جمعه 07 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 19400 16:21 1394/09/01
اثر اجتماعی عربده‌جویی‌هایِ آشکارِ دزدانِ مالِ مردم؛ چوپان دروغ‌گو؛ هیجان یا عبرت‌آموزی

اثر اجتماعی عربده‌جویی‌هایِ آشکارِ دزدانِ مالِ مردم؛ چوپان دروغ‌گو؛ هیجان یا عبرت‌آموزی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
اثر اجتماعی عربده‌جویی‌هایِ آشکارِ دزدانِ مالِ مردم؛ چوپان دروغ‌گو؛ هیجان یا عبرت‌آموزی

اثر اجتماعی عربده‌جویی‌هایِ آشکارِ دزدانِ مالِ مردم؛ چوپان دروغ‌گو؛ هیجان یا عبرت‌آموزی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

سعید تقی‌پور saeed.taghipoor@jahaneghtesad.com داستان چوپان دروغ‌گو را اغلب مردم ایران خوب به خاطر دارند. زیرا در یکی از اثرپذیرترین دوران آموزش و تحصیل خود این داستان را در کتاب درسی خود خوانده و بارها از روی آن مشق نوشته‌اند. چوپانی که برای تفریح و هیجان خودش با احساسات و حساسیت‌های مردم روستای خود بازی ‌می‌کرد و با دروغ‌های پی‌در‌پی خود مردم را به قول امروزی‌ها سرِکار می‌گذاشت و به ریش آنان می‌خندید. این چوپان بدکاره، در عاقبت داستان از کرده خود پشیمان شد چون گرگی به گله‌اش حمله‌کرد و فریادهای آی گرگ! آی‌ گرگ! او برای مردمی که چندین بار فریب دروغ‌های او را خورده بودند، اثری نداشت و آنان می‌پنداشتند که  این چوپان بازهم دروغ می‌گوید و گرگی در کار نیست. اما آن‌چه در این میانه مرا وادار به بازخوانی این داستان ریشه‌دار و قدیمی۱  کرده‌است، رویّه‌ای‌است که ‌این روزها در روند برگزاری دادگاه علنی یکی از بزرگ‌ترین پرونده‌های مفاسد اقتصادی ایران و بلکه جهان جریان دارد. کارشناسان و مطلعان علوم تربیتی و روان‌شناسی بارها و بارها از اثر معکوس قرارگرفتن داستان چوپان دروغ‌گو بر کودکان و نونهالانی سخن گفته‌اند که در سال‌های دوم و یا سوم دبستان با خواندن داستان چوپان دروغ‌گو بیش‌تر و پیش‌تر از آن‌که از پشیمانی آن چوپان نابکار عبرت بیاموزند، هیجان شیطنت و مردم‌آزاری را که احتمالا تا آن زمان تجربه نکرده‌اند - و یا اگر شیطنت مشابهی را هم انجام داده‌اند، با سرزنش و مؤاخذه روبه‌رو شده‌اند- را می‌آموزند و این آموزش به دلیل شرایط سنی آنان تا همیشه در ذهن و خاطر آنان باقی‌خواند ماند. بر اساس یک نقل قول شفاهی، تذکرهای کارشناسان به مسئولان تدوین و تنظیم کتاب‌های درسی تا مدت‌ها اثری درپی نداشت تا این ‌که روزی چوپانی نزد یکی از مقامات عالی‌رتبه کشوری رفته و به او شکایت می‌کند که من یک چوپانم اما دروغ‌گو نیستم. من از دست‌رنج و بازوی خویش نان می‌بَرم اما در این کشور همه‌کس و همواره نام چوپان را با صفت دروغ‌گویی هم‌راه و ملازم می‌دانند. قرارگرفتن داستان چوپان دروغ‌گو در کتاب درسی دبستان این‌چنین نام و حرفه مرا که حرفه انبیای‌الهی بوده است، با صفت دروغینی همراه کرده است. وی پیشنهاد می‌کند که برای اصلاح ذهن نسل‌های آینده دست‌کم از این پس داستان چوپان دروغ‌گو از کتاب‌های درسی دبستان حذف شود. صراحت لهجه و صداقت گفتار او در مقام‌عالی شنونده این شکوائیه، اثر می‌کند و عاقبت دستور آن مقام عالی به‌جای توصیه‌های کارشناسان کارگر می‌افتد و داستان چوپان دروغ‌گو به جایگاه واقعی خود در ادبیات اسطوره‌ای بازمی‌گردد و دست از کار انحراف ذهن نونهالان ایرانی برمی‌دارد.
ربط این داستان با عربده‌جویی‌هایِ آشکارِ دزدانِ مالِ مردم چیست؟
