کنترل تورم باشد، میتواند به نتیجه معکوس منجر شود. در واقع، چاپ پول یا استقراض بیمحابا از بانک مرکزی برای جبران رکود، ممکن است اقتصاد را از دام نقدینگی خارج نکند، بلکه به دام تورم بالا بیندازد. بنابراین سیاست مالی باید هوشمندانه، هدفمند و موقتی باشد؛ بهگونهای که هم رشد تقاضا را تحریک کند و هم تعادل قیمتی را برهم نزند.
از سوی دیگر، احیای اعتماد اقتصادی نقشی کلیدی دارد. زمانی که مردم نسبت به آینده اقتصادی اطمینان پیدا کنند، تمایل آنها به مصرف و سرمایهگذاری افزایش مییابد. شفافیت در سیاستگذاری، ثبات در تصمیمهای دولت و پرهیز از تغییرات ناگهانی در قوانین اقتصادی، میتواند به بازگشت این اعتماد کمک کند. بدون اعتماد عمومی، هیچ میزان از تزریق نقدینگی نمیتواند جریان اقتصاد را فعال کند.
یکی دیگر از راهکارهای خروج از دام نقدینگی، ایجاد جذابیت در نرخهای واقعی بازدهی سرمایهگذاری است. وقتی بازده سرمایهگذاری در بخشهای مولد، واقعی و پایدار باشد، افراد تمایل دارند داراییهای نقد خود را وارد فعالیتهای تولیدی کنند. این امر نیازمند اصلاح ساختار بازار سرمایه، بهبود محیط کسبوکار، و کاهش موانع بوروکراتیک برای سرمایهگذاران است.
در کنار این سیاستها، ثبات قیمتی و کنترل تورم انتظاری نیز حیاتی است. اگر مردم احساس کنند قیمتها بیثبات است یا ارزش پولشان در آینده کاهش مییابد، باز هم به سمت احتکار نقدینگی میروند. بنابراین، مهار انتظارات تورمی، شرط لازم برای جلوگیری از تشدید دام نقدینگی است.
در نهایت، مقابله با این پدیده به ترکیبی از سیاستهای هماهنگ پولی، مالی و رفتاری نیازمند است . هیچ راهحل تکبعدی نمیتواند اقتصاد را از این وضعیت خارج کند. .
دام نقدینگی در واقع تصویری از ایستایی روانی و اقتصادی یک جامعه است. پول در جریان نیست، چون ذهنها در انتظارند. هرکس منتظر است دیگری اولین گام را بردارد. دولت منتظر واکنش بازار است، بازار منتظر کاهش نرخها، و مردم در انتظار نشانهای از بهبود. اما اقتصاد تنها زمانی زنده میشود که حرکت آغاز شود، حتی اگر کوچک باشد.
در نهایت، دام نقدینگی یادآور یک حقیقت ساده اما اساسی است پول، تا زمانی که در جریان نباشد، هیچ ارزشی نمیآفریند.
پول باید حرکت کند تا تولید شکل گیرد، شغل ایجاد شود و رفاه به جامعه بازگردد.
و این حرکت، نه با دستور، بلکه با اعتماد، اطمینان و امید آغاز میشود