چهارشنبه 19 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 21484 19:03 1394/09/25
ماهی

ماهی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
ماهی

ماهی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

 صادق جلائی- از کنار خاتون که می گذرد دلش بد جوری می گیرد .  بغض گلویش را ول نمی کند  . این همان خاتونی است که سال ها در دامنش می‌نشست و رویای زندگی در تهران را مرور می کرد . رویای از دست رفته . می نشیند و سیگاری می گیرد . سلام ! خوبی رفیق ؟  این جا هوا خیلی سرده . خیلی بیشتر از تهران . پنجره های شکسته خانه را با پلاستیک ضخیم بستم . بخاری همدان کار را روشن کردم . خدا رو شکر که هنوز چند لیتر نفت کهنه توی طویله مش میرزا بود . بخاری که روشن شد رقیه شروع کرد به تمیز کردن خانه. من هم رفتم لب آبگیر و چند تایی ماهی گرفتم . بچه ها خیلی خوشحال اند . دوباره نامه را می خواند . مکث می کند . کاغذ را مچاله می کند و پرت می کند توی آبگیر ، بارها و بارها و هر بار همان کاغذ مچاله شده خیس . و در نهایت می نویسد : سلام رفیق! به زندگی برگشتم .


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |