کودکان کار مجازی
وحید اصغری ینگجه- کارشناس ارشد جامعه شناس - هنگامی که درباره خشونت علیه کودکان صحبت میشود، بلافاصله صورت سرخ شده و بدن کبود کودکان و کار در کارگاهها، کارخانهها، مزارع بزرگ تجاری و خانوادگی توسط کودکان و ... را در ذهن خود مجسم میکنیم، این درحالی است که با گسترش فضای مجازی و استفاده نادرست خانوادهها از آن، طی چند سال اخیر شاهد استفاده ابزاری والدین از کودکانشان برای کسب درآمد و یا مطرح شدن در جامعه هستیم.
چه بخواهیم و چه منکر آن شویم، فضای مجازی در سیستم اجتماعی دنیا حاکم شده و تنها مربوط به جامعه ما نیست، امروزه فضای مجازی در کل دنیا به عنوان یک سبک زندگی نو بر زندگی بشر تحمیل شده است و به تعبیر جامعهشناختی جبر اجتماعی حاکم، فناوری و تکنولوژی را بر زیست اجتماعی افراد تحمیل کرده است.
در این میان استفاده از فضای مجازی متاسفانه درحالی رشد میکند که فرهنگ صحیح و آگاهیهای لازم برای استفاده از آن وجود ندارد. عدم وجود این آگاهیها و عدم استفاده صحیح باعث شده که آسیبهای زیادی به کودکان وارد شود. بسیاری از والدین برای کودکشان هویت مجازی میسازند و تمام زندگی کودکشان را در معرض دید و قضاوت افراد دیگر قرار میدهند که صدمات جبرانناپذیری را به کودکان وارد میکند. دیده میشود که برخی والدین برای افزایش فالوور در فضای مجازی از کودکان به شکلهای مختلف سوءاستفاده میکنند و آنها را در قالب رفتارهای مختلف اغلب با اجبار در معرض دید دیگران قرار میدهند و شاید بدون اینکه بدانند از فرزندشان، استفاده ابزاری می کنند و با این قبیل فعالیتها، حق انتخاب را از کودکشان میگیرند. چنانچه فضای مجازی از جمله اینستاگرام پر است از پدر و مادرانی که کودک بخت برگشته را مجبور میکنند که جلوی دوربینها پشتک وارو بزند، لباسهای بزرگسالان را برتن کند، خنده های مصنوعی کند، شیرین زبانی کند، حتی رژ لب بزند، گاه و بیگاه مجبورشان میکنند رو به دوربین با ژستهای آدم بزرگها بایستد و همهی اینها برای این است که آن پدر و مادرهای ناآگاه و در مواردی خودخواه، لایک جمع کنند و به وسیله کودکانشان شهرت و محبوبیتی بهدست آورند. والدینی که از بدو تولد تعیین میکنند که کودکمان باید دکتر بشود، مهندس بشود! همه اینها بهخوبی نشان میدهد که کودک در نگاه اینگونه از پدر و مادرها ابزاری بیش نیست و برای کودکان هیچ نوع استقلالی قائل نیستند.
در این میان همچنین به کرات دیده میشود که نوعی کودک دوستی هیستریک نشانه مهربان بودن است. همین که فکر میکنیم باید عاشق همه کودکان باشیم، هر کودکی را دیدیم ببوسیم و در آغوش بکشیم، نیز خود یکی دیگر از مصادیق بارز کودک آزاری است. این نشان میدهد که پدر و مادرهایی هستند که کمترین آگاهی را در خصوص حقوق کودکشان ندارند، هیچ آموزشی ندیدهاند و هیچ استقلال و شخصیتی برای کودک قائل نیستند و آنها را صرفا عروسکهای خوشگل بدون اراده می پندارند.
باید توجه داشت که فرهنگ تجاوز به کودک، از همین نگرشهای اساسی نشات میگیرد و با آنها رشد میکند. ما باید نسبت به این پیشفرض پوسیده ارسطویی تجدیدنظر کنیم. اولا که باید این عقیده را دور بریزیم که کودکی صرفا ابزار و ماده خام بزرگسالی است. هر دورهای در زندگی اصالت و اقتضائات خودش را داراست. کودکان بصورت خودکار، ویژگیها و تواناییهایی بسیار عالی دارند که ما بزرگسالان آنها را از دست دادیم، مانند پرسشگری و کنجکاوی و درک زیباشناسی بسیار بالا. در حالیکه بسیاری از تلاشهای تربیتی والدین، چیزی جز نابود کردن ویژگیهای اصیل کودکی نیست.
فکر میکنم هرکسی اقدام به فرزندآوری کند و گمان کند که میتواند با فرزند خود به آرزوها و میلهای خود برسد، پیشاپیش بذر آزار کودک را کاشته است. ما به هیچوجه جایگاهی بالاتر از کودکان نداریم، ما در مقابل کودکان گاها موجواتی متحجر با مغزهای یخ زده هستیم که فکر میکنیم که جواب همه چیز را میدانیم و در موارد زیادی درک هنری ما نسبت به درک هنری کودکان، متاسفانه، فاجعهبار است. پس گام مهم بعدی این است که آگاه باشیم که ما ارباب و ولیِ کودکان نیستیم و قرار نیست آنان را چونان خمیری شکل دهیم. بلکه میتوانیم از کودکان بیاموزیم. در واقع باید بدانیم که ما بهعنوان پدر و مادر باید با کودک برهمکنش و دادوستد داشته باشیم. یعنی در عین اینکه از او مراقبت و حمایت میکنیم و تجربیاتمان را با او به اشتراک میگذاریم، باید نسبت به آنها گشوده باشیم و برای ارتقای زندگی خودمان از آنها بیاموزیم.
پیش فرضهای اساسی ما درباره کودکان، یعنی تصور ابزاری از کودکان، آنها را در زمره اموال خویش شمردن و ناقص دانستن آنها، مقدمهی شکلگیری انواع آزارها و تجاوزها به کودکان است. بدون دستکاری و تجدیدنظر در این پیشانگارههای اساسی و دگرگون شدن تلقیمان درباره کودکان، هیولای کودک آزاری کماکان به حیات خود ادامه خواهد داد.
ما باید به خانوادهها بگوییم که کودکان حق دارند خودشان مسیر زندگیشان را انتخاب کنند؛ ولی خانوادهها با این کار کودکان را در مسیری هدایت میکنند که دیگر خودشان حق انتخاب ندارند و ناخودآگاه به یک مدل تبلیغاتی تبدیل شده اند بدون اینکه خودشان بخواهند.
احترام به حریم شخصی کودکان بسیار ضروری است و این مستلزم آنست که والدین آگاهی کافی از کنوانسیون حقوق کودک داشته باشند، همچنین والدین باید بدانند انتشار تصویر کودک تحت هر شرایطی و حتی در قالب آلبومهای خانوادگی یا تیزر تبلیغاتی که برخی شرکتهای تبلیغاتی پیشنهادهای مالی خوبی به والدین میدهند و آنها را اغوا میکنند ممنوع است.
بنابراین بهتر است از همان فضای مجازی استفاده شود تا والدین این نمونههای مخاطرهآمیز را ببینند و حریم خصوصی کودکان تعریف شود. آموزش حقوق کودک همچنین میتواند در قالب رسانه، بروشور یا کتابچههایی از پیش دبستانی تا دانشگاه در اختیار افراد قرار گیرد و زمینه آگاهی کودکان و نوجوانان را از حقوق خود را فراهم کند تا از آسیبها جلوگیری شده و شاهد ناهنجاری کمتری در جامعه باشیم.