چرا جمعه ها غروب دلگیر است ؟ فلسفه روزهای هفته
تجربه غروب روزهای جمعه، تجربه ای کاملا آشناست؛ احساس اندوهی خفیف، اضطرابی مبهم و نوعی بی قراری آزاردهنده، آن چیزی است که این روز را از بقیه روزهای هفته متمایز می کند. راز این احساس ناخوشایند و مبهم در چیست؟ چرا با وجود چشم انتظاری یک هفته ای تا انتهای هفته برای بودن در کنار خانواده و فراغت از کار، آخر هفته ای چنین دلگیر در انتظار ماست؟چرابرخی عددها این اندازه اهمیت یافته اند؟ آیا صرف ا یک عادت ذهنی دیرین مطرح است یا واقع ا برخی عددها بیشتر از قدر مطلق ریاضی شان اهمیت دارند که با افسانه ها در آمیخته اند؟عدد هفت و عدد چهل از جمله اعداد ویژه اند و هفته ها و چله ها مقیاس های خاصی برای سنجش گذشت زمان یا گاهشماری هستند. این موضوع در فرهنگ ایران و سایر کشورها نمودهای متعددی دارد: هفت روز، هفت رنگ، هفت آسمان، هفت سین، هفت گنبد، هفت اقلیم ... چهل هفته (دوره نخست زندگی یا دوره جنینی)، چله نشینی، چله بزرگ و چله کوچک ... در اینجا میخواهم مطلبی از استاد حسین الهی قمشهای در مورد فلسفه نامگذاری روزهای هفته و اصالت تاریخی آنها را نقل کنم. تعبیر لطیفی است و به خواندنش میارزد: رنگها, ستارگان و معانی رمزی و عرفانی آنها یکی از پنج گنج حکیم نظامی گنجوی مثنوی (هفت پیکر) یا هفت گنبد یا هفت شهر عطار و یا هفت کوشک نظامی است که بر گرد ماجراهای بهرام گور می گردد. روز شنبه منسوب به ستاره کیوان (یا زحل) و رنگش سیاه است. روز یکشنبه از آن خورشید است و رنگ زرد و زرین است. دوشنبه روز ماه است که رنگ اصلیش را سبز می دانستند. سه شنبه روز بهرام یا مریخ است که جامه سرخ بر تن دارد. چهارشنبه روز سود و سودا و دکان و بازار است و به عطارد(یا تیر), که دبیر آسمان است و رنگش فیروزه است, تعلق دارد. پنجشنبه روز سعادت و منسوب به مشتری است و رنگ آن صندل گون است و روز جمعه از آن زهره خنیاگر است که چون الماس به رنگ سفید در آسمان می درخشد. بدین سان این هفت گنبد از سیاه تا سفید (همه رنگها) و از کیوان تا زهره (همه سیارگان) و از شنبه تا جمعه (همه زمانها) را در برمی گیرند و به زبان رمز تمامی قصه آفرینش را از سیاه که رمزی از اسم باطن یا مقام ذات الهی و خلوت ابدی شاهد هستی با خویش است چنان که شیخ محمود شبستری گفت: سیاهی گر ببینی نور ذات است به تاریکی درون آب حیات است تا سفید (که ظهور کامل همه رنگ ها و تجلی اسم ظاهر از اسامی حسنای الهی است), باز میگویند: سیاه همه رنگها را در خود نهفته است و هیچیک را باز نمی تابد و سفید همه رنگها را باز می تابد و چون روز همه را آشکار می کند و رمز جمال الهی است که نور آسمان و زمین است و به هر طرف رو کنند چهره اوست. رنگها و ستارگان روزهای هفته در فرهنگ غرب نیز کم و بیش با آنچه نظامی در هفت پیکر آورده هماهنگ است. از جمله در زبان انگلیسی شنبه را Saturday گویند یعنی روز زحل و رنگ آن به همین مناسبت سیاه است زیرا رنگ زحل در آسمان کمی به سیاهی می زند. در اساطیر یونان، زحل که نامش Chronos یعنی زمان است, پدر خدایان یونانی است که فرزندانش ژوپیتر و دیگران او را از آسمان راندند و او به زمین آمد و در روم (ایتالیا( مهمان پادشاهی به نام ژانوس شد و هزار سال نزد او زیست و در این هزار سال که دوران طلایی نامیده شده است به یمن قدوم زحل, مرگ و بیماری و پیری و زشتی و قحطی و غیره وجود نداشت و پیوسته همه چیز بر وفق مراد بود و هنوز در ایتالیا جشنی بر پا می شود به نام Satunalia یعنی جشن زحل و نام ژانویه نیز از همان ژانوس گرفته شده است. روز یکشنبه را Sunday می گویند یعنی روز خورشید و با آنکه اکنون تعطیل است اما در فرهنگهای انگلیسی از آن به عنوان روز اول هفته یاد می کنند, چنانچه ما نیز در فارسی (یک) شنبه می گوییم. گویی شنبه شماره صفر هفته است که هنوز آفرینش شروع نشده و با طلوع خورشید که همان تجلی نور الهی است آفرینش در روز یکشنبه آغاز شده و روز یکشنبه اولین روز آفرینش و همچنین اولین روز هفته است.