شهریار هم عاشق بانک کشاورزی بود
علی رضا زمانی - پژوهشگر حوزه جامعه شناسی همیشه خدا آرزو داشتم, اگر می خواهم پولم را درجایی پس انداز کنم, آن بانک, بانک کشاورزی باشد. نمی دانم چرا اما همیشه فکر می کنم که اگر ساختمان اصلی بانک کشاورزی ساخته نمی شد, بلوار کشاورز زیبای دوست داشتنی با آن پیاده راه رویایی اش را چه باید می نامیدیم؟آیا هنوز الیزابت صدایش می کردیم یا نام دیگری را برایش انتخاب کرده بودند؟ ...یا اگر بانک کشاورزی شعبه گیشا نبود, حالا باید رد تابلوهای نقاشی سهراب را در کدامین حراجی یا خانه کدام کلکسیونر یا کدام دلال شهر پیدا می کردیم!؟ البته خدا را شکر که می توانیم با خیال راحت به بانک کشاورزی محله گیشا برویم و به هوای بازکردن حسابی یا آب خوردنی, سری به تابلوهای نازنین سهراب شهرمان بزنیم و روی دیوارهای بانک خوب تماشایشان کنیم.! همیشه به این فکر می کنم که اصلا اگر بانک کشاورزی نبود, شهریار عزیز ما کی دل و دماغی برای شعر گفتن داشت؟!؟ اصلا اگر ادوارد جوزف حسابدار،دست شهریار را نمی گرفت و نمی برد بانک کشاورزی, شهریار کجا وقت داشت برای دل خودش شعری بسراید. شاید باید هر روز مثل خیلی ها دنبال یه لقمه نان این ور و آن ور می رفت و آن وقت بود که دیگر عاشقی و شاعری یادش نمی ماند که بخواهد علی ای همای رحمتی از خود برای مان به یادگار باقی بگذارد! بانک کشاورزی هم مثل ما به این چیزها فکر می کرد و برای همین فقط به او حقوق می داد که بنشیند و با خیال راحت مراقب باشد، چشمه شعر دلش خشک نشود. اصلا برای همین شهریار را فرستاده بود خانه اش تا بی هیچ دغدغه ای, با خیال راحت هر چه دل تنگش می خواهد بگوید و بسراید و همه اش رابرای مردمان سرزمینش به یادگار بگذارد. شهریار هم برای همین چیزها بود که عاشق بانک کشاورزی شده بود و به همین مناسبت برای بانک عزیزش سروده بود: شکر دارم که اگر خدمت بانکی کردم خدمت من همه در بانک کشاورزی بود ...خوب که فکر می کنم, شاید همین چیزهاست که باعث شده همیشه آرزوی باز کردن حسابی در بانک هنرپرور هنردوست کشاورزی داشته باشم؛ بانکی که ریشه اش و بنیانش با Culture و Agriculture پیوند خورده است....!!؟