lمحمد تقی جلاییm.t.jalaee@gmail.com
فوتبال اگر برای خیلیها یکی از سرگرمیهای زندگی است، برای دایی فریدون خودِ زندگی است. میگوید بیست ساله که بودم، بازیای نبود که پرسپولیس در تهران داشتهباشد و من استادیوم نروم. حالا هم که چهل سالش شده، میگوید هفتههایم را انتظار میکشم برای آنکه با نود دقیقه بازی پرسپولیس لحظات خالی و رخوتانگیز دهه چهلام را پر کنم. توی اتاقش هم که بروی، روی هر دیوار خاطرهای از پرسپولیس هست. با اینکه من استقلالی هستم، اما طرفداری دایی فریدون برایم خیلی جذاب است و تقریباً هر هفته بازیها را باهم میبینیم.
این را که فوتبال چه نقش بزرگی را در زندگی دایی فریدون ایفا کردهاست، روزی که دایی فریدون از همسرش جدا شد و عدل همان روز، روز داربی پرسپولیس بود، فهمیدم. وقتی که داربی روز جمعه نیافتاده بود و دایی فریدون آنروز برای کارهای دادگاه یا شاید هم بیشتر به خاطر بازی داربی کتابفروشی را بستهبود و ماندهبود خانه.
همان دم که وقتی پرسپولیس بازی را برد، من بهجای آنکه برای طرفداریام و تجربه تلخ باخت ناراحت شوم، خوشحال شدم از اینکه چه لبخند بزرگ و زیبایی نشست روی چهرهای که آنروزها چه قدر شکسته شدهبود. و بغضی که آنروز شکست و سر آخر نفهمیدم بهخاطر خاطرات فوتبالیاش بود یا ناکامیاش در عاشق شدن. هر چه بود، خوب میدانستم که فاصله عشق و فوتبال برای دایی فریدون تار مویی بیش نیست. عشقی که برایش جدایی ندارد.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه