حامد هدائی_روانکاو فروش ایران
ماشین ارتباطات به مثابه ابزار جنگ
دشمن ملت،عنوان یک فیلم سینمایی است که سالها پیش توسط یکی از کمپانیهای هالیوودی تولید شد و مورد استقبال جهانیان قرار گرفت. در کشور ما کسانی به چنین فیلمهایی توجه میکنند که علاقه زیادی به داستانهای افسانهای توام با تئوری توطئه دارند. این که همه چیزمان کنترل میشود و یک چشم مخفی تمام لحظات خصوصی ما را ثبت و ضبط میکند، نه تنها نگران کننده است، بلکه اگر بخواهیم به چنین موضوعی عمیقتر بیاندیشیم، دنیا جایی بسیار ترسناک و پر از اشباح دندان سفیدی میشود که هر لحظه ممکن است بنا به هر دلیلی ما را در مسیر یک محاکمه غیر منصفانه تکه پاره کنند. دنیایی که در آن مجبورت کنند نقش چوب دو سر طلا را بازیکنی که اگر بخواهی سرت را از هر طرف بچرخانی، مسیری برای باختن و نابود شدن برایت ساخته باشند، جای نمناک و سوزانی برای زیستن خواهد بود. با این حال فیلم دشمن ملت، داستان امریکای مدرنی بود که شباهت زیادی به دنیایی داشت که جرج اورول در کتاب ۱۹۸۴ خود به تصویر کشیده بود، جایی که همه چیزت را زیر نظر گرفتهاند و جزء جزء زندگیات را ثبت و ضبط میکنند تا بتوانند در روز مناسب، بر علیه یک فرد و یا یک ملت به کار بگیرند. دشمن ملت، داستان چنین حکومتی بود، سرزمینی که با پیچیدهترین ابزارهای ماهوارهای و تکنولوژیهای پیشرفته پایش مغزی که با سَرک کشیدن در زندگی سیاسی و شهروندی ، تلاش برای کنترل گونهی انسانی و شهروندان بی خبر داشت. واقعیت پنهان کشوری بود که بی رحمانه قصد سلاخی کردن ملت خود را داشت.
من این جمله را به شدت میپسندم که فلسفه تئوری توطئه؛ یعنی موضوعات خیالی و افسانهای سیاستهای جهانی، به نوعی یک توطئه بزرگ جهانی است که انسانها را از موضوعات هراسناکی که در اطرافشان میگذرد، بیخبر نگاه دارد.
فیلم دشمن ملت به خوبی نشان داد که تلویزیون، شبکه جهانی اینترنت، موبایل، سیستمهای انتقال اطلاعات، فکس و هر آن چیزی که زندگی ما را آسانتر کرده است، تبدیل به ابزاری بسیار قدرتمند، برای برنامهریزیهای کلان بینالمللی شدهاند.
باورش سخت است، اما هیچ چیز غیر ممکن نیست، اگر بخواهیم به مسائل به گونهای توجه کنم که زوایای مخفی و پنهان زندگی جاری پررنگتر از لحظات عادی روزمره شود، در آن لحظه متوجه میشویم همین گوشی تلفن همراهی که با قیمت فراوان برای راحتی کار و تجارت و شکلگیری روابط اجتماعیمان تهیه شده است، ابزار نگران کنندهای برای ایجاد گرایشهای روانی، جمعآوری داده به میزانی که تصورش را نمیتوان کرد و استفاده از آنها برای برنامهریزیهای کلان اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاست گذاریهای بینالمللی شده است.
هیچ گاه عادت نداشته ام بدون مطالعه چیزی را بپذیریم، با این حال بعد از سالها جستجو در میان مفاهیمی که کمتر کسی به آنها توجه میکند، متوجه شدهام که همه چیز به نوعی به یکدیگر ارتباط دارد.
در این یادداشت، قرار است به شرح موضوعاتی نسبتا عجیب بپردازیم، این مفاهیم کاملا واقعی است و اگر با دقت آن را مطالعه کنید مو را بر تنتان سیخ میکند. هوشمندانه این است که چنین موضوعاتی را با وقایع چند روز پیش ایران مقایسه کنیم. این که درک کنیم مهمترین عامل اغتشاشات خیابانی، به موضوع بنزین باز نمیگردد، مادامی که سیاستهای تحریم بینالمللی ایران، فشارهای بیسابقهای را به مردم ایران وارد میکند، نمیتوان به دنبال موضوعات دستکاری ذهن عموم مردم با استفاده از رسانههای بینالمللی نگشت.
