جمعه 07 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 33752 19:51 1395/03/15
کارآفرینی راهبردی؛ بررسی نگرش های مختلف در زمینه مفهومی جدید

کارآفرینی راهبردی؛ بررسی نگرش های مختلف در زمینه مفهومی جدید

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
کارآفرینی راهبردی؛ بررسی نگرش های مختلف در زمینه مفهومی جدید

کارآفرینی راهبردی؛ بررسی نگرش های مختلف در زمینه مفهومی جدید

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

محمد مهدی فرحمند - دانشجوی کارشناسی ارشد کارآفرینی دانشگاه تهران m.m_farahmand90@yahoo.com فضای تجارت قرن ۲۱ را می توان از دیدگاه رقابتی بررسی کرد که ریسک بالا، توانایی کم پیش بینی ، ساختارهای جدید، و روش های مدیریتی جدیدی را در بر می گیرد. این رویکرد جدید را می توان بر اساس ۴ نیروی قدرت مند توصیف کرد: تغییر، پیچیدگی، هرج و مرج و تناقض .هیچ سازمانی دربرابر فشارهای این ۴ نیرو ایمن نیست. برنامه ریزی راهبردی نوعی فرمول سازی برای برنامه های بلند مدت برای داشتن مدیریت کارامد فرصت ها و تهدید های محیطی در نقاط قدرت و ضعف یک تجارت محسوب می شود. این برنامه ریزی شامل تعریف ماموریت تجاری، تعیین اهداف قابل دسترس، ایجاد راهبردها، و سیاست گذاری ها می شود. باید خاطر نشان کرد که مهم ترین ارزش فرآیند برنامه ریزی راهبردی تفکر راهبردی است که در بین صاحبان تجارت رو به افزایش است. اگرچه همیشه این مسئله در ظاهر ذکر نشده است، اما تفکر راهبردی قریحه و خلاقیت یک کارآفرین را برای نگاه به آینده ادغام می کند. توانایی استقامت در این محیط چالش برنگیز و تفاوت های تلفیق کارافرینی و مدیریت راهبردی از جمله موضوعات مورد توجه اندیشمندان در مدیریت راهبردی، کار آفرینی و اقتصاد شده است. کارآفرینی راهبردی اصطلاح جدیدی است که در ادبیات این حوزه به چشم می خورد که بیانگر تلفیق راهبرد و کارآفرینی می باشد. به هر حال، ماهیت اصلی این مفهوم نا مشخص باقی مانده است. به منظور بررسی رویکرد های مختلفی که این مفهوم ارائه می دهد، ما بازبینی جامعی از حوزه های خاص این مفهوم را ارائه می دهیم. نگرشی در رابطه با مدیریت راهبردی مدیریت راهبردی فرایندی است که ما را راهنمایی می کند چگونه مسائل اصلی یک سازمان مورد برسی قرار می گیرند، و تضمین می کند که رشد و احیای شرکت به طور پیوسته صورت گیرد و همچنین زمینه ای را برای توسعه و اجرای راهبردی فراهم می کند که عملیات های شرکت ها را به انجام می رساند. فرمول برنامه ها برای مدیریت کارآمد فرصت ها و تهدیدات خارجی از نظر نقاط قوت و ضعت شرکت یکی از مولفه های اصلی مدیریت راهبردی محسوب می شود. این مولفه برنامه ریزی شامل تعریف ماموریت شرکت، تعیین اهداف قابل دسترسی، ایجاد راهبردها وسیاست گذاری می شود. فرایند مدیریت راهبردی که دارای پویایی زیادی است شامل تعهدات، تصمیمات و اقدامات لازم برای یک شرکت به منظور شرکت، توانایی ها و شایستگی های اصلی آن استفاده می شود. فعالیت های راهبردی کارآمدی که در زمینه فرمول سازی راهبرد ها و رسیدن به قابلیت راهبردی و سود بالای میانگین می شود. اقدامات راهبردی کارآمد نوعی پیش نیاز برای رسیدن به نتایج مطلوب در زمینه قابلیت راهبردی محسوب می شود. در نتیجه، برنامه ریزی راهبردی گام اول در تعیین مسیر آینده یک تجارت محسوب می شود. بهترین برنامه راهبردی تحت تاثیر عوامل زیادی قرار خواهد گرفت که در این میان می توان به توانایی های کارآفرین، پیچیدگی کسب و کار و ماهیت صنعت اشاره کرد. به هر حال، هر چه وضعیت خاص هم باشد اما این ۵ گام باید در برنامه ریزی راهبردی اتخاذ گردد:
  1. بررسی محیط های درونی و خارجی کسب و کار (نقاط ضعف و قدرت، فرصت ها و تهدیدات).
  2. فرمول سازی راهبردهای بلند مدت و کوتاه مدت برای یک کسب و کار (ماموریت، اهداف، راهبرد ها و سیاست ها).
  3. اجرای برنامه ریزی راهبردی (برنامه ها، بودجه ها و فرایند کار).
  4. ارزیابی عملکرد راهبرد.
  5. اقدامات پسا راهبردی از طریق ارزیابی و بازخورد مداوم.
