فریده لاشایی را چه قدر میشناسیم، او نقاش است اما تنها نقاش نیست، موزه هنرهای معاصر که این روزها آثار تجسمی لاشایی را به نمایش گذاشته، جنبههای دیگر زندگی این هنرمند را فراموش نکرده است...
به گزارش هنرآنلاین، موزه هنرهای معاصر تهران از آخرین روز آبان ماه امسال میزبان نمایشگاه آثار فریده لاشایی شد. هشت گالری موزه هنرهای معاصر طراحیها، نقاشیها، حجمهای شیشهای و ویدئوآرتهای هنرمندی را در خود جای دادهاند که این روزها درباره او بسیار صحبت میشود. فریده لاشایی بدون شک از تاثیرگذارترین هنرمندان روزگار ما بود و از آنجا که حوزه کاری او تنها به نقاشی محدود نمیشد، توجه به او و آثارش کاری ضروری برای هنر معاصر ماست. اما در میان آثاری که در موزه هنرهای معاصر به نمایش گذاشته شده است به جز آثار لاشایی بسیاری چیزهای دیگر نیز توجه مخاطب را به خود جلب میکند، دستنوشتهها، عکسها، کتابهای مورد علاقهاش، صفحاتی از کتاب "شال با مو"، نقل قولهایی روی دیوارها و... که همه و همه موجب میشود تا ما با فریده لاشایی ارتباط نزدیکتری برقرار کنیم
زندگینامه در گالری شماره یک
در گالری شماره یک موزه هنرهای معاصر علاوه بر آنکه نخستین تجربههای نقاشی فریده لاشایی در آن قرار دارد، برگهایی از زندگی او را نیز به نمایش گذاشته است، گواهینامه پایان دوره تحصیلات ابتدایی که در آن "طبق آئیننامه امتحانات نهایی مصوب شورای عالی فرهنگ و نظر به تصدیق هیات ممتحنه در خرداد ماه سال ۱۳۳۶ " گواهی شده است که فریده لاشایی دانش آموز دبستان فردوس که "رفتارش در دبستان خیلی خوب بوده است" با معدل ۱۷/۳ قبول شده است، کارنامه ششم متوسطه طبیعی از دبیرستان "هما" در قلهک و مدرک پایان تحصیلات متوسط از همین دبیرستان با معدل ۱۵/۸۵، به همراه عکسهای خانوادگی و حتی کارت دریافت سهمیه قند و شکر در یک ویترین و عکسهایی از سفرهای فریده لاشایی به آلمان، اتریش و ایتالیا و مدارکی مانند گواهینامه شرکت کلاس درسی در سمینار دویچس در دانشگاه یوهان ولفگانگ گوته فرانکفورت در سال ۱۹۷۲ در ویترینی دیگر؛ از جمله یادگاریهایی هستند که در این گالری به نمایش گذاشته شدهاند.
شاعر ناتمام در گالری شماره دو
در گالری شماره دو همواره صدای فریده لاشایی در حال خواندن شعرهای خودش قابل شنیدن است، دستنوشتههای او از اشعارش به همراه طرحهایی برای گلدانهای رزنتال به نمایش گذاشته شده است. لاشایی شعرهای پرشمارش را در دفترچهها، برگهها و حتی سمت سفید یک پاکت نامه نوشته است. ویترینها در این گالری پر از شعرهای ناتمامی هستند که لاشایی هیچگاه آنها را منتشر نکرده است اما به ما میگویند کسی که به عنوان نقاش شناختهایم شاعر چیرهدستی هم بوده است.
او در یکی از این شعرها گفته است: "در روشنایی پریده رنگم / و چشمانم/ به گودی نشسته است / چون جایتکاران مغشوشی که آگاهند/ در روشنایی به تو نگریستم/ و دیدم که چون/ دو دندان برآمده کوسهای/ که خون نوشیده/ درون آبی چشمانت/ مردمکهاش سخت و بیحرکتند/ لمس میکنم/ چشمانم را / (که به خواب نمیروند) / رویاهام/ وحشتانگیزند "
برشت عزیز در گالری شماره ۳
"برشت عزیزم، با آن بینی بلند و کج و معوجات که مرا یاد همشهریهایم میاندازد؛ با آن طنز برنده که مرا به فرهنگ تو پیوند میدهد، و آن دریچه که به رویم گشوده شد تا بارها از آن پرواز کنم، برای من جذابیت داشت. ولی این جذابیتها وقتی با خشکی آدمها روبهرو میشوی زود تمام میشود اما برشت از طنز و سرزندگی برخوردار است که مخاطبش را هنوز هم نگه داشته است. از برشت خیلی چیزها آموختم، برشتی که میتواند به خشمهای دوران جوانیاش نگاه کند برای من خیلی جذاب است. البته از این حرفها که دوران برشت هم گذشته است زیاد میشنویم ولی من فکر میکنم با نگاه امروز و برای امروز هم میتوان برشت خواند."