اما چطور میتوان چنین پروژه عظیم ایجاد گرایشهای روان شناختی را در نوع بشر ایجاد کرد؟ این که بتوان با کلمه بنزین، یک ملت را به خیابان کشید، به تلاش کلانی در زمینه تغییر گرایشهای انسانی نیازمند است. با این حال چطور میتوان به این درک رسید که پاک را از ناپاک تشخیص داد؟
سوال خوبی است، در این یادداشت میخواهیم به چنین سوالاتی پاسخ دهیم و در انتها، قضاوت را به عهده خودتان میگذاریم.
چنین برنامههایی تحت عنوان ضبط پیشینه و تشکیل پرونده و جمعآوری دادههای عظیم، شیوهای است که به فرمان موسسه سلطنتی امور بینالملل( RIIA) در سال ۱۹۲۲ بوجود آمد. یکی از تکنسینهای ارتش بریتانیا به نام جان راولینگز ریز ماموریت مییابد که در موسسه روابط انسانی تاویستاک که بخشی از دانشگاه ساسکس است، بزرگترین امکانات شستشوی مغزی را در جهان بوجود آورد. این هسته اصلی به موجودیت اداره امور جنگ روانی بریتانیا شکل بخشید. اداره جنگ روانی بریتانیا، از پژوهشهای ریز که بر روی هشتاد هزار نفر از سربازان اسیر، به عنوان خوکهای آزمایشگاهی به عمل آمده و آنان را تحت آزمایشهای گوناگون قرار داده بود، استفاده گستردهای نمود. دکتر لوین به مدیریت سازمانی به نام مطالعه بمباران استراتژیک که طرحی متعلق به نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا، برای بمباران خانههای گارگران آلمانی، در هنگام بازگشت از جبهههای نبرد بود، منصوب کرد.
یکی از هدفهای بمباران مناطق نظامی آلمان، کارخانجات مهمات سازی بود که مالکیت آنها به بانکداران تعلق داشت. پس از جنگ، سازمان ناتو، دستور تاسیس یک مرکز شستشوی مغزی را به صورت بخشی از اداره جنگ روانی بریتانیا در دانشگاه ساسکس صادر کرد. که پژوهشهای این مرکز، اکنون معطوف به امور غیرنظامی گردیده است. دکتر لوین و اعضا گروه وی، به این نتیجه گیری رهنمون شده بودند که اگر ۶۵ درصد از خانههای مسکونی کارگران آلمانی، بوسیله نیروی هوایی سلطنیتی بریتانیا بمباران شوند، روحیه جمعیت غیرنظامی بکلی تخریب خواهد شد. دکتر الکساندر کینگ یکی از بنیانگذاران سازمان ناتو ماموریت تخریب نظام آموزشی امریکا را به عهده گرفت. در آزمایشی دیگر که به وسیله موسسه فدرالی مدیریت بحران به عمل آمد، در واقع آزمونی علیه مراکز برق هستهای، در بخشهای تری مایل آیلند و هاریسپورگ و پنسیلوانیا به شمار میآید. نه تنها تصادفی در کار نبود، که یک بحران عمدی و برنامهریزی شده آزماشی برای تشخیص آستانه ترس مردم بود. ترسی که رسانهها در مردم به وجود آوردند باعث شد بدون اینکه هیچ خطری مردم را تهدید کند آنها از وحشت منطقه را تخلیه نمودند. خانم مارگریت مید هم، پژوهش گسترده دیگری را در باره جمعیت آلمانی و ژاپنی، در زیر بمباران هوایی به انجام رسانده است. جنوس در کتاب خود زیر عنوان جنگ هوایی و فشار روانی میگوید: یک سلسله بحرانها را بر میانگیزیم و سپس با استفاده از روشهای وحشت و ترور دکتر لوین، جمعیت را زیر سلطه قرار میدهیم.
دقیقا در این زمان است که هرچه از آنها خواسته شود، انجام میدهند. شرکت گسترش نظامها، برای اعمال روشهای بازرسی در مقیاس کشوری، نظام معروف به (ایکس ری ۲) را پیشنهاد میکند. مقام رسمی این شرکت شلدون آرینبرگ ادعا دارد پندارهای وی، دارای محتوای غیر نظامی هستند، در حالی که روشهای مورد استفادهاش اغلب آنهایی هستند که از تجارب ارتش آموخته شدهاند.
وی که در ایالت نیویورک مسئولیت هویتپردازی و نظام اطلاعاتی را بر عهده داشت، طرحی شبیه ۱۹۸۴ جورج ارول را تنظیم نمود که بر وفق قانون اساسی آمریکا، جنبه غیر قانونی دارد. نظام ایکس ری ۲ همان برنامهای است که برژژینسکی به اصطلاح توان اطلاعگیری فوری نسبت به هر شخص (بیگ دیتا) نامیده است.
