مسئولیت روانی رسانه‌ها در عصر بحران

اشرف‌ سادات جلال‌زاده_روزنامه نگار

شناسه خبر: 180859

در عصر کنونی که تصویر، صدا و خبر، نه از راه دور، که از فاصله‌ی یک انگشت، هر لحظه بر ما آوار می‌شوند. اطلاعات با سرعت در دسترس همه وجود دارد به گونه که در این هجمه گاها اطلاعات قابل فهم میان این هجمه ناپیدا می‌شود. رسانه‌ها دیگر تنها آینه‌ی واقعیت نیستند؛ آن‌ها خود به بخشی از واقعیت مبدل شده‌اند. و اینجاست که باید بپرسید: رسانه‌ها با روان ما چه می‌کنند؟

 

رسانه‌ها می‌توانند افق دید جامعه را وسعت بدهند، به انسان‌ها کمک کنند تا رنج یکدیگر را درک کنند ، نشاط و امید را به جامعه تزریق کنند و یا برعکس؛ رسانه می تواند امید را حتی در دل بحران زنده نگه دارند. اما همین رسانه‌ها، اگر بی‌تأمل و بی‌اخلاق به بازنمایی خشونت بپردازند، ممکن است نه تسکین‌بخش زخم‌ها، که خود زخم تازه‌ای بر روان جمعی باشند.

 

یکی از خطرناک‌ترین پیامدهای این شرایط، عادی‌سازی خشونت است. تکرار هر روزه‌ی تصاویر آوارگی، انفجار، خون، فریاد، و مرگ، ذهن مخاطب را دچار «بی‌تفاوتی آموخته‌شده» می‌کند. در آغاز، دل‌مان می‌گیرد، اشک‌مان سرازیر می‌شود، اما به‌تدریج یاد می‌گیریم برای بقا، خود را بی‌حس کنیم. این واکنش دفاعی روان، اگرچه طبیعی است، اما خطرناک است: چرا که با کاهش همدلی، توان زیستی جامعه نیز کاهش می‌یابد.

 

در غیاب همدلی، جامعه دچار انزوای درونی می‌شود. رابطه‌ها سرد می‌شوند. تصمیم‌ها هیجانی‌تر می‌گردند. گفت‌وگو جای خود را به فریاد می‌دهد. خشونت نرم، زیرپوستی و تدریجی، راه خود را از طریق تصویر و تیتر و توییت باز می‌کند، و در نهایت، ساختار روانی جامعه را فرسوده می‌سازد.

 

رسانه‌ای که فقط واقعیت را بی‌پرده و بی‌تعهد پخش می‌کند، مانند پزشکی است که فقط زخم را باز می‌کند، بی‌آن‌که بخواهد آن را درمان کند. اطلاع‌رسانی مسئولانه، یعنی نگریستن به انسانِ پشت خبر؛ یعنی دیدن چهره‌هایی که پشت آمار و داده پنهان شده‌اند. یعنی روایت‌کردن با دقت، با درک، و با وسواس اخلاقی.

 

برای نمونه، آیا لازم است پیکرهای بی‌جان را از زوایای خشن نمایش داد؟ آیا در میانه‌ی یک بحران، تیترهای ترس‌آور، اضطراب عمومی را بیشتر نمی‌کند؟ آیا می‌توان خبر گفت، بی‌آن‌که روان مخاطب را زخمی کرد؟

 

واقعیت این است که ما در «عصر گلوله‌های بی‌صدا» زندگی می‌کنیم. گلوله‌هایی که نه از تفنگ، که از قاب تلویزیون، موبایل یا یک هشتگ شلیک می‌شوند. جنگ‌ها می‌گذرند، اما آنچه می‌ماند، زخمی است که در حافظه جمعی کاشته می‌شود. اعتمادی که فرو می‌ریزد. تصویری که تا سال‌ها کابوس شبانه‌ی یک کودک می‌شود.

 

مخاطب امروز، دیگر فقط دنبال خبر نیست؛ دنبال معنای خبر است. دنبال کسی است که در کنار واقعیت، امید را نیز روایت کند. رسانه‌ای که مسئولیت روانی خود را بپذیرد، دیگر تنها به بازتاب درد بسنده نمی‌کند؛ می‌پرسد که: «با این درد چه کنیم؟»

 

اکنون زمان آن رسیده که رسانه‌ها بیش از هر زمان دیگر، آینه‌ی همدلی و بلوغ اجتماعی باشند. مرز میان آگاهی‌بخشی و آسیب‌زایی باریک‌تر از همیشه شده است. هر کلمه، هر تصویر، می‌تواند ترمیم‌گر باشد یا تخریب‌گر. مسئولیت رسانه، فقط تولید محتوا نیست؛ محافظت از روان جامعه است.

 

در پایان، باید بر این باور ایستاد که رسانه‌ای که هم‌صدا با انسانیت نباشد، خود به بخشی از خشونت تبدیل می‌شود. و رسانه‌ای که نان را از ترس مردم ببرد، نه حرفه‌ای است، نه اخلاقی. در جهانی که حقیقت زیر گلوله‌ی روایت‌ها پنهان می‌شود، ما بیش از هر زمان، به رسانه‌هایی نیاز داریم که درد را با شرافت روایت کنند؛ نه با سوداگری

 

ارسال نظر