یک کارشناس مسکن مطرح کرد:
گروه امورزیربنایی-این کارشناس اقتصادی اظهار داشت: برای جبران کمکاری گذشته و بهبود وضعیت مسکن اقشار کمدرآمد و حل یکباره معضل فقر مسکن، در قدم اول باید بازگشت به ارزشهای سالهای نخست انقلاب و آشتی مجدد با آرمانهای عدالتخواهانه آن ایام، قانون اساسی و مهم تلقی کردن هدف رفع فقر را مدنظر قرار داد.
به گزارش جهان اقتصاد، ناصر ذاکری در نشست هفتگی موسسه دین و اقتصاد با اشاره به موضوع بدمسکنی گفت: بدمسکنی یا فقر مسکن را میتوان وضعیتی دانست که یک خانوار ناگزیر از اقامت دائم در خانهای که فاقد حداقل امکانات ایمنی و رفاه باشد. فقر مسکن ارتباط نزدیکی با مفهوم فقر دارد. یک خانوار گرفتار فقر طبعاً به دلیل برخورداری از درآمد اندک، ناگزیر از حذف برخی موارد هزینه یا کاستن از هزینههای ضروری زندگی خویش است. طبعاً تعریفی که از "حداقل امکانات ایمنی و رفاه" ارائه میشود، همانند میزان درآمدی که برای تعیین خط فقر درنظر میگیریم، در برآورد ابعاد پدیده بدمسکنی و کم یا زیاد برآورد کردن آن بسیار حائز اهمیت است. زیرا ابعاد این پدیده بخشی از تعهد دولت را در میدان تولید و عرضه مسکن مشخص میسازد و هرچه بدمسکنی گستردهتر و رایجتر باشد، تعهدات دولت در این عرصه جدیتر خواهد بود. این سطح حداقل امکانات ایمنی و رفاه واحد مسکونی را میتوان "خط فقر مسکن" نامید.
وی ادامه داد: اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر تأمین نیازهای اساسی از جمله مسکن تأکید کردهاست، و قبل از آن، اصل ۳۱ داشتن مسکن متناسب با نیاز را حق هر فرد میداند، و دولت را موظف به فراهم ساختن زمینه تحقق این مهم میکند. نکته قابلتأمل در اینجا این است که دولت هم مثل یک بنگاه اقتصادی ناگزیر از برآورد میزان بدهیها و تعهدات خود و تدوین برنامه زمانبندیشده برای ایفای این تعهدات است. ازاینرو اهتمام دولت به گردآوری اطلاعات پایه در مورد بدمسکنی و شناخت دقیق جغرافیای بدمسکنی را میتوان نشانهای از این امر مثبت و امیدوارکننده تلقی کرد که گویی اراده سیاسی جدی برای بازپرداخت این "بدهی" و ایفای تعهدات وجود دارد. به همین ترتیب، نبود این اطلاعات پایه را نیز میتوان نشانه بیاعتنایی دولتمردان به پرونده فقر مسکن و عدمتعهدشان به تسویه این بدهی دانست.
این کارشناس اقتصادی با اشاره به مصادیق بدمسکنی گفت: در اولین قدم برای شناسایی مصداقهای فقر مسکن، باید به واحدهای مسکونی که با استفاده از مصالح کمدوام ساختهمیشوند، توجه کرد. سکونتگاههایی از نوع آلونک و کپر و حلبیآباد که در مناطق فقیرنشین یا حاشیه کلانشهرها ساختهمیشوند، اولین مصداقهای فقر مسکن هستند. در سرشماری سال ۱۳۹۵، فقط ۵۷٫۲درصد از کل واحدهای مسکونی کشور از نوع اسکلت فلزی یا بتون آرمه بودهاند. که طبعاً بخشی از آنها از نوع مسکن مهر هستند. همچنین در ساخت ۲۵٫۶درصد دیگر از آهن استفاده شدهاست.
وی ادامه داد: سکونت دو یا چند خانواده در یک واحد مسکونی یا سکونت یک خانواده پرجمعیت در واحد مسکونی با متراژ کم بهگونهای که اتاق کافی در اختیار اعضای خانوار نباشد، حتی اگر ساختمان از نظر مصالح و شیوه ساخت فاقد ایراد باشد، نیز باید از مصادیق بدمسکنی تلقی شود. در سرشماری سال ۹۵ تعداد خانوارها از تعداد واحدهای مسکونی ۱٫۳۶۶٫۰۰۰ مورد بیشتر بوده، و از کل واحدهای مسکونی درحالاستفاده ۱۱۴هزار واحد هرکدام پذیرای سه یا چهار خانوار و حتی بیشتر بودهاند. به بیان دیگر بیش از دو میلیون خانوار یعنی نزدیک به ۸٫۵درصد از کل خانوارهای کشور تجربه زیستن در یک واحدمسکونی به صورت اشتراکی و غیرمستقل را دارند. از سوی دیگر در همین سال ۳۱٫۴درصد واحدهای مسکونی در حال استفاده مساحتی کمتر از ۷۵مترمربع داشتهاند.
ذاکری دیگر مصداق بدمسکنی را افزایش جمعیت اجارهنشینی دانست و افزود: ممکن است واحد مسکونی استیجاری از نظر ایمنی و اندازه و سایر معیارها حداقل کیفیت لازم را داشتهباشد، اما در شرایط حاکمیت تورم دورقمی بسیاری از مستأجران نگران آینده خواهند بود که آیا سالبعد هم میتوانند اقامت خود را در واحد مسکونی فعلی تمدید کنند، یا ناگزیر از نقل مکان به محلهای پایینتر هستند. در سرشماری سال ۸۵ سهم خانوارهای مالک واحد مسکونی از کل خانوارها ۶۷٫۹درصد بود. اما این رقم در سال ۹۵ به ۶۰٫۵درصد کاهش یافتهاست. همچنین در این فاصله دهساله تعداد خانوارها ۶٫۸۴۳٫۰۰۰ واحد افزایش یافته، که فقط کمتر از ۴۲درصد آنها موفق به تملک واحد مسکونی شدهاند. این بدانمعنی است که جامعه درحال پیشروی به سمت مستأجر شدن است، و با شکلگیری نسخه جدیدی از نظام ارباب و رعیتی در عرصه املاک شهری، و رشد تدریجی جمعیت مستأجر با سرعت قابلتوجه، ابعاد بدمسکنی هم درحال گسترش است. برخی کارشناسان با استناد به سهم ۶۰درصدی جمعیت مستأجر در کشوری مثل آلمان، افزایش جمعیت مستأجر را نگرانکننده نمیدانند. اما باید دانست بازار مسکن استیجاری در کشوری مثل آلمان با کشور ما تفاوت بنیادین دارد. علت گسترش اجارهنشینی در کشور ما افزایش میزان فقر و نیز افزایش تقاضای سفتهبازانه در بازار املاک و مستغلات است که موجب میشود، طبقه متوسط و خانوارهای تازهتأسیس اصلاً فکر خرید مسکن را از سر بیرون کنند.
وی تصریح کرد: دیگر مصداق بدمسکنی افزایش ازدحام شهری است، دشواریهای مربوط به معماری شهری و تسهیلات زیربنایی، وضعیت شبکه معابر، نبود فضای کافی برای پارکینگ، نبود فضای سبز و زمین بازی و تفریحات سالم نیز میتواند و باید در تعریف و یافتن مصادیق بدمسکنی موردتوجه قرار گیرد.
این کارشناس بخش مسکن خاصرنشان کرد: با بررسی اطلاعات موجود از وضعیت سکونت شهروندان و کیفیت واحدهای مسکونی موجود میتوان نتیجه گرفت که نظام آماری موجود کاستیهای فراوانی دارد، و به بیان دیگر اطلاعات دقیق و روشنی از ابعاد واقعی بدمسکنی نداریم، و فقط باید با استناد به اطلاعات موجود به حدسهای کارشناسانه اکتفا کنیم، همانگونه که وزیر سابق راه و شهرسازی در شهریورماه سال ۹۶ تعداد افراد گرفتار معضل بدمسکنی را ۱۹میلیون نفر (۸میلیون نفر در بافت فرسوده شهری و ۱۱میلیون نفر در حاشیه شهرها ) اعلام کردهاست.
