یک ایران و دو بابک
ناصر ذاکری
طی چهار دهه گذشته در رسانههای جامعه ما دو چهره با نام بابک مطرح شدهاند، که این تشابه اسمی هرچند پدیدهای کاملاً اتفاقی است، اما به نظر من پیامی و پندی برای آیندگان این مرز و بوم دارد. این دو نفر از منظر حوزه فعالیت، دیدگاهها و رفتار سیاسی-اجتماعی شاید فاصلهای نجومی باهم داشتهباشند، و هرکدام از این دو، قرار گرفتن نامش در کنار آن بابک دیگر را توهینی به خود تلقی کند! اما به اعتقاد من این دو، در اصل دو مصرع یک تکبیت هستند که پیام و تفسیری جز ویرانی و فقر و فلاکت کشور ندارد.
اول مختصری درباب این دو "بابک خان" که اتفاقاً هر دو به نوعی "ب. ز." هستند، بگویم:
نفر اول که بابک زهرایی نام داشت، در خردادماه سال ۱۳۵۸ به شهرت رسید. آن روزها و با گذشت سه ماه از پیروزی انقلاب اسلامی، کشور درگیر شرایط خاصی بود. حکومت جدید بنابود با کوهی از مشکلات روبرو شود و مقدمات رشد و پیشرفت را فراهم سازد. علاوه بر انبوه مشکلات، حکومت با سیل انتقادات گروههای مختلف مواجه شدهبود که انقلابی بودن و انقلابی عمل کردن را در اقدامات ضربتی و گاه نسنجیده خلاصه میکردند، البته هدف برخی از این گروههای منتقد، فقط و فقط ایجاد فاصله بین مردم و حکومت جدید بود.
در آن ایام نام بابک زهرایی در رسانههای کشور مطرح شد. او در طی یک مناظره پرشور، ادعا کرد که مشکلات کشاورزی و صنایع کشور یکشبه قابلحل است؛ فقط باید زمینهای قابلکشاورزی و کارخانهها را مصادره کرده، و به کشاورزان و کارگران بدهیم. او به این نکته توجه نداشت که مثلاً مشکل بخش کشاورزی فقط این نیست که کشاورزان زمین ندارند. راهحلهای یکشبه کمکم تبدیل به طنز و شوخی شد. نام بابک زهرایی به عنوان کسی که نگاهی سطحی به مسائل دارد، و به اصطلاح گز نکرده پاره میکند، بر سر زبانها افتاد، و نمادی برای شتابزدگی در عمل و بیاعتنایی به عمق مسائل شد.
بابک زهرایی یک فعال سیاسی جوان آن روزها بود، که همراه با چند نفر از همفکرانش تشکیلاتی به نام حزب کارگران سوسیالیست راه انداختهبود. قضاوت درباب این که او در این نظرات خود تا چه اندازه صادق بود، آیا واقعاً به اقتضای سن و سال و شور جوانی میپنداشت قضیه تا این حد ساده است، یا این که هدفش مثل بسیاری از فعالان سیاسی رقیب حکومت در آن روزها، بدبین و ناامید کردن نسل جوان نسبت به حکومت انقلابی بود، فرصتی دیگر میطلبد. حداقل میتوان گفت او یک فعال سیاسی آرمانگرا و جوانی پرشور بود که فقط مو را میدید و با پیچش مو کاری نداشت.
بابک زهرایی در آن مناظرات قافیه را باخت و در فضای پرتلاطم سیاست آن ایام، او و حزبش موقعیتی برای حضور نیافتند. با این حال، وسوسه "راهحلهای یکشبه" گریبان بسیاری از فعالان سیاسی این چند دهه را هرگز رها نکرد.
دومین بابک که به چهرهای خبرساز و فراتر از آن، مسألهساز مبدل شد، بابک زنجانی بود. این جوان در سایه شرایط خاص اقتصادی کشور و حمایتهای پیدا و پنهان توانست به ثروتی افسانهای برسد، به گونهای که تمام دارایی بازرگانان باسابقه و صاحبنام در مقایسه با ثروت او، بدون تعارف "پول خرد" محسوب میشد. این بابک در کارنامه گذشته فعالیت تجاری خود، یک بار سابقه ورشکستگی را دارد. او به دلیل بدهکاری به زندان افتاده، و به سختی توانسته با جلب رضایت طلبکاران از زندان خلاص شود. حال سؤال این است که یک بازرگان جوان طی چند سال بعد از خروج از زندان، و در حالی که تمام دارایی خود را به طلبکاران داده، چگونه طی یک دوره کوتاه، به چنین ثروتی دست مییابد؟ چرا به چنین فردی این امتیاز داده میشود که نفت کشور را بفروشد و پولش را در خارج از کشور برای خودش سرمایهگذاری کند؟!