اما ربط این داستان با عربده‌جویی‌هایِ آشکارِ دزدانِ مالِ مردم چیست؟ در این روزها همه ما شاهد برگزاری دادگاه علنی بزرگ‌ترین فساد مالی تاریخ ایران هستیم. قاضی، دادستان و سایر مقام‌های قضایی، شاکیان دولتی، وکلای مدافع شاکیان و متهمان دخیل در این پرونده، و خود متهم اصلی و هم‌دستان او خوب می‌دانند که در این دادگاه که به طور طبیعی در برابر تاریخ سخن می‌گویند و اظهارات آنان نه تنها در نتیجه دادگاه و حکم قضایی که در پایان این رسیدگی بسیار مهم صادر خواهد شد، اثر دارد، بلکه در میان افکار عمومی و ذهن شاهدان و افکار عمومی مردم نیز اثر خواهد داشت. به عبارتی می‌توان گفت که مردم و تاریخ هم در‌باره این پرونده و ابعاد تاریخی آن از حیث اندازه تخلفات، شیوه پی‌گیری و حکم صادر شده در پایان دعوی و همین‌طور در باره چگونگی  چرایی بروز و ظهور چنین پدیده شگفت‌انگیزی قضاوت خواهند کرد. طبیعی است که این قضاوت در میان نسل‌ها و طبقات مختلف جامعه قضاوت‌های متفاوتی باشد و در این میان اثر تربیتی شیوه پی‌گیری این تخلف بزرگ و شیوه دفاعیات متهمان -به‌ویژه متهم اصلی پرونده- بر نسل جوانی که دربه‌در به دنبال یک شغل ساده می‌گردد و یا در جست‌وجوی سرمایه اندکی است تا برای خود حرفه‌ای را دنبال کند، مشابه اثری است که داستان چوپان دروغ‌گو بر ذهن پاک و بی‌آلایش نونهالان می‌گذاشت. نسل پاکی که مستحق فقر نیست، هنگام مواجهه با این غارت‌گری‌ها وقتی با عربده‌جویی هایی مواجه می‌شود که دزدانِ آشکارِ مالِ مردم در دادگاه انجام می‌دهند و وزیر و وکیل و همه مقامات دولتی را مسخره می‌کنند و هر توهینی را نسبت به آنان روا می‌دارند و غارتگری خود را به شنوندگان جریان محاکمه، هوشمندی و درایت معرفی می‌کنند، چه نگاهی باید نسبت به آینده خود پیدا کنند؟ آیا همان حس فراگیری شیطنت به جای عبرت گرفتن از عاقبت دروغ‌گویی در اثر داستان چوپان دروغ‌گو تکرار نمی‌شود؟ مردمِ گرفتار رکود و شرایط نامساعد اقتصادی ایران وقتی تبختر و تکبر متهمان حتی در دادگاه را مشاهده می‌کنند، به جای آن که از عاقبت کار و محکم شدن او عبرت بگیرند با خود خواهند اندیشید که اگر هرکس بتواند این اندازه از مال مردم را بدزدد شاید بتواند به ریش مردم هم بخندد و  مقامات دولتی و مراجع قضایی و دادگاه و دادستان را به سخره بگیرد و به جای معرفی هم‌دستان و کسانی که راه را برای او بازکرده‌اند و به او امضای طلایی داده‌اند، به پرت‌و پلا گویی بپردازد و در ذهن مردم تداعی کند که عرضه‌ی نداشته مقامات دولت پیشین را جبران کرده‌است. این فرصت را شرایط برگزاری علنی دادگاه و رسانه‌هایی که ناخودآگاه سخنان او را منتشر می‌کنند برای او فراهم کرده‌اند. بگذارید بار دیگر داستان چوپان دروغ‌گو را به کتابخانه بسپاریم و ذهن نونهالان خودمان را با این داستان‌های نابجا مسموم نکنیم. اظهارات متهم را برای پرونده بگذاریم و در مذمت رانت‌جویی و نبود شفافیت در اداره امر کشور سخن بگوییم تا از این پس ذهن جوانان و نسل آینده ما از دزدان و غارتگران الگو نگیرد و شیرینی پرخاش به مقامات را در برابر لذت بهره‌مندی از ثروت بادآورده به شیوه‌ای مرسوم بدل نکنیم.
۱٫       بر اساس نوشته ویکی پدیا، چوپان دروغگو نام داستانی است از ایزوپ که در اسطوره‌های ایزوپ آمده است. این داستان، ماجرای چوپان جوانی است که برای خوش‌گذرانی گاهی به دروغ فریاد «گرگ! گرگ!» سر می‌دهد. از قضا روزی گرگ به گله‌اش می‌زند و مردم گمان می‌کنند باز هم دروغ می‌گوید و بنابراین کسی به کمک او نمی‌رود. این داستان در ایران نیز معروف است و در کتاب فارسی سال دوم دبستان قرار داده شده است. بنا به گفته هرودوت، ایزوپ برده‌ای از اهالی سارد بوده است. تحت نام ایزوپ افسانه‌هایی تعریف و منتشر شده‌اند که منشأ تعداد بی‌شماری از امثال و حکم هستند. ازوپ دارای سیصد و چهار افسانه است. ایزوپ یونانی غلامی بود زرخرید که بعدها صاحبش او را آزاد کرد و دلفی‌ها او را به قتل آوردند. ایزوپ در سال‌های قرن ششم پیش از میلاد می‌زیسته و با کورش هخامنشی هم‌دوره بوده است. برخی منابع ایزوپ را با لقمان حکیم یکی دانسته‌اند. داستان‌های او به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده و شاعر توانای ایرانی ناصرخسرو قبادیانی، چندی از افسانه‌های او را به نظم آورده است، مانند: روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست... زاغکی قالب پنیری دید...  


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |