نقش جوانگرایی در تحقق حکمرانی خوب
بزرگترین سرمایه های هر کشور نیروی انسانی جوان آن است
چنانکه تاریخ بشر گواهی میدهد رویدادهای عظیم تاریخی در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نظیر انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی ایران، اصل مبارزه انسان برای دستیابی به جایگاه شایسته اجتماعی، سیاسی و قانونی خویش در جامعه بوده و بدون مشارکت مردم و خصوصاً نسل تأثیرگذار جوان قطعاً چنین تحولات شگرفی به وقوع نمیپیوست.
يكي از بزرگترين سرمايه هاي هر كشور نيروي انساني آن است و مهم ترين نيروي انساني هر کشور را در نسل جوان آن مي توان جستجو نمود. جوانان در كشور ما عمده ترين نيروي انساني بوده كه توجه به آنها به معناي توجه به سرمايه و ثروت ملي براي برنامه سازي و برنامه ريزي در عرصه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است كه بکارگيري و بهره برداري مناسب از آن مي تواند در سرعت و يا كندي روند توسعه پايدار کشور اثرگذاري و کارايي خود را نمايان سازد. به رغم آن، ويژگي هاي قشر جوان در ايران نيز قابل تأمل است؛ جوانان از انرژي و نيروي فراوان (تخريبي - سازندگي) سرگردان برخوردارند؛ جوانان حلقه واسط انتقال تجربيات گذشتگان به آيندگان مي باشند؛ جوانان در دوران تكميل تحول شناختي، دگرگوني هاي عاطفي و رشد و تحول اخلاقي قرار دارند و مايل به كسب استقلال در اين زمينه ها مي باشند.
جوان به عنوان يكي از عناصر مهم اجتماع که داراي انرژي و توان تحرک بخشي به سيستم هاي اجتماعي است، از نظر کالبدي نوگرا بوده و با ساختار روز جهان پرورش و رشد و تعالي مي يابد. جوانان در پرتو شيوه خاصي و با الگوي مثبت نسبت به نسل پيش از خود پرورش يافته و رابطه خلاق و كارآمدي با جهان پيرامون خود برقرار مي کند و جز از اين طريق نمي تواند توانايي هاي خود را به عنوان انساني آگاه، آزاد، فعال، مصمم و با اراده عيان نمايد و تمامي اين فرآيند نيز در گرو مشاركت و اعتماد به آن براي تصدي مناصب مديريتي است. جوامع مختلف بشري نيز با تنوع و گستردگي كه ناشي از تحولات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و تكنولوژيكي است به تغيير در تركيب نيازهاي خود پرداخته و در سير تکويني خويش از مراحل پويايي مي گذرند. در همه اجتماعات بشري پيش شرط رسيدن به قانون مندي و مدنيت، بهره بردن از شناخت نيازها و ضرورت هاي اولويت دار در حوزه هاي مختلف ملي است. بدون تشخيص اساسي ترين خواسته هاي ملي، تحقق آن ممكن نيست مگر با تغيير شرايط، «تحول نگرشي» انگيزه هاي تغيير و توسعه در عرصه هاي مختلف و فراهم سازي شرايط مناسب براي ظهور توانايي هاي نظري و عملي جوانان در جامعه است. دراين راستا، مفهوم مشاركت سياسي زماني معناي واقعي پيدا مي کند كه عناصر تشكيل دهنده آن و شرايط و لوازم محقق شدن آن فراهم گردد. حتي مي توان توسعه (اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي) را مقيد و مشروط به امر مشاركت جوانان دانست. دراين ميان جوانان بعنوان قشري كه داراي بيشترين ظرفيت عاطفي، سياسي و انرژي تخريبي يا سازندگي كشور هستند، در صورت پذيرش اجتماعي و احساس «هويت ملي» به فعاليت هاي متنوع سياسي پرداخته و در اين عرصه بي محابا به ابراز لياقت خواهند پرداخت. اما بي ترديد حضور آنان در صورتي تأثيرگذار خواهد بود كه جامعه، نظام حكومتي و مسئولين عرصه را براي مشاركت و فعاليت آنان آماده سازند. جوانان مسئوليت هاي مديريتي، رهبري، كاربري اجرائي امور كشور را در آينده نه چندان دور به دست خواهند گرفت. در صورتي که انتقال قدرت و واگذاري صندلي هاي اجرايي به جوانان انجام نگيرد کشور در آينده دچار بحران فرا فرهنگي ميان نسل پيش از انقلاب و نسل پساتکنولوژي يا همان نسل آگاه از هوش مصنوعي مي شود. در حال حاضر ضعف مديريت و نا اميدي در جامعه بخاطر همين عدم انتقال قدرت بين نسلي مي باشد که هنوز از تقکرات جوانان پيش از انقلاب استفاده مي شود و کشور را دچار پسرفت نموده است.