بابک دوم بیشک یک پدیده حیرتانگیز در جهان امروز است. امتیاز او نه هوش سرشار و خلاقیت و ابتکار و کاردانی، بلکه ارتباطاتش با برخی حامیان متنفذ بود که "هوایش را داشتند". اینک پرونده بابک زنجانی توسط مقامات مسؤول تحت بررسی است، تا شاید راهی برای بازگرداندن ثروتی که از کشور خارج کرده، بیابند.
بیتردید اگر اقتصاد کشور روال عادی و طبیعی خود را طی میکرد، موقعیتی برای ظهور بابک زنجانی و امثال او فراهم نمیشد. تحریمهای ظالمانهای که بر علیه کشورمان اعمال شد، با سهلانگاری مسؤولان وقت در مسیری پیش رفت که قدم به قدم فشار بر کشورمان بیشتر شد. در چنین شرایطی که فروش نفت و انتقال درآمد آن به کشور از راههای معمول ممکن نبود، بابک زنجانی به عنوان یک داروی شفابخش و حلال مشکلات برای برخی مقامات کشور معرفی شد. آنها میپنداشتند با کمک او و امثال او میشود تحریمها را دور زد؛ اما کسی به این نکته توجه نداشت که بهکارگیری چنین شیوهای فقط به دور زدن مردم و کشور منتهی میشود.
حال با کنار هم گذاشتن این دو پرونده تاریخی، میتوان به رابطه ویژه بین این دو پرداخت:
طی چند سال گذشته، توجه مسؤولان وقت به راهحلهای "یکشبه" و کنار گذاشتن مطالعات کارشناسی، شرایطی را فراهم کرد که امثال بابک زنجانی سروکلهشان پیدا شود. آنها بهجای تعامل قدرتمندانه با جهان خارج، و به کارگیری دیپلماسی فعال در سطح جهان بهگونهای که قدرتمندان زورگو و زیادهخواه را به انزوا بکشانند و از حقوق مسلم ملت ایران دفاع کنند، با تصوراتی نادرست، حرکاتی را شروع کردند که طرف مقابل نهتنها دچار انزوا نشد، بلکه توانست اجماع جهانی را بر علیه ما شکل دهد. آنروزها راهحلهای یکشبه با ادعای مدیریت جهان و حل مشکلات بشریت در قرن و هزاره جدید و ... مطرح میشد و چیزی جز پسرفت عاید این مرزوبوم نمیکرد.
خلاصه کنم. به نظر من همه ما انسانها یک بابک زهرایی کوچک در درون خود داریم، که ما را وسوسه میکند تا احتیاط و دوراندیشی را کنار گذاشته، و از روشهای یکشبه استفاده کنیم. او ندا میدهد که نیازی به این همه تأمل و به اصطلاح این دست و آن دست کردن ندارید! قاطعانه و ضربتی تصمیم بگیرید و ...! اگر به بابک زهرایی درونمان اجازه دهیم قدرت بگیرد و بزرگ شود، به تدریج بر تمام افکارمان مسلط میشود. وقتی شیوههای یکشبه در کشور تعمیم بیابند و جای تفکر منطقی و مطالعات کارشناسانه را بگیرند، تازه مقدمات ظهور بابک دوم که همانا بابک خان زنجانی باشد، فراهم میآید که رندانه وارد میدان شود و تحریمها را برایمان دور بزند. به بیان دیگر، بهکارگیری روشهایی که بابک اول مطرح میکند، زمینه را برای مسلط شدن بابک دوم آماده خواهدکرد.
بهطوریکه ملاحظه میکنید، هرچند این دو بابک سنخیتی باهم ندارند، اما ظهور بابک اول شرط لازم ظهور بابک دوم است، تا کشور منطق و استدلال و تفکر کارشناسی را کنار نگذارد، و با انتخاب شیوههای یکشبه، کارشناسان خردمند و دوراندیش را خانهنشین نکند، بابک دوم یا همان "ب. ز." امکان ظهور و بروز ندارد.