حمیدرضا شاهآبادی مطرح کرد:سپردن میدان به اهل جنجال و ادعا
حمیدرضا شاهآبادی گفت: یکی از مهمترین دلایل نپرداختن به موضوعاتی مثل اسطورهها و جایگاه آنها در ادبیات کودک و نوجوان ما،
کنار کشیدن اهل فن واقعی و سپردن میدان به دست کسانی است که جز جار و جنجال و ادعاهای بیمورد و تحقیر دیگران کاری بلد نیستند.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: فردی که تا به امروز حتی اسمش را نشنیده بودم، در مصاحبهای اغلب نویسندگان کودکان و نوجوان را بیسواد میخواند و ناشران را پُرمدعا میداند و از همه مهمتر حکم به ضعیف بودن اسطورههای ایرانی میدهد. هیچ معلوم نیست او که هنوز فرق اسطوره و افسانهها را نفهمیده چگونه حکم میدهد که اسطورههای ایرانی در رده افسانهها قابل بررسی هستند و چند بار تکرار میکند که اسطورههای ایرانی از اسطورههای یونانی ضعیفترند.
نویسنده کتاب «لالایی برای دختر مرده» تأکید کرد: هر دانشجوی مبتدی و کمسوادی میداند که اسطورههای ملل اصولا از نظر ارزشی قابل مقایسه نیستند؛ همانطور که نمیتوان گفت یکی از آنها در قیاس با دیگری ضعیفتر یا قویتر است. اسطورهها هم که در زبان ریشه دارند نمیتوانند از نظر قوت و ضعف با یکدیگر مورد مقایسه قرار گیرند. آنچه موجب خلق اسطوره میشود در ژرفترین نقطه ذهن ریشه دارد و آن نقطهای است که صرفا به انسان بودن انسان وابسته است نه به ملیت، قومیت، فرهنگ و غیره. انسان به ما هو انسان اسطوره میسازد نه در جایگاه ملیت و قومش.
شاهآبادی افزود: به همین دلیل خیلی سادهانگاری است که اسطورههای ملل را از نظر قوت و ضعف با هم مقایسه کنیم. در یک بررسی ساده میتوان به برخی از مسائل مشترک میان اسطورهها اشاره کرد. به عنوان مثال موضوع «رویینتنی» در اسطوره ایرانی «اسفندیار»، اسطوره یونانی «آشیل» و اسطوره آلمانی «زیگفرید» وجود دارد و هر سه نشان میدهد که بشر فارغ از ملیتش و از آنجا که انسان بوده به «رویینتنی» فکر میکرده است. همینطور است شباهتهای میان اسطوره هندی «رامایانا» و اسطوره ایرانی «سیاوش» یا اسطوره یونانی «هراکلس» و اسطوره ایرانی «گرشاسب». به همین دلیل اصولا مقایسه ارزشی ملل از ریشه منتفی است.
نویسنده رمان «دیلماج» در ادامه تأکید کرد: اما درباره بهکارگیری اسطورهها در ادبیات کودک و نوجوان میتوان گفت این موضوع به شکل گسترده و شاید ناخودآگاه همواره صورت گرفته است. به عنوان مثال بنمایه پرندگانی که در جستوجوی آزادی هستند، یک بنمایه اسطورهیی است. این بنمایه اولینبار در قالب قصه توسط ابن سینا در «رساله الطیر» نوشته شده است و پس از او کسانی مثل نجم الدین، رازی و عطار نیشابوری در قالب «رساله الطیران» یا «منطق الطیر» این اثر را مجددا نوشتند. همچنین میتوان به داستان «طوطی و بازرگان» مولوی اشاره کرد که یک نوع دیگر از بازنویسی یا بازگویی «رساله الطیر» است.
او افزود: به همین ترتیب در دوران جدید شاهد نگارش کتاب «توکا در قفس» از نیما یوشیج هستیم و در کنار آن میتوان به دهها اثر دیگر اشاره کرد که موضوع آزادی پرندگان را دستمایه کار خود قرار دادهاند. بنابراین میبینیم که یک بنمایه اسطورهیی به کرات مورد استفاده قرار گرفته است، اما اگر بازنویسی اسطورهیی با پایبندی به اصل و اساس آنها با شیوه و زبانی نو مورد نظر قرار گرفته باشد، باز هم عرصه خالی نیست و کارهای آرمان آرین نمونه خوبی از این موضوعات بهشمار میرود.
سرپرست مؤسسه الهدی در پایان یادآور شد: اسطورهها همیشه در زندگی ما وجود دارند و به عقیده برخی محققان «اسطورهها از تاریخ زندهترند»، بنابراین نیازی به حاضر و غایب کردن آنها در ادبیات اعم از کودک و بزرگسال وجود ندارد.