ایران ، سرزمینی ثروتمند در حصار بیاعتمادی و ابهام
اشرف سادات جلالزاده _ روزنامه نگار _

ایران سرزمینی است پهناور با منابعی که هر کشوری آرزوی آن را دارد.از ذخایر عظیم نفت و گاز گرفته تا معادن غنی، زمینهای حاصلخیز و جمعیتی جوان و تحصیلکرده. کشوری با تمدنی دیرینه و فرهنگی غنی که میتواند الگوی بسیاری از کشورها باشد. اما واقعیت تلخ این است که اقتصاد ایران سالهااست در سایهای از ابهام گرفتار شده گویی هرچه منابع دارد، در گردابی از سیاستهای نادرست، تنشهای خارجی و سوءمدیریت داخلی بیثمر میشود. پرسش اینجاست ؟ چرا کشوری با چنین ظرفیتهای بیبدیل، هنوز نتوانسته مسیر توسعه و رفاه را بپیماید و همچنان با تورم، رکود و مهاجرت نخبگان دستبهگریبان است؟
یکی از عوامل اصلی این بنبست، تحریمهای بینالمللی است. از ابتدای انقلاب تاکنون، ایران همواره به درجات مختلفی از تحریمها دچار بوده، اما اوج آن در سالهای اخیر چنان عرصه را بر اقتصاد تنگ کرده که حتی نیازهای اولیه نیز با دشواری تأمین میشود. دولتها برای دور زدن این تحریمها به راههای پنهانی و غیرشفاف روی آوردند؛ نفت از مسیرهای پیچیده مبادله گردید، شبکههای مالی غیررسمی شکل گرفت و اقتصاد غیررسمی بیش از پیش رشد کرد. این روشها شاید بقای نظام اقتصادی را تضمین کرد، اما هزینههایآن را مردم پرداختهاند، تورم افسارگسیخته، کاهش ارزش پول ملی، گسترش فساد و رانت، و از همه مهمتر بیاعتمادی به آینده.
در کنار این مسائل ، سیاست خارجی ایران نیز نقشی تعیینکننده داشته است. کشورهایشان می توانست بهعنوان یک شریک قابل اعتماد در جامعه جهانی شناخته شود اما غالباً تصویری امنیتی و جنگجو از ایران به نمایش درآمده است؛ کشوری که بیش از آنکه به توسعه و صلح بیندیشد، درگیر منازعات منطقهای و جهانی است. چنین تصویری سبب شد حتی دستاوردهای علمی و فنی ایران نیز در چشم جهان تهدید تلقی شود. این نگاه امنیتی، سرمایهگذاران خارجی را گریزان و فرصتهای همکاری اقتصادی و علمی را نابود ساخته است. جهان ،ایران را نه بهعنوان سرزمینی با تاریخ و فرهنگ، بلکه بهعنوان «بچه سرکش» سیستم بینالملل دیده است. تعبیری که هرچند تلخ است، اما بازتاب واقعیت سیاستهای تقابلی کشور طی سالیان اخیر است.
این همه در حالی است که ظرفیتهای ایران میتوانست سرنوشت دیگری را رقم بزند. دومین ذخایر گاز جهان، چهارمین ذخایر نفتی، موقعیت جغرافیایی کمنظیر در چهارراه شرق و غرب و میلیونها جوان مستعد، همگی میتوانستند موتور محرک توسعه باشند. ایران میتوانست کانون ترانزیت انرژی و کالا شود، مرکز نوآوری و فناوری در منطقه باشد و الگوی تعامل سازنده با جهان نام گیرد. اما در عمل، این فرصتها یکی پس از دیگری از دست رفت. صنایع نفت و گاز بهجای جهش بهسوی ارزش افزوده، همچنان گرفتار خامفروشی و فرسودگیاند. نیروی انسانی نخبه، بهجای ساختن آینده کشور، در صف مهاجرت ایستاده است. و جغرافیای استراتژیک ایران، بهجای آنکه مسیر پیوند کشورها باشد، به دیواری از تحریم و محدودیت بدل شده است.
پیامدهای این وضعیت بیش از همه بر دوش مردم عادی سنگینی میکند. سفرههای کوچکتر، قیمتهای سرسامآور، بیکاری و ناامیدی جوانان و گسترش مهاجرت تنها بخشی از نتایج آن است. جامعهای که هر روز با دغدغه معیشت دستوپنجه نرم میکند، دیگر فرصتی برای رؤیاپردازی و امید به آینده ندارد. اعتماد عمومی فرسایش یافته و نابرابریهای اقتصادی، فاصله طبقاتی را بهشدت افزایش داده است. این همان جایی است که سیاستهای کلان اقتصادی و خارجی، مستقیمترین تأثیر را بر زندگی روزمره مردم میگذارند.
سؤال اساسی این است؟ تا چه زمانی قرار است ایران در این سایه ابهام باقی بماند؟؟؟؟ آیا سزاوار است کشوری با این همه منابع و تاریخ و فرهنگ، همچنان در ردیف بحرانسازان جهان قرار گیرد؟ آیا نمیتوان بهجای اصرار بر تقابل، بر تعامل سازنده و صلحآمیز تأکید کرد؟ آیا وقت آن نرسیده که ایران بهجای تعریف خود بهعنوان قدرتی جنگجو، خود را بهعنوان الگویی از توسعه، شفافیت و احترام به حقوق بشر معرفی کند؟
پاسخ به این پرسشها شفاف است. ایران برای خروج از این بنبست نیازمند تغییر رویکردی بنیادین دارد نخست، باید به تعامل سازنده با جهان بازگردد؛ زیرا در دنیای امروز هیچ اقتصادی بدون ارتباط با نظام جهانی امکان رشد ندارد. دوم، شفافیت اقتصادی و مبارزه واقعی با فساد باید در دستور کار قرار گیرد؛ اقتصاد در سایه، همان جایی است که هم ثروتها هدر میروند و هم اعتماد عمومی نابود میشود. سوم، سرمایهگذاری در بخش خصوصی و نوآوری باید بهجای سیاستهای دستوری و دولتی بنشیند. چهارم، احترام به حقوق بشر و آزادیهای بنیادین باید بهعنوان پل اعتماد میان مردم و حکومت عمل کند.
ایران بیش از آنکه به موشک و بمب نیاز داشته باشد، به ثبات، رفاه و امید نیازمند است.
قدرت واقعی نه در تهدید نظامی، که در ایجاد اقتصادی قوی، جامعهای شاداب و تصویری مثبت در جهان خواهد بود. سرزمینی با این همه ثروت طبیعی و انسانی نباید در دایرهای از بحران و انزوا گرفتار بماند. آینده ایران میتواند روشن باشدبهشرط آنکه تصمیمگیران جسارت تغییر مسیر را داشته باشند.