حیات و هستی کم کم جان می گیرد ، چشم ها به روی هستی گشوده می شود نسیم آدمی را نوازش می کند و این روز نمایش جان گرفتن هستی است. روز دوشنبه را Monday گویند که منسوب به ماه و رنگ آن سبز است زیرا در هیات قدیم رنگ اصلی ماه را سبز می دانستند و در زبان انگلیسی نیز چنین است که رنگ ماه سبز است و گاهی از آن به حسادت یاد می کنند و رنگ غول حسادت نیز سبز است. و در زبان انگلیسی اصطلاح Green with envy به معنی سبز شده از حسادت, رایج است. این روز به زن تعلق دارد زیرا ماه، زن است و ارتباط ویژهای با زنان دارد از جمله آنکه مظهر نور الهی است و در غیبت خورشید رسالت او رساندن نور خورشید به جهان است و زن به علت بلندی مقام و اینکه نگاهش به سوی خورشید است، این رسالت را می تواند انجام دهد. روز سه شنبه را Tuesday گویند یعنی روز Tues که نام یکی از خدایان است معادل با مارس یا مریخ و رنگ آن قرمز است. این روز به مردان تعلق دارد که عاشقند و سرخ رنگ عشق است و روز قربانی و جان فشانی در راه معشوق.در واقع سه شنبه روز عاشق شدن و مهر ورزی است روزی که زندگی با دوست داشتن و محبت رنگ و معنا پیدا می کند . چهارشنبه را Wednesday گویند که روز Oden یکی دیگر از خدایان اساطیری است که آن نیز برابر با Mercury یعنی عطارد است و رنگ آن فیروزهای است و روز تجارت و سود و سودا است. از همین لغت کلمه Merchant به معنی بازرگان و Mercantile به معنی تجاری آمده است یعنی مربوط به مرکوری یا عطارد که دبیر فلک است و دانش دنیوی نزد اوست. اگر کمی دقت کنیم روز کسب و کار بعد از روز مهر ورزی و محبت آمده یعنی برای کسب و کار و تجارت ابتدا نیاز به مهرورزی و عطوفت است در اطراف شما انسان های زیادی همه زندگی شان در کسب و کار خلاصه شده و نه تنها محبت نمی کنند بلکه محبتی نیز دریافت نمی کنند و اصلا از زندگی شان راضی نیستند . شاید علتش این است که روزهای هفته را اشتباه رفته اند . نیاز به تاملی است که قبل از شروع به هر کسب و کاری یادمان باشد که محبت و مهر ورزی به همنوعان مقدمه کسب و کار است. روز پنجشنبه را Thursday خوانند یعنی روز متعلق به Thor که باز از خدایان ژرمنی است و معادل با ژوپیتر یا زئوس در فرهنگ روم و یونان و معادل مشتری یا برجیس در فرهنگ ماست و روز سعادت است.در واقع روز پنج شنبه روز گرفتن مزد است . پس از سپری نمودن هفته ای و کسب و کار درست اینک پایان هفته و روز دریافت مزد است . پنجشنبه که هست روزی خوب در سعادت به مشتری منسوب(هفت پیکر) و بالاخره روز جمعه یا آدینه را Friday گویند که بعضی گفتهاند به معنی روز آسایش و رهایی از کار و فعالیت است و بعضی گفته اند روز درخشندگی و سپیدی است و متعلق به ستاره زهره یا ونوس یا آفرودیت است که رنگش در آسمان به سپیدی می زند. اگر درست آمده باشی و اگر روزهایت را یکی پس از دیگری درست طی کرده باشی اینجا و امروز رستگار می شوی برای همین است که روزهای جمعه دعای ندبه می خوانیم برای همین در اساطیر افرادی که به موعود اعتقاد داشتند صبح جمعه با اسب سفید به دنبال موعود و نماد رستگاری می رفتند . زیرا می خواهند رستگار شوند و به انتها رسیده اند . گاهی جمعه ها غروب که دلمان می گیرد فکر کنیم آیا هفته را درست آمده ایم ؟ آیا واقعا مستحق رستگاری هستیم ؟ اصلا از خودمان راضی هستیم ؟ برای خودمان طی یک هفته که گذشت چه کرده ایم آیا مهر و محبت لازم را در خانواده و کسب و کار داشته ایم که پنج شنبه مزدش را بگیریم و با شیرینی مزد آن جمعه را آسوده رستگار شویم و مشتاق شنبه ای باشیم که از هیچ از سیاهی از صفر متولد می شویم در مقابل جنسی متفاوت از خودمان قرار می گیریم عاشق شدن را تجربه می کنیم برای کانونی که ساخته ایم به دنبال کسب و کار می رویم و مزد می گیریم و رستگار می شویم و رستگار می شویم و رستگار می شویم... به یک چیز دیگر هم دقت کرده اید؟ نقطه مقابل دلگیری غروب جمعه ها؟ یعنی احساس شادی و شور و اشتیاقی که آدم در ظهر را می کشد (حتی اگر برنامه خاصی برای پر کردن » چیز دوست داشتنی « پنج شنبه به بعد، دارد؟ انگار انتظار فرا رسیدن یک وقت فراغت جمعه اش هم نداشته باشد که بگوییم این احساس، به خاطر انتظار آن کارهای مورد علاقه اش است). در ظهر پنج شنبه ها، ما انتظار (آمدن) چه چیزی را می کشیم که در غروب جمعه از پایان یافتنش دلگیر می شویم؟ ما یک پیوند بسیار عمیق دارد. ( جان ) ما او را می شناسد. او با » جان « این چیز هر چه هست، گرچه ما آن را نشناسیم، اما وگرنه چه دلیلی دارد که ما بی صبرانه اشتیاق آمدن چیزی را داشته باشیم که آن را نمی شناسیم و با آن پیوندی نداریم؟ و از پایان یافتن چیزی دلگیر و غمناک شویم که هیچگونه دوستی و مهر و محبتی با ما ندارد؟ این دوست نامرئی کیست؟ این چه پیوندی است که بین ما و او وجود دارد؟ چرا اینقدر برایمان عزیز است؟ چرا از همه کس برایمان آشناتر و به ما نزدیکتر است؟ اگر او را شناختیم، چه کار باید برای این دوست گرامی و یار مهربان بکنیم؟