ما کاملا هماهنگ شده ایم!
مسعود یوسف حصیرچین_ پژوهشگر و مترجم
کای اشتریتماتر خبرنگاری آلمانی است که از دهۀ 1990 بهعنوان خبرنگاری خارجی در چین مشغول به کار بوده است و از همین رو شناخت بسیار خوبی از این کشور دارد و پس از خواندن این کتاب میشود تصور کرد که دیگر پایش را در هیچ فرودگاه چینی نخواهد گذاشت.
ما هماهنگ شدهایم یکی از عمیقترین روایتهای موجود از گذار چین از اقتدارگرایی به تمامیتخواهی است و این تفاوت فقط در حد اسم یا برچسب نیست. رژیمهای اقتدارگرا اهداف نسبتاً محدودی دارند: شاید انتخابات داشته باشند اما آنها را معمولاً با دقت مدیریت میکنند، آزادیهای فردی ذیل اختیارات حکومت قرار میگیرند و خبری از پاسخگویی یا حکومت قانون با معنای رایجش نیست. تمامیتخواهان اما احزاب مخالف را ممنوع، مخالفت را محدود و کنترل بسیار شدیدی را بر زندگی عمومی و خصوصی افراد اعمال میکنند و هیچ حدی برای اختیارات خود بر حوزۀ عمومی یا خصوصی زندگی افراد قائل نیستند و میخواهند قدرتشان را به هر جایی که میتوانند بسط دهند.
با خواندن کتاب میبینید که این روایت دوم است که بر تصویر کای اشتریتماتر از چین شی جینپینگ منطبق میشود. شی جینپینگ که از مهر امسال وارد سومین دورۀ دبیرکلیاش شده و قانوناً میتواند تا پایان عمرش در این سمت باقی بماند، از نظر بسیاری نسخۀ جدید مائو است که به جای «کتاب سرخ کوچک»، «اپلیکیشن سرخ کوچک» دارد. اگرچه ظاهراً شی جینپینگ قصد این را ندارد که مانند مائو میلیونها نفر را قربانی کمونیسم کند، به دقت از کتاب قوانین تمامیتخواهی پیروی میکند - البته حواسمان هست که در اتفاقی مانند شیوع ویروس کرونا و انتخاب بین جان مردم و آبروی حزب، موضع حزب از قبل مشخص است.
مرحلۀ اول، جدایی شهروند/رعیت از حقیقت و واقعیت است. مائو زمانی گفته بود قدرت سیاسی از لولۀ تفنگ بیرون میآید اما از همان ابتدا، مائو و رفقایش به لولۀ خودکار هم باور داشتند و زبانی ساختند که در آن کلمات از معنای واقعیشان جدا شدهاند. یکی از اهداف اصلی این مرحله، فریب افکار عمومی و ترساندن منتقدان است، همانطوری که این حزب در زمان مائو مخالفینش را «جاده صافکن امپریالیسم» میخواند و معترضان تیانآنمن را بازیچههای «دستهای سیاه پشت پرده». پس از دزدیدن زبان و مشروعیتبخشی به دروغ، نوبت سردرگمی است. هانا آرنت زمانی گفت «اگر همه همیشه به شما دروغ بگویند، نتیجهاش باور کردن دروغها نیست، بلکه این است که دیگر کسی چیزی را باور نمیکند» و «با چنین مردمی میتوانید هر کاری که دلتان میخواهد بکنید.» حالا وقت ورود قدرت حکومتی برای حذف دگراندیشان است.
در چین شی جینپینگ این کار به نام قانون انجام میشود، قانونی که فقط بر رعیتها اعمال میشود نه حکومت. در گذشته فقط دادگاه نمایشی بود، حالا اعترافات تلویزیونی هم اضافه شده است.
اشتریتماتر از مدیرعامل توتیائو، بزرگترین اپلیکیشن خبری جهان، نقل قول میکند: «از دیروز که تذکر مقامات را دریافت کردم، سرشار از احساس ندامت و گناهم و یک لحظه هم خواب به چشمم نیامده است» و میافزاید که توسعۀ سریع شرکتش صرفاً به لطف «عصر بزرگی» ممکن بوده که رهبر حزب، شی جینپینگ، آن را ممکن کرده است.
دیگر لازمۀ حکومتهای تمامیتخواه القای نسیان جمعی است. ظاهراً حزب کمونیست چین در این زمینه شدیداً موفق بوده است - برای مشاهدۀ موفقیت حزب در این زمینه میتوانید در سالگرد قتل عام تیانآنمن به این میدان بروید و ببینید که هیچ کس آن را به یاد ندارد اما تیانآنمن نه استثناء بلکه قاعده است و همین را میتوانید دربارۀ دیگر فجایعی که در دوران حزب کمونیست چین روی داده است ببینید، اگر هم مانند شیوع اپیدمی کرونا زمان زیادی از آن نگذشته باشد، با بازنویسی تاریخ و ترویج روایتهای موازی، حزب کمونیست چین خودش را از ضدقهرمان به قهرمان داستان تبدیل میکند. هر چه در کتاب جلوتر بروید، بیشتر به این نتیجه میرسید که تقریباً تمام دانستههایمان دربارۀ چین اشتباه است. علتش هم این است که دیدگاهمان به این ابرقدرت با جهل، ساده لوحی، از خود راضی بودن، طمع تجاری و خوشبینی آمیخته بوده است.
فکر میکردیم اگر چین میخواهد مدرن شود، پس باید کاپیتالیسم داشته باشد و اگر کاپیتالیسم دارد، پس لابد دموکراسی دارد و اگر میخواهد اینترنت داشته باشد (که دارد)، پس باید گشودگی هم داشته باشند که خودبهخود به دموکراسی میرسد. بیل کلینتون زمانی گفته بود که سانسور و مسدود کردن اینترنت، مانند تلاش برای میخ کردن ژله به دیوار است اما حزب کمونیست چین، ژله را گذاشت روی دیوار، یک میخ اینجا، یکی آنجا و بفرمایید، ژله روی دیوار ماند. آنان از ورود فناوری دیجیتال استقبال میکنند و از آن برای ایجاد نظارت جامع و ایجاد حکومتی تمامیتخواه با اهداف جهانی استفاده کردهاند. از 1946 تا 1989، ما در دوران جنگ سرد و جهانی دو قطبی با دو سیستم حکومتی زندگی کردهایم.
سپس شوروی فروپاشید و غرب ابرقدرت جهانی بود که در آن اگر خطایی هم میکرد، مجازاتی در پی نداشت. اما مدرن شدن چین به معنای بازگشت جهانی دوقطبی است و حالا گزینۀ دیگری مقابل مدل غربی قرار دارد. با این حال غرب همچنان بیشتر درگیر روسیه است تا چین. بعضی غربیها خودشان را پیش پای امپراتور جدید چین به خاک میاندازند و همچنان درگیر مبارزه با باقیماندۀ جنگ سردند. حداقل اثر این کتاب باید این باشد که آدم مکث کند و رابطه با چین را از نو بررسی کند.