زیبایی، وسواس، هویت

اشرف سادات جلال زاده _ روزنامه نگار

شناسه خبر: 180603

در سال‌های اخیرتمایلات روز افزونی را برای اعمال جراحی شاهد هستیم جراحی‌های زیبایی در ایران از یک انتخاب فردی به پدیده‌ای اجتماعی و نشانه‌ای از بحران‌های عمیق‌تر روانی و فرهنگی بدل شده‌اند. مشاهدات میدانی، اخبار رسانه‌ای و روایت‌های پزشکان و روان‌درمانگران، همگی به موج فزاینده‌ای اشاره دارند که برخی آن را سونامی زیبایی می‌نامند. موجی که با جراحی بینی آغاز می‌شود و تا فرم فک، لیپوساکشن، پلک، سینه و حتی ناحیه تناسلی امتداد می‌یابد.

این تغییرات ظاهری، اغلب با امید به تغییر درونی همراه است باوری که در بسیاری از موارد محقق نمی‌شود. پرسش مهم اینجاست: آیا این گرایش روزافزون صرفاً میل به زیبایی‌ست، یا صورت‌بندی جدیدی از بحران هویت، عدم رضایت از خویشتن، و فاصله از واقعیت است ؟

 

طبق نظریه برخی روانشناسان بالینی ،بخشی از افراد مراجعه‌کننده به کلینیک‌های زیبایی، مبتلا به «اختلال بدریخت‌انگاری بدن»هستند. اختلالی که فرد را به شکلی وسواس‌گونه درگیر ظاهر خود می‌کند، بدون آنکه نقصی واقعی در کار باشد. این افراد پس از انجام جراحی نیز احساس آرامش نمی‌کنند و حتی ممکن است در معرض افسردگی یا افکار خودکشی قرار گیرند.

 

نکته مهم این است که بیشتر این افراد به روان‌درمانگر مراجعه نمی‌کنند، زیرا باور دارند رنج آن‌ها ریشه در ظاهرشان دارد، نه در ذهن و روان. اینجاست که جراحی زیبایی، نه تنها راه‌حل نیست، بلکه بخشی از چرخه معیوب اضطراب، وسواس و انزوا می‌شود.

 

ناتوانی جامعه در تولید معنا

 

اباذر اشتری، جامعه‌شناس، بر این باور است که گرایش به مدیریت بدن، اگرچه در ذات خود خنثی یا حتی مثبت است، اما در شرایطی که نهادهای اجتماعی در تولید معنا، هویت و ارزش‌های زیستی ناتوان باشند، به شکل افراطی و پاتولوژیک بروز می‌کند. وقتی خانواده، مدرسه، رسانه، هنر و نهادهای فرهنگی از ایفای نقش تربیتی خود بازمی‌مانند، بدن به صحنه اصلی بازنمایی هویت بدل می‌شود.

در چنین جامعه‌ای، زیبایی نه صرفاً امری زیباشناختی، بلکه ابزاری برای جلب پذیرش، مشروعیت اجتماعی، و گاه حتی بقای اقتصادی است. نابرابری‌های جنسیتی نیز به این موج شدت می‌بخشند چنان‌که آمارهای غیررسمی، زنان را بیش از ۸۰ درصد از متقاضیان جراحی‌های زیبایی نشان می‌دهند.

 

در جهان پساواقعی امروز، جایی که واقعیت‌های فیزیکی زیر سایه‌ی فیلترها، لنزها و الگوریتم‌ها قرار گرفته‌اند، بدن بدل به یک «پروژه بی‌پایان» شده است؛ پروژه‌ای برای جبران کمبودها، تعریف هویت، و پاسخ به اضطراب‌های 

 

در روزگاری که کتاب خواندن، تأمل، گفت‌وگو و مصرف فرهنگی به حاشیه رفته و فضای مجازی با سرعتی سرسام‌آور جایگزین تفکر شده، بازنمایی جسم اهمیت بی‌سابقه‌ای یافته است. بسیاری، پیش از لذت بردن از غذا، از آن عکس می‌گیرند. پیش از تجربه کردن جهان، باید تصویری از خود در آن داشته باشند.

 

در چنین جهانی، طبیعی‌ست که ظاهر، بر باطن پیشی بگیرد. اما این تقدم، هزینه‌های سنگینی دارد: از انزوا تا بدهکاری مالی، از افسردگی تا خطر خودزنی. پرسش اساسی این است: آیا جامعه‌ای که نتواند ارزش‌های چندلایه را به افرادش معرفی و نهادینه کند، آن‌ها را به دام ارزش تک‌بعدی «زیبایی» نمی‌کشاند؟

 

زیبایی به خودی خود مذموم نیست. اما زیبایی، وقتی تنها معیارِ خودارزشمندی، موفقیت یا دوست‌داشتنی بودن شود، به امری ایدئولوژیک بدل می‌گردد. در چنین شرایطی، لازم است بازتعریف تازه‌ای از ارزش‌های انسانی ارائه شود؛ تعریفی که زیبایی را در کنار معنا، ارتباط، دانش، خلاقیت و مسئولیت‌پذیری قرار دهد.

 

شاید وقت آن رسیده که به جای برش بر روی پوست، بر ذهن و روان خود جراحی کنیم؛ تا دریابیم آنچه نیاز به ترمیم دارد، صورت نیست، معناست

 

ارسال نظر