* آمادگي براي پذيرش مسئوليت
جوان سازي مسئولان و بطور کلي سيستم حکمراني امروز کشور به چند دليل حائز اهميت است: دليل اول وجود اضطرار بوده بدين معنا که نسل اول مسئولان کارآمد که توانايي جسمي و ذهني داشته باشند در حال اتمام بوده و دليل ديگر ايجاد اميد و انگيزه در ميان جوانان مي باشد. با ورود جوانان به عرصه حکمراني، اميدها در نسل جوان زنده شده و اين امر ارزش ريسک پذيري نظام در اعتماد به جوانان را دارد.
يکي از دلايل اصلي تاکيدات مقام معظم رهبري بر تشکيل دولت جوان انقلابي نيز توجه به همين دو عامل است.
متأسفانه امروز در دانشگاه ها شاهديم که بسياري از جوانان نخبه در حال مهاجرت هستند زيرا براي آنها انگيزه و اميد به پيشرفت و ترقي ايجاد نشده و نبايستي خودمان را در پذيرش اين واقعيت فريب دهيم.
ناکارآمدي و سستي در مديريت کشور امري واضح است، براي مثال چرا بايد کشوري که امروز از چنين نفوذ منطقه اي برخوردار بوده در حل مسأله اي نظير بازار مرغ کارش به تأسيس قرارگاه تنظيم بازار برسد؟ از همين رو بايستي اذعان نمود که جوان گرايي مسأله اي اساسي است نه فرعي و حاشيه اي.
عده اي معتقدند که مقصود از جوان گرايي، کنار گذاشتن بالمره نسل هاي گذشته است و اين اعتقاد بخشي از جوانان مؤمن و انقلابي نيز هست. براي مثال در دوره گذشته انتخابات که جمعيت "پيشرفت و عدالت" تصميم به ائتلاف با "مجمع نيروهاي انقلاب" گرفت بسياري از همين دوستان مي گفتند که دوره پيرمردها تمام شده و اميدي به آنها نيست و جوانان بايد تمام امور را بدست گرفته و پيرمردها صرفاً نقش حمايتي داشته باشند. اما در مقابل نظريه اي مطرح بود که به گذار نسلي اعتقاد داشت و در اين گذار معتقد به رعايت احترام به پيشکسوتان و اقناع آنها و استفاده از تجارب آنان بود. همچنين در اين نظريه اعتقاد براين بود که بخشي از وظايف گذار نسلي بر عهده خود نسل گذشته مي باشد. مقصود جمعيت "پيشرفت و عدالت" نيز از جوان گرايي براساس همين نظريه بود. نمونه اي عيني از همين انتقال نسلي، در دوره گذشته انتخابات مجلس بوقوع پيوست که شاهد بوديم افراد جوان و کارآمد به خوبي جايگزين نمايندگان قبلي شدند.
اينکه يک جوان 38 ساله که در فضاي سياسي شناخته شده نبوده در رأي گيري داخلي مجمع نيروهاي انقلاب براي ليست مجلس نفر اول مي شود يعني راه اصلاح از درون سيستم فعلي باز است.
حذف مسئولين 40 ساله کشور عملي عقلاني نيست و به معناي حذف تجربه چهل ساله و تکرار آزمون هاي گذشته است.
از آنجا که مقام معظم رهبري دولت جوان را علاج مشکلات کشور مي دانند يعني مسئله اي اصلي و بسيار مهم است و اختلاف ها بر سر چگونگي اين جوانسازي است نه اصل آن. تعابير ديگري که در سخنان مقام معظم رهبري راجع به جوانان بکار رفته ازجمله «شکافنده بن بست ها»، «تحول آفرين» و «موتور پيشرفت» براي تحقق چنين امري تعيين کننده بوده است.
مقصود کليدي از "جوان گرايي" در اين تعابير «تحول و تغيير» است. درعين حال استفاده از جوانان غير متخصصي که بيشتر به شعار دادن مشغولند مي تواند بحث جوان گرايي را از يک فرصت به تهديد بدل کند و اين بدان معناست که گذار نسلي بايد با حوصله و تدبير خاصي صورت پذيرد.
وقتي جوانان خود را پرورش ندهند و نتوانند توانايي هاي خود را در حد مديريت کشور ارتقا دهند، جوانگرايي با چالش اساسي مواجه خواهد شد.