اینها جملههای فریده لاشایی است که بر دیوار گالری شماره ۳ موزه هنرهای معاصر نوشته شده است. در این گالری ویترینها از کتابهای برشت انباشته شدهاند، کتابهایی که به فریده لاشایی تعلق دارند. "روزهای کمون"، "زن نیک سچو آن" و "ارباب پونتیلا" از جمله این کتابها هستند. به علاوه در یکی از ویترینها وجه دیگری از زندگی هنری فریده لاشایی به عنوان مترجم به نمایش گذاشته شده است، در این ویترین نسخههایی از کتابهای "خنده فروخته شده " نوشته جمیز کروس، "نجواهای شبانه" اثر ناتالیا کینگزبورگ و "گلهای هیروشیما" نوشته ادیتا موریس که همگی آنها را فریده لاشایی ترجمه کرده است به نمایش گذاشته شده است.
شال با مو در گالری شماره شش
در ویترین گالری شماره شش دستنوشتههای رمان "شال با مو" به نمایش گذاشته است. کتابی که طرح جلد آن یکی از نقاشی فریده لاشایی است و این نقاشی نیز در گالری شماره شعر در کنار دستنوشتهها به نمایش گذاشته شده است.
"شال با مو" نوعی زندگینامه در قالب رمان و در خلال روایت زندگی است و گوشهای از تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ما نیز در آن به چشم میخورد که نویسنده و برادرش یکی از بازیگران یا بازی شدههای آن بودند. در "شال بامو"، کلاژ مرور تاریخ اجتماعی ـ سیاسی ایران از زمان جنگ ایران و عراق و با لالایی که راوی برای دخترش میخواند شروع میشود: شال بامو، شال بامو (شغال آمد، شغال آمد...). در این کتاب روایت لاشایی درست مثل نقاشیهایش است که منتقدی درباره آن گفته بود: آنچه فریده لاشایی به نمایش میگذارد یادگارهای نگاهی گذرا به چشم اندازهایی است که تنها با نیروی تصور میتوان به آنها دست یافته باشد نه با خیال پردازی.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: "در دستهبندیهایی شرکت میکردیم که نهایتاً به قصد رسیدن به قدرت صورت گرفته بود و آگاه یا ناآگاه، دوستیها و دشمنیها هم برحسب این دستهبندیها شکل میگرفت... به ذهن کسی در آن زمان خطور نمیکرد که در مرکز همه این غوغاها، روحیهای خشن، متجاوز و مردسالارانه حکم فرماست و این همه سرپوشی است بر هزاران عقده ناگشوده. مثل همیشه، ـ و در کجای تاریخ سرکوبگر سیاسی و اجتماعی ما ـ کی جرات داشت به این چیزها بیندیشد؟"
دیدار با گویا در گالری شماره هشت
در ویترین این گالری نیز نمونهای از داستان "دیداری با گویا" از فریده لاشایی وجود دارد که در مجله جهان نو منتشر شده بود. به علاوه حکاکیهای فریده لاشایی با عنوان "قاپیدن ماه" که طرحهایی برای ویدئوآرت او با همین عنوان هستند نیز در این گالری به نمایش گذاشته شده است.
خاطرات روی دیوار موزه هنرهای معاصر
از لاشایی به جز کتابها، یادگاری،ها و شعرها و طرحها، نوشتههایی نیز روی دیوارهای بخشهای مختلف موزه معاصر وجود دارد. یکی از جالبترین آنها به خاطرهای درباره مسعود کیمیایی مربوط میشود: "سهراب شب در مهمانسرای کاشان به دیدنمان آمد، با تقوایی و زنش؛ شهین، آنجا اطراق کرده بودیم. کیمیایی و گیتی هم به خاطر فیلم آخرشان آمده بودند. منفردزاده هم بود. کیمیایی را از همان دوره که در انتشارات روزن دورادور میشناختم، وقتی که جوان بود و "قیصر" را هنوز نساخته بود و برای دیدن دوست شاعرش احمدرضا(احمدی) میآمد. یک بار بعد از رفتناش احمدرضا گفت:"با استعداد است، میخواهد فیلم بسازد به هر قیمتی کارهای خواهد شد". آن شب خودش را کنار کشیده بود، حرف نمیزد دیگر مشهور بود قیصرش گل کرده بود و دل پایینیها و بالاییها را یک جا برده بود. کم هنری نیست."
روی دیوار دیگری هم درباره سهراب سپهری نقل قولی از لاشایی هست: "دوره، دوره به تنگ آمدن مردم در سراسر جهان بود... . چندتا ویتنامی خودشان را آتش زدند؟ راست راست نشستند و سوختند و هیچ کس نگفت آخ، که هیچ، بمبهای بیشتری هم بر سرشان ریختند و تازه همه ما "مای لای"ییها را هم قتل عام کردند. اواسط جنگ ویتنام بود و من هم، مثل خیلیهای دیگر با هر خبری دلم زیر و رو میشد. سهراب سپهری سیبی را که به دست داشت، گرفته بود و نمیخورد؛ "آدم که سیب را نمیخورد... حیف این سیب..." حرف سهراب انگار توهینی بود به زیر و رو شدنهامان... احساس گناهی ناشی از حوادث ناگوار با سرعتی غریب در حال رشد بود، حرف را کشاندم به ویتنامف سهراب البته که ناراحت بود اما آن سیب را هم نمیخورد... ."
گفتنی است آثار فریده لاشایی، دستنوشتهها و شعرهای ناتمام او تا پایان اسفند ماه در موزه هنرهای معاصر قرار خواهد داشت و علاقه مندان می توانند از این آثار بازدید کنند.