مدیران حرفه ای سرمایه گذاری از متوسط بازار بهتر عمل نمی کنند
مدیران حرفه ای سرمایه گذاری از متوسط بازار بهتر عمل نمی کنند
ریچارد تالر، برنده نوبل اقتصاد رفتاری ، اصطلاح «پازل صرفه سرمایه» را برای بررسی پدیدههای رفتاری در بازارهای مالی ایجاد کرد. او میگوید: هیچ چیز بیش از نمایش اهمیت سوگیریهای رفتاری در بازارهای مالی، به کمک اقتصاد رفتاری نمیآید.در بازارهای مالی نهتنها خطرهای پولی زیاد، بلکه فرصتهای فراوانی برای بهرهبرداری سوداگران حرفهای از اشتباههای دیگران وجود داد.
انسانهای غیراقتصادی (ناشی) یا رفتار انسانی غیراقتصادی (حتی از سوی خبرهها) به لحاظ نظری نباید شانس بقا داشته باشند. اجماع اقتصاددانها بهویژه متخصصان اقتصاد مالی بر این بوده که احتمال اندکی برای یافتن شواهد کج رفتاری در بازارهای مالی وجود دارد.بیان اینکه انسانها درباره مطالعه اقتصاد رفتاری بازارهای مالی چقدر دودل هستند، دشوار است. این ادعا که کارهای عجیب و غریبی از مصرفکنندگان سر میزند تازگی ندارد اما تصور میشود بازارهای مالی جایی هستند که رفتارهای احمقانه ذرهای به نرخها در آن دست نمیزنند. شمار زیادی از اقتصاددانها فرض میکنند حتی اگر برخی آدمها با پولشان مرتکب اشتباههایی میشوند، چند آدم باهوش میتوانند خلاف آنها دست به معامله بزنند و نرخها را اصلاح کنند؛ بنابراین هیچ تغییری در نرخهای بازار بهوجود نمیآید.مایکل جنسن، اقتصاددان رفتاری میگوید: من معتقدم هیچ قضیه دیگری در اقتصاد نیست که بیش از فرضیه بازار کارآمد شواهد تجربی محکمتری پشت سر خود داشته باشد. اصطلاح «فرضیه بازار کارآمد» از سوی یوجین فاما، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، ابداع شد. به گفته او فرضیه بازار کارآمد دو مولفه دارد که تا حدی مرتبط اما به لحاظ مفهومی متمایزند. یکی از مولفهها به عقلانیت نرخها بازمیگردد و دیگری به این میپردازد که آیا امکان غلبه بر بازار وجود دارد یا خیر. ایده اصولی نخستین مورد که کلیف اسمیت، دیگر اقتصاددان رفتاری در دانشگاه روچستر آن را «قیمت درسته» مینامد این است که هر دارایی به «ارزش ذاتی» حقیقیاش به فروش میرسد. اگر ارزشگذاری عقلایی یک شرکت ۱۰۰میلیون دلار باشد، سهام آن شرکت آنقدر دست بهدست میشود تا سقف بازاری شرکت به ۱۰۰میلیون دلار برسد . تصور بر این است که این اصل هم درباره تکتک اوراق بهادار و هم درباره کلیت آن بازار صدق میکند.به گفته ریچارد تالر، اقتصاددانهای مالی سالها با برداشت نادرستی از اوراق بهادار زندگی کردهاند که حاصل چنین فکری بوده است. نمیتوان مولفه نرخ درسته در فرضیه بازار کارآمد را مستقیم آزمود و یکی از دلایل فرضیه بودن فرضیه بازار کارآمد همین است. به استدلال آنها، ارزش ذاتی قابل دیدن نیست. از این گذشته، چه کسی میگوید نرخ عاقلانه یا درست سهم جنرال موتورز، مرسدس بنز یا میانگین صنعتی هوندا بهواقع چقدر است؟ برای اعتمادسازی نسبت به یک نظریه، راهی بهتر از اعتقاد به آزمونپذیری آن وجود ندارد. یوجین فاما نهتنها بر این مولفه از نظریه تاکید میکند، بلکه این مولفه، در بسیاری از جهات، بخش مهمتری از فرضیه بازار کارآمد است. اگر نرخها درست باشد، هیچگاه حبابی پیش نمیآید. در مولفه دوم فرضیه بازار کارآمد، چیزی که اصل «ناهار غیرمجانی» نامیده شد تاکید دارد راهی برای شکست دادن بازار وجود ندارد. آن نظریه میگوید چون اطلاعات در دسترس عوام در نرخهای جاری سهام منعکس میشود، پس امکان پیشبینی موثق قیمتهای آینده و سودجویی وجود ندارد؛ بهعنوان مثال اگر سهامی را فرض کنیم که هر سهم آن به نرخ ۳۰ دلار فروخته شود و با اطمینان بدانیم بهزودی هر سهم به نرخ ۳۵ دلار فروخته خواهد شد، در آن صورت، با خرید سهامها به قیمتی کمتر از ۳۵ دلار و فروش آنها در زمانی که پیشبینی به حقیقت بپیوندد، بهراحتی به ثروتمندی افسانهای تبدیل خواهیم شد؛ اما اگر اطلاعاتی که برای این پیشبینی استفاده میکنیم در معرض همگان باشد، آنگاه احتمال ندارد تنها دارنده این بینش باشیم. همین که اطلاعات در دسترس قرار گیرند، افراد باخبر به خرید زیاد سهامها مبادرت میورزند و آن نرخ تاحدی ناگهانی به ۳۵ دلار میجهد که بهمعنای زودگذر بودن فرصت سود است. مایکل جنسن در رساله دکترای خود قانعکنندهترین تحلیل را فراهم کرد .
جنسن نشان داد مدیران حرفهای پول از متوسط بازار بهتر عمل نمیکنند؛ واقعیتی که هنوز هم صادق است. اگر حرفهایها از عهده شکست دادن بازار برنیایند، چه کسی این توانایی را دارد؟
به هر حال پازل صرف سرمایه میتواند باعث کجرفتاریهایی در بورس شود که بر تصمیمگیری درباره سهام شرکتهای خودروسازی نیز تاثیر میگذارد .
_پایان_