به هر حال باید توجه داشت که مدیریت راهبردی مقوله بسیار پیچیده تری از نوشتن یک برنامه و ایجاد یک راهبرد است. این مدیریت باید تبدیل به یک نوع سبک تفکر شود. تفکر راهبردی نیازمند تمرکز درونی و همچنین بیرونی می باشد بدین معنا که جست و جوی مداوم منابع بسیار ضروری است. همچنین باید توانایی متصور شدن تمامی منابع و توانمندی های اصلی شرکت را داشته باشیم تا به دانشی برسیم که بدانیم چه مولفه هایی باید ترکیب شوند تا منابع جدیدی از ارزش را ایجاد کنیم. در آخر، یکی دیگر از معانی این نوع تفکر این است که باید در شناسای مسیر و یا جایگاه کسب و کار به صورت نظام مند عمل کنیم و مطمئن شویم کارمندان با تمرکز کارهای خود را انجام می دهند و در عین حال نسبت به رویکرد های تاکتیکی اتخاذ شده انعطاف پذیری لازم را نیز دارا هستند. مفهوم راهبرد در کنار مدیریت قرار می گیرد که بدین معناست که شرکت چه خواسته ای دارد و چگونه برنامه ریزی می کند تا به آن دست یابد. راهبرد ، پیوستگی در عمل را در سازمان ایجاد می کند. برای آن که مردم در مسیر اهداف مشترک حرکت کنند، آن ها باید اول از همه اهداف خود را بدانند. اگر کارمندان درک عمیقی از این مسئله نداشته باشند که نوآوری برای تحقق اهداف سازمان لازم است،  فعالیت های آن ها هرگز به نوآوری منجر نخواهد شد. راهبرد ها می توانند برای این کارمندان مسیری را در جهت انتخاب های آن ها مشخص کند. بین مدیریت راهبردی و کارآفرینی باید تمایز قائل شد و بیان کرد: «مدیریت راهبردی تاکید بسیاری به بررسی تاثیرات عملکرد شرکت دارد که شامل راهبردها و محیط  و منابع رقابتی مفید می شود». کارآفرینی، در شرکت های مستقل و ادغام شده به فرایند هایی تاکید دارند که منجر به ایجاد کسب و کار شوند. نگرشی از کارآفرینی کارآفرینی فرایند پویای ایجاد ثروت تدریجی است. این ثروت به وسیله افرادی ایجاد می شود که بر اساس برابری، زمان موجود و تعهدات شغلی خود خطر می کنند و ارزشی را برای یک محصول و یا خدمات خاص تعیین می نمایند. این محصول یا خدمات فی نفسه می توانند جدید و بی نظیر باشند و یا خیر اما ارزش آن باید از طریق کارآفرین به دیگران القا شود که این کار را به وسیله ایمن سازی و تخصیص مهارت ها و منابع لازم انجام می دهد. فعالیت های کارآفرینانه و راهبردی غالبا به منظور یافتن بازار جدید و یا فضای رقابی شکل می گیرند تا ثروت ایجاد شود. شرکت ها سعی می کنند روش های بنیادی جدیدی را برای کسب و کار بیابند که قوانین رقابتی یک صنعت را به هم بریزد و در نتیجه منجر به شکل گیری مدل های جدیدی از کسب و کار شود که شکل های جدیدی از رقابت را ارائه می دهند. میزان فعالیت کارآفرینانه یک شرکت بر اساس نوآوری، ریسک پذیری و فعالیت به حوزه های مدیریت راهبردی مرتبط است. از این ویژگی های مشترک بین کار آفرینی و مدیریت راهبردی می توان به حوزه های نوآوری، شبکه ها، بین المللی شدن، یادگیری سازمانی، تیم های تاپ مدیریتی و حکومتی و رشد و توسعه اشاره کرد. درک نقاط مشترک این حوزه های خاص به کار آفرینان اجازه می دهد تا دانش خود را افزایش دهند و کیفیت فعالیت های کار آفرینانه و راهبری خود را ارتقا بخشند. تلفیق کار آفرینی با راهبرد کار آفرینی و مدیریت راهبردی فرایند های پویایی هستند که با عملکرد شرکت ها رابطه دارند. مدیریت راهبردی از شرکت ها می خواهد تا مزایایی را تعیین کند و از آن ها در محیطی خاص استفاده کند و در حالی که کار آفرینی از طریق محصولات، پردازش و نوآوری بازاری سطح جست وجوها را افزایش می دهد. در تلاش برای تلفیق کار آفرینی با راهبردها ما باید از مقوله منطق غالب آگاه باشیم که به روشی اشاره دارد که در آن مدیران کسب و کار را مفهوم پردازی می کنند و تصمیمات خاصی درباره تخصیص منابع اتخاذ می کنند. منطق غالب یک شرکت سعی دارد سطح فکر رایج را به دست آورد و تمرکز همه سیستم ها را به شرکت خود جلب کند. به علاوه، این منطق اطلاعات را از محیط فیلتر و تفسیر می کند، میزان پیچیدگی های مسائل را کم تر می نماید و راهبردها، رفتار ها و سیستم هایی را راهنمایی می کند. در واقع، مدیران غالبا تنها اطلاعاتی را بررسی می کنند که معتقدند به منطق غالب رایج شرکت مرتبط می باشد. کار آفرینی بیش از آن چیزی است که تصور کنیم تنها یک سری از فعالیت های خاص می باشد و همچنین فراتر از طرز فکر می باشد. در سطح سازمانی، کار آفرینی می تواند موضوع و یا مسیری را برای کلیه فعالیت های سازمان ارائه دهد. کار آفرینی به عنوان مولفه اصلی راهبردی یک شرکت  به عنوان هسته اصلی و مولفه تعیین کننده شرکت عمل می کند. یک راهبرد سعی دارد مسیر حرکت شرکت را تحت کنترل در آورد و نحوه رسیدن به اهداف را تعیین کند. زمانی که کار آفرینی به راهبرد معرفی می شود، احتمالات مرتبط با چگونگی مسیر، سرعت مسیر، هدف اصلی  و غیره ارتقا می یابد.  


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |