بزرگترین دستاورد بشریت
دکتر هاشم اورعی-استاد دانشگاه صنعتی شریف
در قلب بحران اوکراین سوالی بنیادین در ارتباط با تاریخ بشریت نهفته است و آن اینکه آیا تغییر ممکن است؟ آیا بشر میتواند رفتار خود را با زمان وفق دهد یا محکوم به آن است که در تراژدیهای تکراری ایفای نقش کند؟
یک مکتب فکری بر این عقیده است که تغییری در کار نیست. در این تفکر قانون جنگل بر جهان حاکم است و قدرت نظامی تنها عامل بازدارنده تسلط یک کشور بر دیگریست. همواره همین بوده و همین خواهد بود. آنهایی که قانون جنگل را نمیپذیرند حیات خود را به خطر میاندازند و مدت زیادی دوام نخواهند آورد.
اما گروه دیگری ادعا میکنند که به هیچ وجه نمیتوان قانون جنگل را قانون طبیعت دانست. این قانون ساخته و پرداخته بشر است. بر خلاف تصور غلط و رایج، تحقیقات باستانشناسی حاکی از آن است که اولین جنگهای بشر تنها به 13 هزار سال قبل بر میگردد و در برخی از این دوران هیچ نشانهای از جنگ و درگیری نیست. این گروه بر این عقیدهاند که جنگ یک واقعیت طبیعی نبوده و ساخته دست بشر است. وجود و شدت آن وابسته به پارامترهای تکنولوژیکی، اقتصادی و فرهنگی بوده و با تغییر این عوامل شرایط جنگ نیز تغییر میکند.
دلایل متعددی در تائید این تفکر یافت میشود. در چند نسل اخیر دستیابی به سلاحهای هستهای باعث شده که قدرتهای بزرگ به دنبال راهکارهای دیگری برای حل اختلافات خود باشند. علیرغم اینکه بسیاری درگیریهای خونین از جمله جنگ جهانی دوم نکات برجسته تاریخ بودهاند، ولی در 7 دهه اخیر هیچ درگیری نظامی مستقیمی بین ابرقدرتهای جهان رخ نداده است. در این دوران اقتصاد جهانی دستخوش تحولاتی چشمگیر و دانش محور شده است. امروز دیگر منابع اصلی ثروت معادن طلا، مزارع گندم و چاههای نفت نیست بلکه دانش نقش اصلی را در اقتصاد جهانی ایفاء میکند. با نیروی نظامی میتوان چاههای نفت را صاحب شد ولی نمیتوان بر دانش غلبه کرد. بدین ترتیب میتوان گفت اهمیت و سودآوری جنگ به شدت کاهش یافته است.
از طرفی شاهد تغییرات اساسی در فرهنگ جهانی هستیم. در طول تاریخ قهرمانان ملی نگاه مثبتی به جنگ داشته و رهبرانی چون هیتلر بر آن بودند که با فتوحات نظامی خود را جاودانه کنند. اما طی چند نسل اخیر برای اولین بار در تاریخ بسیاری از رهبران جنگ را منحوس و قابل اجتناب میدانند. در این دوران رهبران معمولاً با رویای اصلاحات داخلی به قدرت میرسند و نه فتوحات خارجی.
آمار نیز کاهش نقش و اهمیت جنگ را تایید میکند. از سال 1945 میلادی تاکنون، به ندرت مرزهای بینالمللی با حمله نظامی تغییر کرده و حتی یک کشور به این طریق از نقشه جهان حذف نشده است. اما تعارضات متعددی از جمله جنگ داخلی و شورش رخ داده است. حتی با در نظر گرفتن این تعارضات، در دو دهه اول قرن میلادی جاری تعداد کشتهشدگان ناشی از جنگ کمتر از تلفات ناشی از خودکشی، تصادفات جادهای و یا اضافه وزن بوده است. خلاصه اینکه امروز باروت از شکر کم خطرتر شده است!
اما باید گام را فراتر از آمار و ارقام نهاد و به درگیریهای نظامی به گونهای دیگر نگریست. مساله اصلی این است که جهان شاهد تغییری اساسی در معنی و مفهوم واژه صلح بوده است. در طول تاریخ صلح به معنی عدم وجود جنگ آن هم برای دورهای موقت بود. وقتی در سال 1913 مردم از صلح بین آلمان و فرانسه صحبت میکردند، منظور این بود که نیروهای نظامی دو کشور در حال درگیری نبودند ولی همه میدانستند که ممکن است هر لحظه دو لشکر در مقابل هم صفآرایی کنند.
اما در دهههای اخیر صلح به معنی غیر قابل قبول بودن جنگ است. امروز برای بسیاری از مردم جهان اشغال نظامی از سوی کشور همسایه غیر قابل تصور است. «صلح نوین» را نمیتوان صرفاً بر مبنای آمار و ارقام تحلیل کرده و یا رویایی دست نیافتنی دانست. این واقعیت به وضوح در بودجه کشورها مشاهده میشود. در چند دهه اخیر متوسط سهم نیروهای نظامی از بودجه کشورهای جهان 5/6% بوده است در حالیکه سهم بیشتری به آموزش، بهداشت و رفاه اجتماعی اختصاص یافته است، جهانیان از این واقعیت به سادگی میگذرند اما این یک تحول عظیم تاریخی است. در طول چند هزار سال هزینههای نظامی بزرگترین رقم بودجه برای پادشاهان، سلاطین و امپراطورها بوده است.
کاهش اهمیت و نقش جنگ نتیجه یک معجزه، امداد غیبی و یا تغییر در قانون طبیعت نبوده بلکه حاصل انتخاب صحیح بشر است. میتوان ادعا کرد که این واقعیت بزرگترین دستاورد سیاسی و اخلاقی تمدن بشری مدرن است. اما از آنجا که این دستاورد ارزشمند حاصل انتخاب بشر است میتواند تغییر جهت دهد. فناوری، اقتصاد و فرهنگ همواره دستخوش تغییر است. ظهور تسلیحات سایبری، اقتصادهای مبتنی بر هوش مصنوعی و فرهنگهای نوظهور میتواند دوران تازهای از جنگ رقم بزند که بشر تاکنون مشابه آن را ندیده است. برای برخورداری از صلح نوین باید همه جهانیان به انتخاب خوب دست یابند در حالیکه انتخاب نادرست تنها از یک طرف میتواند منجر به جنگ و درگیری نظامی شود.
به این دلیل است که حمله روسیه به اوکراین باید برای مردم جهان مهم باشد. چنانچه هر کشور قدرتمند به خود اجازه دهد به خاک کشور همسایه دست درازی کند، جهانیان همگی احساس و رفتار دیگری خواهند داشت. اولین نتیجه بازگشت بشر به جنگل افزایش قابل توجه هزینههای نظامی و در نتیجه کاهش بودجه سایر بخشها خواهد بود. در این صورت بودجهای که باید صرف معلمان، پرستاران و مددکاران اجتماعی شود برای خرید موشک، تانک و تسلیحات سایبری مصرف خواهد شد.
بازگشت جهانیان به جنگل همچنین بر همکاریهای بینالمللی تاثیرات منفی خواهد داشت. چگونه میتوان تصور کرد کشوری به دنبال حذف کشور دیگر بوده و انتظار همکاری داشته باشد. با شتاب گیری تغییرات اقلیمی و رقابت تسلیحات مبتنی بر هوش مصنوعی و سایر فناوریهای پیشرفته جهان میتواند شاهد افزایش خطر درگیری نظامی بوده و این چرخه باطل و پر خطر ممکن است به نابودی حیات انسان بر روی کره زمین ختم شود.
آنانی که معتقدند تغییر ناممکن است و جهانیان جنگل را ترک نکرده اند تنها یک انتخاب در مقابل خود دارند، بکشند یا کشته شوند! ولی شاید بتوان تغییر کرد. شاید قانون جنگل یک انتخاب بوده و قابل اجتناب باشد. در این صورت هر رهبری که با اتکاء به نیروی نظامی کشور همسایه را اشغال کند نام خود را به لیستی خواهد افزود که بزرگترین دستاورد تمدن مدرن بشریت را به باد داد. درست همان وقت که فکر میکردیم از جنگل بیرون آمدهایم، ما را دوباره به جنگل کشاند. پروفسور نوح هراری، تاریخدان نام آشنا به امکان پذیر بودن تغییر باور دارد و معتقد است که این نه سادهلوحی بلکه واقعبینی است. وی معتقد است که تاریخ بشر همواره همراه با تغییر بوده است و مردم اوکراین را به عنوان شاهد میآورد. مردمی که علیرغم تاریخ غمانگیز، فقر اقتصادی و سنگاندازی مداوم همسایه شرقی خود به سوی دموکراسی رفتند و وقتی در سالهای 2004 و 2013 این دستاورد ارزشمند را در خطر دیدند برای حفظ آزادی شورش کردند. دموکراسی اوکراین هم مانند «صلح نوین» پدیده جدیدی است. هر دو شکنندهاند و ممکن است زیاد دوام نیاورند. اما هر دو ممکن است و میتواند ریشه بدواند. همه چیزهای قدیمی روزی نو بودهاند. مساله اصلی انتخاب بشر است. ولادیمیر پوتین ممکن است در همه نبردها پیروز شود اما در جنگ اوکراین به سوی شکستی تاریخی پیش میرود.