با این حال، نرخ تورم یا درصد تغییر در سطح عمومی قیمت ها در زمان ها و کشورهای مختلف متفاوت است. مثلا در امریکا، بر اساس شاخص قیمت مصرف کننده، سطح عمومی قیمت ها در دهه ۱۹۷۰ به طور متوسط سالانه ۲٫۴ درصد رشده کرده است، این رشد در دهه ۱۹۷۰ به طور متوسط سالانه ۷٫۱ درصد ، دهه ۱۹۸۰، ۵٫۵ درصد و در دهه ۱۹۹۰، ۳٫۰ درصد بوده است. مشکل تورم دهه هفتاد امریکا حتی زمانی که ایران قیمت نفت را به افزایش قیمت کالاهای اساسی آنها گره زد، به هیچ وجه با تورم های غیر عادی یا آنچه ابر تورم نامیده می شود و بسیاری از کشورها آن را تجربه کرده اند، قابل مقایسه نبود. امریکا مچاله شدن را در آن دهه تجربه کرد اما متلاشی نشد. یک مثال کلاسیک درباره ابرتورم، تجربه آلمان در سال ۱۹۲۳ است. در این سال قیمت ها به طور متوسط ماهیانه ۵۰۰ درصد رشد می کرند؛ یعنی یک گاری بزرگ پُر از مارک آلمان به هیچ چیز نمی ارزید.با این حال نیروهای نهفته در نظام اقتصادی که منجر به تورم می شوند، چندان اسرار آمیز نیستند. تورم به طور ساده افزایش سطح عمومی قیمت هاست و قیمت همان نرخی است که بر مبنای آن پول یا کالا یا خدمت مبادله می شود. بنابر این برای درک تورم باید پول و ماهیت آن را بشناسیم و بدانیم چه عواملی بر عرضه و تقاضای پول اثر می گذارد و پول چه اثری بر اقتصاد دارد. به همین دلیل باید به بررسی مفهوم پول و این موضوع بپردازیم که در اقتصادهای جدید، دولت ها چگونه حجم پول در دست مردم را کنترل می کنند، چگونه حجم پول در دست مردم سطح عمومی قیمت ها را تعیین می کند و چطور نرخ رشد حجم پول، نرخ تورم را تعیین می کند. در چهار شنبه آینده به شرح بیشتر این عوامل خواهیم پرداخت.
ادامه هر چهار شنبه
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه