تولید خشم با حذف طبقه متوسط
سجاد بهزادی - روزنامه نگار - بارها و بارها در مورد طبقه متوسط و نقش این طبقه در توسعه و آرامش جامعه نوشتیم. همین طور هشدار دادیم که اگر کارآمدی و تقویت این طبقه در سیاست ساختاری دولت ها مورد توجه قرار نگیرد، در نهایت همه آسیب خواهیم دید.حالا طبقه متوسط که چونان آتش زیر خاکستر بود و موجودیت خود را در خطر می دانست دوباره خود را به کف خیابان رسانده است و «بازگشت طبقه متوسط از دانشـگاه تا خیابان» تیتر گزارشی از روزنامه «هم میهن» است که به تازگی پیرامون جریانشناسی اعتراضات روزهای اخیر در پی مرگ مهسا امینی منتشر شد.
مگر طبقه متوسط از جان دولت ها چه می خواهند و چرا باید نگران قدرت گرفتن این طبقه بود؟ مطالبات طبقه متوسط در تمام جوامع روشن است.برخورداری از یک زندگی معمولی.اما همین خواسته ای که بنظر ساده می آید در بسیاری از کشورها به تاخیر و یا کلا فراموش میشود. به دنبال حذف طبقه متوسط و نشنیدن صدای آرام اعتراض ومطالبه گری، خشم جامعه را فرا می گیرد. به راستی چرا طبقه متوسط را مشروع نکردیم و به مطالبات این طبقه، بی اعتناء بودیم تا خشم در جامعه عریانتر گردد.
تقی آزاد برمکی جامعه شناس می گوید «مشکل این است که جمهوری اسلامی تنهایی را ترویج میکند! سـر جامعه را به اسـم بورژوازی بریدند.جامعهای که به لحاظ اقتصادی بی سر است، طبقه متوسط شروع میکند سـر خودش را تراشیدن. جامعه از لحاظ فرهنگی صاحب ندارد! در بحرانها طبقه متوسط است که باید میانداری کند؛ ولی نیست، مشروعش نکردیم.»
از نگاه نویسنده این نوشتار، ریشه بسیاری از اعتراض هایی که به خشونت منجر میشود حذف طبقه متوسط است. حذف طبقه متوسط یعنی حذف اصلاحات.طبقه متوسط مخالف جمهوری نیست و نمی خواهد بر پیکره این مرزوبوم آسیبی وارد شود؛ اما طرفدار سرسخت اصلاحات است.طبیعی است حالا که طبقه متوسط زمین گیر شده و مطالبه گری در بستر آرام شکل نمی گیرد، جنبشهای اعتراضی نیز رادیکالیزه می شوند.
مطالبه طبقه متوسط تغییر رویکرد موجود در دولت ها بود، اما وقتی مورد اعتناء قرار نگرفت خشونت جایگزین آن شد و اعتراضات، بی مهابا کلیت نظام را هدف قرار داد و بخشی اعتراضی جامعه، مطالبه بزرگ تری را در کف خیابان فریاد می زند.طبقه متوسط می خواهد که مطابق آنچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده، اصل27 مورد احترام باشد و آزادی تجمعات یک «"تابو» نباشد واین بستر مبنایی برای تضمین حق شهروندی باشد.اما هیچ وقت به آرزوی مسلم خود که مطابق قانون اساسی است نرسید و هرگز تجمعات در جامعه به امری عادی بدل نشد.نقطه عطف حضور طبقه متوسط در جنبش های اعتراضی و اصلاح خواهانه در سال ۱۳۷۶ بود. وعدههای سیاسی و مدنی داده شد و ایکاش قدر آن زمان را میدانستیم و اصلاحات آرام آرام بخشهای زیادی از کشور را فرا میگرفت و امروز به جای خشم و ناامیدی، به یک کشور توسعه یافته نزدیک شده بودیم.
فکر کنیم امروز دیگر اعتراض ها تمام شده است؛ اشتباه مهلک تر این که، سیستم حکم رانی در برابر انبوه اعتراض خاموش شده بیتفاوت باشد و به جای نگرانی در فردایی که هر لحظه ممکن است از راه برسد بگوید «چو فردا شود فکر فردا کنیم.»
راهی نداریم جزء اینکه جامعه را در مسیر مطالبه گری کمک کنیم و انسداد سیاسی را یک آفت بزرگ بدانیم و حرکات اعتراضی زنان و طبقه متوسط برای تغییرات آرام و اصلاح گرانه را به رسمیت بشناسیم.بگذارید طبقه متوسط و تشکلها، زبان گویای مردم باشند و از امکان تغییر و اصلاح عمیق در نظام حکمرانی، بیم نداشته باشیم.اعتراضات کنونی در ایران نشان میدهد که جامعه از شکافها و گسستها رنج میبرد و مستعد التهاب وخشم فراگیر است. اگر فردای امروز اصلاحات ملموس در دستور کار نباشد، روزی خواهد رسید که خشم و خشونت و نفرت ، چون سیلابی بزرگ، دیگر قابل کنترل نخواهد بود.