دکتر هاشم اورعی- استاد دانشگاه صنعتی شریف- اخیراً 5 تن از اقتصاددانان برجسته و دلسوز در نوشتاری ضمن تشریح وضعیت اقتصادی کشور هشدار دادند که جامعه ایران با مجموعهای از مشکلات روبروست و ظرفیت افزودن مشکل جدید را ندارد. آنها بر این نکته اتفاق نظر دارند که برای حل مشکلات عظیم اقتصادی و مواجهه با چالشهای بزرگ ناشی از سیاست خارجی همراهی مردم امری ضروریست و تنها با پذیرش واقعیتهای اجتماعی موجود از سوی حکومت قابل دسترسی است. این گروه از اقتصاددانان بر این عقیدهاند که فقط با به رسمیت شناختن عملی انتقاد و اعتراض است که میتوان جلوی اغتشاش را گرفت و از آنجا که ابتکار عمل در دست حکومت است کافیست گامی عملی در مسیر آشتی به جلو برداشته شود.
نگرانی کارشناسان و همه دلسوختگان این مرز و بوم را میتوان از دو منظر مورد بررسی قرار داد. از دیدگاه اقتصادی آمار نشان میدهد میانگین رشد اقتصادی کشور طی یک دهه صفر، میانگین نرخ تورم 24درصد، میانگین رشد سرمایهگذاری منفی 5درصد بوده و نسبت خانوارهای فقیر از11درصد در سال 97 به 25درصد در سال 1400 رسیده است. وقتی شاهد آنیم که شکاف طبقاتی طی دهه 90 افزایش یافته و در بودجه سال 1401 معادل 13درصد از منابع بودجه عمومی دولت به صندوقهای بازنشستگی کشوری و لشکری اختصاص یافته و میزان افزایش مصرف انرژی چهار برابر بیشتر از رشد اقتصادی بوده یعنی سهم عمده مصرف انرژی به بخش غیر مولد اقتصاد اختصاص یافته است، چگونه میتوان نگران شرایط اقتصادی کشور نبود؟ امروز دیگر لازم نیست اقتصاددان باشیم تا از اوضاع اقتصادی کشور ابراز نگرانی کنیم چون جامعه هر روز از سحر تا شام شرایط اقتصادی را با تمام وجود لمس میکند.
بیش از دو قرن پیش عباس میرزا به جنگ روسیه رفت. در آن زمان جمعیت روسیه 7/5 برابر و درآمد دولت روسیه حدود 100 برابر دولت ایران بود. ایران دو بار شکست خورد و مناطق گستردهای از شمال کشور از دست رفت. امروز هم عدهای از فروپاشی آمریکا و رژیم صهیونیستی سخن میگویند و بهجای نان، آب و مسکن وعده این نابودیها را به خورد ملت میدهند. بیم آن میرود که ترکمانچای دیگری در راه باشد!
ما میتوانیم دایم از موفقیتهای خود به ویژه در حوزه نظامی سخن به میان آوریم ولی باید قبول کنیم که طی بالغ بر چهار دهه جمعیت کشور 2/5 برابر شده و صادرات نفت به یک هفتم کاهش یافته است. منابع عظیم نفتوگاز کشور که باید صرف توسعه زیربناها، آبادانی و رفاه مردم میشد در اثر سیاستهای عوامپسندانه و یارانههای سرسامآور در داخل سوزانده میشود و حاصل آن رسیدن نرخ بیکاری جوانان به حدود 40درصد، تورم نزدیک به 50درصد و از همه بدتر امید جوانان به آینده نزدیک به صفر است.
از نظر فرهنگی و اجتماعی، نتایج تحقیقی تحت عنوان «کالبدشناسی ناآرامیهای اخیر» نشان میدهد تصور جوانان امروز از حاکمیت نهادی است که کنسرتهای موسیقی را لغو میکند، هرگونه فعالیت تفریحی را ممنوع میکند و خلاصه دایم گیر میدهد! این پژوهش نتیجه میگیرد که نسل معترض امروز اعتراضشان بیش از هر چیز برخاسته از نگاه متفاوتش به شیوه زندگی اوست. بخش قابل توجهی از جوانان امروز به شدت در مقابل الگویی که حاکمیت برایش مقدر میکند عصیان میورزد و موضعش در برابر حاکمیت و روحانیت یکی است. جوان امروز همان قدر که با سیاستهای اجرایی حکومت در تقابل است با پشتوانه تئوریک آن نیز سر ناسازگاری دارد زیرا از دیدگاه او نگاه روحانیت و حکومت به الگوی زندگی نقطه اشتراک این دو نهاد است. در نتیجه تحمیل این الگو را از چشم علمای دین میبیند و در برابر آنها هم معترض میشود.
در عرصه اجتماعی کار به جایی رسیده که برخی متفکران با مشاهده شرایط فعلی جامعه پای تجزیه فرهنگی و از هم گسیختگی وحدت ملی را به میان کشیده و با تاکید بر این مهم که تجزیه فرهنگی یعنی دو قطبی شدن جامعه و تنزل جایگاه قانون و جایگزینی آن با گرایشهای فرهنگی اقلیت اینگونه نتیجه میگیرند که این دو قطبی سازی کار قدر قدرتان و خداوندگان ثروت و سیاست است و نه لشکر گرسنگان و بیکاران، تا نانی بهدست آرند و به غفلت بخورند. البته حال دیگر معلوم نیست کدام دسته غافلند!
جامعه وقتی میبیند علیرغم اینکه نتایج نظرسنجی وزارت ارشاد نشان میدهد70درصد مردم با حجاب اجباری مخالفند، ولی قرارداد اجتماعی و یا همان قانون نمیتواند خواسته اکثریت را به کرسی نشاند به این نتیجه میرسد که ساختار قانوننویسی کشور مبتنی بر عنصر نمایندگی نیست و او نمایندهای ندارد. به این نتیجه میرسد که در جامعه فرمان حاکم است نه قانون. فرمانی که مشروعیتش را از قوه قهریه میگیرد چون هم شمشیر و هم عصای کلیسا در دستان حاکم است و در نهایت ناامیدی به این نتیجه میرسد که علیرغم گذشت نزدیک به 120سال از نهضت مشروطه که قرار بود رفته رفته قانون را بهجای فرمان بنشاند کاملاً شکست خورده است و کف خیابان را تنها مکان برای احقاق حق خود میپندارد. کاش معجزهای رخ میداد و یکی به حکمرانان ما این واقعیت را میقبولاند که آینده روشن ایران تنها از مسیر مسالمت با همه مردم و نه بخشی از آن میگذرد و این هدف تنها با پذیرش واقعیتهای برآمده از جامعهای متکثر با تنوع فرهنگی و اجتماعی محقق خواهد شد. میقبولاند که به شرایط اقتصادی بسیاری از کشورهای همسایه نگاهی انداخته و با ایران مقایسه کنند تا ببینند که تفاوت از زمین تا آسمان است و بر ادامه حرکت در این مسیر اصرار نورزند.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه