یادداشتهای یک مشاور(۶۸)
غلامرضا رحیمی - مشاور امور مدیریت
iraniansme@gmail.com
آشنایی دارم که حدود سه دهه پیش نتوانست پس از فارغالتحصیلی شغلی مناسب با تحصیلش برای خود پیدا کند. او چند شغل را که با توصیه بهدست آوردهبود، خیلی زود از دست داد، و عاقبت به شغل پدری روی آورد و راننده کامیون شد. حالا هم با چند تا کامیون و تریلری که دارد، از اتفاقات زندگیاش خوشحال هم هست. از وقتی که شبکههای اجتماعی رونق گرفته، اگر که گفتگوی رودرویمان کم شده، اما به لطف کمتعارفی این شبکهها، هم حرف دلش را بهتر میشنوم، و هم میدانم که مثلاً به تحصیل جوانان و بیکاری جوانان تحصیلکرده حساسیت بیشتری دارد. چندی پیش پستی در شبکه گذاشت که حاکی از استخدام تعدادی لیسانس و فوقلیسانس در سمت رفتگری در یکی از شهرهای کشور بود. در توضیح پست هم نوشتهبود: استخدام تعدادی فوقلیسانس در مشاغلی که حتی به سواد خواندن و نوشتن هم نیاز ندارد، نشان از یک بیماری مهلک در اقتصاد کشور است.
از آنجایی که این مطلب برای بسیاری از دیگر اعضای گروه جذاب بود، نظرات زیادی نوشتهشد. از همدردی با فارغالتحصیلان گرفته تا انتقاد از وضعیت معیشت و کار جوانان. من هم از دوستم پرسیدم چرا این جوانان حاضر به پذیرش شغل رفتگری شدهاند؟ دوباره در جواب پرسش من، پاسخهای بسیاری البته مشابه با نظریات قبلی آمد، اما از او جوابی نگرفتم. فکر کردم بهانه خوبی برای گفتگو و احوالپرسی است. پس به او تلفن زدم، گفت اول اینکه بیشک اقتصاد ما بیمار است، نشانه بیماری آن هم همین بس که جوانان از ترس بیکاری درس میخوانند. گفتم پس درس خواندن همه جوانان ناشی از بیکاری و نبود شغل مناسبه؟ گفت این دلیل خیلی مهمی است، اما تنها دلیل نیست، و ادامه داد دلیل بعدیاش ورود زنان و دختران به بازار کار است؛ آنها هم برای ورود به بازار کار، پنجره درس خوندن را انتخاب کردند. بعد هم اضافه کرد و البته یک دلیل مهم دیگه آنهم فرهنگی است. گفتم دو تا دلیل اولی را می فهمم اما سومی را نه. پاسخ داد جوان که بودم، برادر بزرگترم با مدرک لیسانس یک کار دولتی و زندگی خیلی راحتی داشت. من هم فکر کردم با درس خواندن به همان راحتی در زندگی میرسم، بابا هم از بس تو جاده سختی کشیدهبود، میخواست بچههایش شغل راحتتری داشتهباشند. این شد که ما به عشق میز دولتی درس خواندیم، آخرش هم معلوم شد عشق واقعی من چیز دیگریست.
گفتم یعنی اقتصاد دولتی و مدرکگرایی رسمی جوانها را به دانشگاه و تحصیل رسمی میکشاند؟ گفت بله دقیقاً. گفتم پس اگر درست فهمیدهباشم، منظورت این است که در بخش خصوصی اینقدر مدرکگرایی نیست؟ گفت اقتصاد غالب، فرهنگ اقتصادی جامعه را درست میکند. یعنی درسته که در بیشتر حرفههای بخش خصوصی، دانستههای حرفهای مهمتر از تحصیلات کلاسیک است، و تحصیلکرده به صرف درسی که خوانده استخدام نمیشود، اما خود من و شما که سالهاست در بخش خصوصی مشغولیم، با جو فرهنگ غالب که دولتی است زندگی میکنیم، اثرمون کمتر از اثر فرهنگ دولتی است. گفتم پس فکر میکنی که حتی اگر اقتصاد از رکود خارج بشود، اما کماکان دولتی بماند، مشکل بیکاری و بهخصوص بیکاری جوانان درسخوانده حل نمیشود؟ گفت بله و حداکثرش این است که دیگر فوقلیسانس به عنوان رفتگر استخدام نمیشود. او آخر سر گفت این مشکل قدیمی و عمرش به اندازه عمر اقتصاد دولتی ماست، حتی سالهایی هم که اقتصاد ما گرفتار رکود نبود، جوان بیکار فراوان بود.