به طور مثال در مجلس يازدهم جوانان زيادي راه يافته اند اما متاسفانه در بُعد قانون گذاري، نظارت و سياست گذاري اقتصادي خروجي که در کف جامعه احساس شود ديده نشده و اين بدان معناست که مجلس بعدي کارهاي زيادي براي انجام دارد. بهتر است که تغيير نسلي به اين صورت باشد که افراد با تجربه و کارآمد به مديريت کلان برسند مثلاً رياست قوا به افراد باتجربه واگذار شود و همراه با آنها تيم هاي جوان و با انگيزه وارد مديريت جزئي تر کشور شوند.
مرحله اول جوان گرايي نه بکارگيري آنان در مديريت بلکه تربيت نسل جوان براي بکارگيري در حاکميت است.
در بعضي جاها مانند حوزه هاي اقتصادي که در چهل سال گذشته مديران متعددي سر کار آمدند و در يک چهارچوب بارها و بارها يک مسير را امتحان کردند و نتيجه لازم گرفته نشد نياز به تغيير اساسي داريم و نقش جوان در اين تغيير ريل بسيار تعيين کننده است.
يکي از اصول اساسي جوان گرايي برخورد مناسب با مديران جوان فعلي است، براي مثال در همين دولت مديران جوان خوبي وجود داشتند که برخورد خوبي با آنها نشد و اين موجب دلسردي جوانان است.
تربيت و آموزش جوانان بر بکارگيري آنان در مديريت مقدم است اما بخش مهمي از همين تربيت در مديريت و بکارگيري شکل مي گيرد.
*جوان گرايي و تغييرات ساختاري
جايگزيني جوانان بجاي نسل هاي گذشته ساده نيست و نيازمند نوعي مبارزه است و نيروهاي جوان بايد با حمايت از يکديگر اين انتقال نسلي را سرعت ببخشند و نتيجه رقابت قدرت را به نفع جوانان رقم بزنند. اين تغييرات سريع آفت هايي هم دارد اما شرايط کشور حساس است و ما نياز به اين تغييرات سريع داريم.
در سياست هم مثل فوتبال گاهي مي دانيم بازيکن بهتري براي آن پست وجود دارد اما به بازيکن جوان تر ميدان مي دهيم تا در واقع براي آينده سرمايه گذاري کرده باشيم و اين سرمايه گذاري ارزش پذيرش ريسک را دارد.
برخي کارشناسان معتقدند که مسئله اصلي کشور نه سن مسئولان بلکه سياستها و ساختارهاي نظام حکمراني است. براي مثال برخي عدالتخواهان در دسته منتقدان اولويت جوان گرايي جاي مي گيرند يا روشنفکراني که منتقد سياست هاي کلي نظام اند طبيعتاً ارتباطي با جوانگرايي برقرار نمي کنند. در طرف مقابل افرادي معتقدند داشتن روحيه جوان و جهادي شاه کليد حل مشکلات کشور است نه تغيير سياست ها و اين تفکر در افرادي مثل فرماندهان نظامي ديده مي شود.
مي توان نگاه سومي هم به مسئله داشت، مشکل اساسي کشور محافظه کاري است نه پير بودن مسئولان اما جوان گرايي خودش راه حل مهمي براي درمان محافظه کاري است.
اين محافظه کاري چهار بعد دارد: اولين بعد آرمان زدگي و حتي آرمان ستيزي مسئولين فعلي ماست و جوان به عنوان انسان آرمانگرا مي تواند اين بعد را درمان کند. بعد دوم، مافياي اقتصادي متصل به قدرت است که جوان به تبع شرايط و سنش امکان کمتري براي آلودگي به اين نوع از محافظه کاري دارد. بعد سوم مافياي قدرت است که با تعارف قدرت شکل گرفته و حلقه بسته اي براي قدرت به وجود اورده و طبعا جوان به سبب تازه وارد بودن و آلودگي کمتر به اين مافيا امکان برهم زدن نظم موجود را دارد.
بعد چهارم وجود تعارف و رها کردن حريم براي ديگران در فرهنگ ماست که عليرغم ارزشمند بودن در جاي خود، وجود اين نوع ارتباطات در دولت مدرن فساد زاست. جوان به خاطر غريبه بودن با فضاي چنين تعارفاتي، ملاحظه کمتري براي برخورد با فساد دارد.
بنابراين مي توان گفت جوانگرايي خودش عاملي مهم براي تغيير سياست ها و اصلاح ساختار هاي معيوب است.
مهرداد احمدي