ذاکری یادآور شد: بیستم فروردینماه ۱۳۵۸ و در شرایطی که کمتر از دوماه از پیروزی انقلاب اسلامی میگذشت، امام خمینی (ره) با اعلام افتتاح حساب ۱۰۰ مخصوص جمعآوری کمکهای مردمی با هدف ساختن مسکن برای افراد فاقد مسکن، اولین برنامه نظام جمهوری اسلامی را در عرصه مسکن معرفی کرد. برای ترسیم این تصویر کافی است به چند مورد اطلاعات آماری مربوط توجه کنیم: ۱– جمعیت شهر تهران در فاصله سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۵ سالانه بهطور متوسط ۵٫۹۲درصد افزایش یافتهاست. درواقع در این دوره مقصد بسیاری از مهاجرتها شهر تهران بودهاست. رشد سریع جمعیت آنهم طی یک دوره طولانی طبعاً موجب رشد تقاضای مسکن در مقیاسی میگردد که برآوردهساختن آن بهراحتی ممکن نیست، و نتیجه آن سقوط شاخصهای مربوط به کیفیت سکونت است.۲– درصد جمعیت شهرنشین کشور در فاصله سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ از ۳۱٫۴درصد به ۴۷درصد رسید. این بدانمعنی است که تقاضا برای مسکن شهری حتی در شهرهای متوسط و کوچک هم با سرعت افزایش یافتهاست. ۳ – در سال ۱۳۴۶ براساس مطالعات انجامگرفته برای تدوین برنامه عمرانی چهارم، ۴۰درصد خانوارهای شهری کشور فقط یک اتاق و ۳۰درصد دیگر که از موقعیت بهتری برخوردار بودند، فقط دو اتاق در اختیار داشتند. همین آمار وضعیت نامطلوب سکونت در شهرها را نشان میدهد.
وی ادامه داد: ۴ – برنامه عمرانی چهارم که از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ بهطول انجامید، از نظر تحقق اهداف موفقترین برنامه دوران قبل از انقلاب است. بااینحال طی همین دوره شاخص تراکم خانوار در واحد مسکونی شهری از ۱٫۵۴ به ۱٫۶۰ خانوار رسید. به بیان دیگر سرعت سقوط شاخصهای مرتبط با کیفیت سکونت به حدی بود که حتی برنامه چهارم هم با وجود موفقیت نسبی نتوانست این روند را متوقف کند. ۵ – در نتیجه در فاصله سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ قیمت مسکن بهطور متوسط سالانه ۲۲٫۳۸درصد رشد کرد. درحالیکه متوسط نرخ تورم در این دوره برابر با ۱۵٫۲۱درصد بود. ۶ – همچنین در سال ۱۳۵۵ اجارهبهای مسکن در شهر تهران رشد ۱۷٫۳درصدی را تجربه کرد. با کنار هم گذاشتن همین چند مورد عدد و رقم میتواندریافت که شرایط سکونت در سطح کشور و بهویژه در شهرهای بزرگ بهتدریج گرفتار وخامت شده، و فشار وارده بر اقشار کمدرآمد شهری بیشتر و بیشتر شدهاست.
ذاکری با اشاره به سیاستهای این بخش در دوران دفاع مقدس گفت: اقدام مهم و قابلذکر دولت دوران دفاع مقدس حمایت از شکلگیری و فعالیت گسترده تعاونیهای مسکن بود و این اقدام در کنار واگذاری اراضی شهری به متقاضیان واجد شرایط تاحدی توانست وضعیت نابسامان مسکن را بهبود ببخشد. کاستی مهم عرصه سیاستگذاری در این دوران این بود که لزوماً تمام متقاضیان واجد شرایط امکان تجمع در قالب تعاونیها را نداشتند. بااینحال تأثیر تعاونیها در بهبود شرایط بخش مسکن انکارناپذیر است.
وی در مورد راهکارهای موجود این بخش گفت: برای جبران کمکاری گذشته و بهبود وضعیت مسکن اقشار کمدرآمد و حل یکباره معضل فقر مسکن، در قدم اول باید بازگشت به ارزشهای سالهای نخست انقلاب و آشتی مجدد با آرمانهای عدالتخواهانه آن ایام، بازگشت به قانون اساسی و مهم تلقی کردن هدف رفع فقر را مدنظر قرار داد. آنان باید این واقعیت را بپذیرند که مسکن یک "کالا" مشابه سایر کالاها نیست که جریان تولید و مصرف آن به دست نامرئی بازار سپردهشود. مسکن یکی از نیازهای اساسی شهروندان است و بدون تأمین آن نمیتوان از کرامت ذاتی انسان و برابری و ... سخن گفت.
ذاکری اضافه کرد: یک برنامه جامع رفع فقرمسکن باید از پایین ترین دهک شروع کرد و با شناسایی دقیق خانوارهایی که نامطلوبترین وضعیت را دارند و با اولویت دادن به آنان، فاصله پایین ترین دهک را با دهک بالایی کاهش داد، و با تداوم این جریان، معضل بدمسکنی را از چهره جامعه زدود.