آثار باستانی دنبال سرپناه می گردند

زهرا عسگری روزنامه نگار

شناسه خبر: 181464

 

میراث فرهنگی، هویت زنده یک ملت است، آیینه‌ای از گذشته که امروز را معنا می‌بخشد و افق آینده را ترسیم می‌کند اما در کشوری چون ایران که از غنای تاریخی بی‌نظیری برخوردار است گویی این میراث بیشتر از آنکه حفظ و پاسداری شود هر روز در معرض غفلت، تخریب و نابودی است. متأسفانه، تجربه سال‌های اخیر نشان می‌دهد که روند حفاظت از آثار تاریخی نه تنها کند و بی‌رمق بلکه در بسیاری از موارد مبتنی بر سهل‌انگاری، منفعت‌طلبی و حتی فساد است. کافی‌ست نگاهی بیندازیم به وضعیت کاروانسراهایی که حالا به خرابه تبدیل شده‌اند، پل‌هایی که در سایه‌ی بی‌تدبیری مدیران زیر آسفالت بزرگراه‌ها دفن شدند، قلعه‌هایی که در پروژه‌های بی‌برنامه گردشگری آسیب جدی دیدند و ثبت جهانی‌هایی که به جای صیانت، تبدیل به ابزار تبلیغاتی موقت شدند.

در حقیقت، اصلی‌ترین بحران در حوزه میراث فرهنگی، نه کمبود بودجه است و نه نبود تخصص بلکه بحران «اراده» است وقتی مدیران فرهنگی کشور، میراث تاریخی را نه به مثابه شالوده تمدنی بلکه به عنوان کالاهایی تجملاتی نگاه می‌کنند که صرفاً در ایام خاصی مانند روز میراث فرهنگی یا هفته گردشگری باید به آن‌ها پرداخت، نتیجه چیزی جز مرگ تدریجی آثار ارزشمند نخواهد بود. چطور می‌توان ادعای حفاظت داشت وقتی هنوز طرح جامع برای حفاظت از آثار خشتی در کشور نداریم؟ چگونه دم از ارزش باستان‌شناسی می‌زنیم در حالی که هر سال ده‌ها محوطه تاریخی، زیر تیغ بولدوزر پروژه‌های عمرانی از بین می‌روند؟ نقش نهادهای نظارتی کجاست، وقتی تخریب آثار تاریخی تنها با یک جریمه ناچیز مشمول چند میلیون تومان به پایان می‌رسد؟

حقیقت این است که در ساختار سیاست‌گذاری میراث فرهنگی نوعی بی‌تفاوتی نگران‌کننده وجود دارد. سازمان میراث فرهنگی به جای تمرکز بر مطالعات باستان‌شناسی، سامان‌دهی موزه‌ها، حفاظت فعال از بناها، تدوین نظام‌نامه‌های دقیق حفاظتی، بیش از اندازه درگیر رویدادهای تبلیغاتی و عملکردهای ویترینی شده است. کارشناسان باتجربه از بدنه مدیریت حذف یا به حاشیه رانده شده‌اند و جای خود را به مدیران کم‌تجربه‌ای داده‌اند که اغلب فاقد نگاه تخصصی‌اند. نمونه‌ی بارز این فقدان رویکرد تخصصی را می‌توان در ماجرای تخریب بخش‌هایی از سازه‌های آبی شوشتر، مجموعه باغ فین یا ثبت آثار کم‌ارزش به‌عنوان میراث ملی دید، تصمیم‌هایی که به وضوح از فقدان معیارهای کارشناسی و فشارهای سیاسی یا اقتصادی حکایت دارد.

از سوی دیگر، قوانین حمایتی نیز به‌هیچ‌وجه در حد صیانت واقعی نیست. قانون مجازات تخریب آثار تاریخی، بازدارندگی لازم را ندارد و اغلب تبدیل به بازیچه‌ای در دستان متخلفان شده است. چطور می‌توان از سرمایه‌گذاری در مرمت و حفاظت انتظار داشت، وقتی حتی مالکیت زمین‌های باستانی نامشخص است و نهادهای موازی با تصمیم‌گیری‌های متناقض، حفاظت از آثار را به چالش می‌کشند؟ در عین حال، مشارکت مردمی نیز تضعیف شده است بسیاری از مردم نمی‌دانند که خانه‌ی مادربزرگ‌شان در مرکز شهر، ممکن است بخشی از تاریخ معماری دوره پهلوی یا قاجار باشد. آموزش عمومی درباره اهمیت میراث فرهنگی، تقریباً نادیده گرفته شده است و نتیجه این شده که مردم با آثار تاریخی چون موانع توسعه، نه فرصت‌های هویتی برخورد می‌کنند.

در کنار این‌ها باید نگران تغییرات اقلیمی و فجایع طبیعی نیز بود. سیل‌ها، زلزله‌ها و فرسایش‌های زیست‌محیطی، تهدید واقعی برای آثار تاریخی محسوب می‌شوند، اما چه برنامه بلندمدت و پژوهش علمی برای مقابله با این تهدیدات تدوین شده است؟ آیا ما نظام هشدار سریع برای بناهای در معرض ریزش داریم؟ آیا طرح‌های مقاوم‌سازی بر اساس مطالعات روز تدوین می‌شوند؟ پاسخ‌ها اغلب منفی‌اند و این تلخ‌ترین حقیقت ممکن است.

به باور من، حفاظت از میراث فرهنگی نیازی حیاتی است، نه تجملی یا تشریفاتی. ایران با هزاران سال تاریخ، لیاقت آن را دارد که آثارش نه در انزوا و خاموشی بلکه در روشنایی پژوهش، حفاظت تخصصی و مشارکت همگانی بدرخشند متأسفانه ما نه تنها به این جایگاه نرسیده‌ایم، بلکه با سرعت به سمت فراموشی و تخریب پیش می‌رویم. ساخت‌وسازهای بی‌رویه، تصمیم‌های غیرکارشناسی، ضعف شدید در نظارت و عدم حساسیت اجتماعی نسبت به میراث فرهنگی، چهار ستون بحران فعلی را شکل می‌دهند برای برون‌رفت از این وضعیت، باید بازنگری جدی در ساختار مدیریتی میراث فرهنگی کشور صورت گیرد؛ متخصصان با سابقه و دلسوز باید به رأس تصمیم‌گیری بازگردند، قوانین باید با جدیت و ضمانت اجرایی بالا اعمال شوند و مهم‌تر از همه نگاه جامعه به میراث باید تغییر کند.

میراث فرهنگی، تنها متعلق به دیروز نیست، سرمایه‌ای است برای فردا اگر امروز در حفاظت از آن کوتاهی کنیم، فردا نه تنها فرزندان‌مان ما را نخواهند بخشید، بلکه هویت‌مان نیز در دل خاک دفن خواهد شد. زمان آن رسیده است که از خواب سنگین بی‌تفاوتی بیدار شویم دیگر مجالی برای گزارش‌های زیبا، عکس‌های یادگاری و مصاحبه‌های پر زرق و برق باقی نمانده است آنچه اکنون نیاز داریم اراده‌ای آهنین، برنامه‌ای علمی و حرکتی همگانی است در غیر این‌صورت، باید خود را برای وداعی تلخ با گذشته‌مان آماده کنیم.

 

 

ارسال نظر
پربیننده‌ترین اخبار