ویروس مخرب برای اقتصاد
مهدی تدینی استاد دانشگاه

یکی از سوالات مهم سال های اخیر این است که در وضعیتی که کمبود برق داریم، این کمبود برق، واقعاً چند درصد، روی مصرف مردم اثر گذاشته است؟ موعظه خواندن و تبلیغات رسانهها چقدر اثر دارد؟ چقدر لامپهای کمتری روشن میشود؟ چقدر صرفهجویی میشود؟
البته برای جواب حالتی رو در نظر بگیرید که فرد کاملاً به وجدان فردی اش واگذار شده؛ یعنی در اینجا کسی نباشد که فرد را به خاطر دوش گرفتن طولانی ملامت کند؛ یا به دلیل شستن ماشین با شلنگ آب ملامت کند. یک نفر، کاملاً بر اساس انگیزههای درونی خودش چقدر صرفهجویی میکند؟
کمبود آب چقدر واقعاً باعث میشود یک کشاورز چاه نزند اگر مطمئن باشد نظارتی بر کارش وجود ندارد؟ چقدر باعث میشود نوع کشتوکارش را عوض کند تا آب کمتری مصرف شود؟
اگر یک کارمند دولت یا کارمند یک شرکت بداند که بابت مواد مصرفی در محل کار کسی از او بازخواست نمیکند و هزینههای مصرفی کاملاً پای شرکت یا دولت است، چقدر در استفاده از آن کالاهای مصرفی مقتصدانه و صرفهجویانه عمل میکند؟ فرض کنید حالا نظارتی هم وجود نداشته باشد؛ کارمندان ادارۀ عمومی چقدر در استفاده از اموالِ کاربردی و مصرفی که در اختیار دارند، صرفهجویانه عمل میکنند.
به نظر می رسد همۀ ما کموزیاد در طول زندگی متوجه شدیم که نوع برخورد فرد با منابع و سرمایههای «عمومی» و «خصوصی» چقدر فرق میکند. وقتی کسی چیزی را متعلق به خودش بداند، کاملاً رفتار متفاوتی دارد تا وقتی آن چیز را متعلق به کل جامعه بدانـد. هر چقدر هم که شما دربارۀ مصرف مقتصدانۀ کالای عمومی موعظه بخوانید و آموزش بدهید. چرا کمبود آب باعث نمیشود یک نفر در خانه و بر اساس ندای وجدانش کمتر آب مصرف کند؟ یا اگر هم صرفهجویی میکند، چرا چندان به خودش فشار نمی آورد؟ چرا فرد در مصرف کالای عمومی یا تمایلی به صرفهجویی ندارد یا اگر هم داشته باشد، این صرفهجویی را کم انجام میدهد؟
مسئله فقط یک چیز است.
در این مواردی که برشمردم، رابطۀ نفع شخصی با مصرف از بین رفته. فرد دیگر نمیتواند محاسبه کند که نوع مصرف چه تأثیری در منفعت شخصی اش دارد. فرد فقط زمانی نظارت دقیقی بر مصرف خودش دارد که بتواند رابطۀ روشنی بین نفع شخصی و مصرف شخصی اش شناسایی کند. وقتی بین رفتار فردی (اعم از کار کردن، مصرف کردن، تولید کردن) و نفع شخصی رابطۀ مستقیمی وجود نداشته باشد، نمیشود از فرد انتظار داشت نفع عمومی را در حد نفع شخصی رعایت کند؛ زیرا این منفعتِ عمومی، کارکردِ انگیزهبخش ندارد. اینکه مصرف صرفهجویانۀ آب زیر دوش چند هزارم درصد در مصرفِ صد میلیون آدم اثر داشته باشد، هیچ انگیزهای به فرد نمیدهد! حالا شما یک تانکر آب به او بدهید و بگویید تمام آب تو همین میزان است. ببینید چگونه رفتار میکند. چرا؟ چون رابطۀ روشنی بین مصرف و نفع شخصی شناسایی میکند.
یکی از حکمتهای لیبرالیسم هم همین مورد است. نقد لیبرال بر سوسیالیسم همین است که میگوید نظم سوسیالیستی رابطۀ بین نفع شخصی و رفتار شخصی را از بین میبرد. وقتی مالکیت عمومی جایگزین مالکیت خصوصی میشود، یعنی وقتی فرد چیزهایی را مصرف میکند که دیگر دارایی شخصی اش نیست، دیگر درکِ لازم برای رفتار مقتصدانه را از دست میدهد. سهلانگارانه و با اتلاف و اسراف فراوان از مایملک عمومی استفاده میکند.
البته حتماً در نظمِ مبتنی بر مالکیت عمومی یعنی در سوسیالیسم قوانینی وضع میشود تا کسی نتواند رفتار زیان بار داشته باشد، اما این فقط قدری اوضاع را بهتر میکند؛ یعنی فرد فقط جوری رفتار میکند که جریمه نشود اما انتظار نداشته باشید در استفاده از اون داشتۀ عمومی چنان کوشا باشد که در نگهداری از داشتۀ شخصی اش کوشاست. کارگری که بتواند کارمزدی کار کند یعنی به اندازۀ مقدار کاری که میکند، مزد بگیرد با سرعت و کیفیت خیلی بهتری کار میکند، چرا؟ چون رابطۀ بسیار روشنی بین نفع شخصی و رفتار شخصی شناسایی میکند. نه فقط کارگر ساده، بلکه حتی بزرگترین شرکت ــ یعنی بزرگترین کارفرما ــ هم وقتی کارمزدی کار میکند، سریعتر کار میکند. اینها واقعیتهای ذهن و وجود انسان است و گریزی از آن نیست ــ مگر در تخیلات سوسیالیستی!
حالا تصور کنید سوسیالیسم با حمله به مالکیت خصوصی، چه خطر بزرگی را در کنش اقتصادی انسان ایجاد میکند! مثل ویروس که سیستمهای کارآمد بدن را از کار میاندازد، سوسیالیسم هم پیکر اقتصادی را ناکارآمد میکند.