این نظام با تمام سازمانهای مجری قانون و دستگاههای دولتی، تبادل اطلاعات دارد و امکانات تغییرات اطلاعاتی را در مورد پیشینه جنایی و اجتماعی اشخاص فراهم میآورد. دفتر پژوهش منابع انسانی، موسسهای است که در قلمرو پژوهشهای ارتش که بیشتر با فعالیتهای روانی- تکنولوژی سر و کار دارد.
آنچه زیر پوشش کوششهای پژوهشی آن قرار میگیرد، تاثیرات کلی اخلاقیات و موسیقی است که از جانب دشمن مورد استفاده قرار میگیرد. در سال ۱۹۶۹ این موسسه به صورت یک سازمان خصوصی غیرانتفاعی در آمد و در حال حاضر، بزرگترین گروه پژوهشهای رفتاری در ایالات متحده، به شمار میآید.
یکی از زمینههای تخصصی ویژه آن، مطالعه گروههای کوچکی است که زیر فشار روانی قرار گرفتهاند. در این موسسه به افراد ارتش چنین آموخته میشود که یک سرباز، خود بخشی از تجهیزات خویش است. موسسه تاثیر فراوانی بر تحمیل نظام(( انسان- اسلحه)) و (( مهار کیفیت انسانی)) به جای گذارده که به صورت گستردهای در ارتش ایالات متحده، مورد پذیرش قرار گرفته است. روشهای مطیعسازی ذهن و دورههای روانشناسی عملی آنها، ظاهرا در ارتش چگونگی بکارگیری انسان را به عنوان یک سلاح میآموزد. موسسه بررسی پژوهش که در مک لین ایالات ویرجینیا واقع شده است، خواهر خوانده دفتر پژوهش منابع انسانی به شمار میآید.
موسسه در سال ۱۹۴۸ تاسیس یافت و در سال ۱۹۶۱ به صورت بخشی از دانشگاه جان هاپکینز به فعالیت خود پرداخت. تاکنون متجاوز از ۶۰۰ طرح از جمله، ادغام سیاهان در ارتش، روشهای استفاده تاکتیکی از سلاحهای هستهای، برنامههای روانشناسی امور جنگ و جمعیت به طور انبوه، نحوه آمارگیری سنجش افکار عمومی مورد بررسی پژوهشگران آن قرار گرفته است. وظیفه شرکتهای سنجش افکار، شکل بخشیدن به افکار عمومی به ترتیبی است که با اقدامت حکومت و ابر شرکتها هم سوئی پیدا کند. سنجش افکار عمومی، بهطور مستمر به وسیله شبکههای تلویزیونی سی. بی. اس، ان. بی. سی، ا. بی. سی و روزنامه نیویورک تایمز و، واشنگتن پست انجام میگیرد.
بیشتر اینگونه کوششها، در مرکز ملی پژوهش آرا همآهنگ شده و ضمن آن که کوشش میشود بازیافتههای آنها همه ما را به حیرت وادارد یک تصویر کلی ذهنی هم برای تمام کشور تنظیم میگردد. برای ارزیابی تطبیقی، نتایج آرا به کامپیوترهای موسسات گالوپ، یانکلویچ، اسکلی، و وایت داده میشود.
بیشتر آنچه که در شبکه های ماهواره ای و رسانه های بین المللی تحت عنوان حمایت از ملت ایران، حق آزادی بیان، پاسخ گویی به اعتراضات مردمی، اضطراب روبرو شدن مردم با شرایطی که قرار است بنزین را سه برابر گران تر بخرند، مشاهده کردیم، سالها قبل به وسیله شرکتهای سنجش افکار طراحی شده است. آنچه مشاهده میکنیم عبارت است از آنچه موسسات سنجش افکار همگانی میل دارند ما ببینیم، تنها با چنین ابزارهایی می توانند مالک خصوصی ترین بخش وجودی انسان؛ یعنی مغز وی شوند. این روش، شکل بخشی افکار و آراء همگانی خوانده میشود که بواسطه آن می توانند کنترل یک ملت را با تحریک عواطشان و ایجاد حس عدم امنیت ملی، جانی، خانوادگی در دست بگیرند.
اندیشه اصلی که در پس این بازتاب شرطی اجتماعی ایران، در چند روز گذشته قرار داشت، آگاهی یافتن از واکنشهای همگانی، در باب سیاستهای هدایت شدهای است که توسط دولت های متخاصم هدایت می شوند.
مردم ایران، گروههای مردمی هدف قرار گرفته خوانده میشوند و آنچه به وسیله موسسات سنجش افکار، مورد ارزیابی قرار میگیرند، درجه مقاومتی است که نسبت به اخبار شب از خود نشان میدهند. امروز، شاید همه مان باور داشته باشیم که از حقایق امور به خوبی آگاهیم.
اما شاید ندانیم که آنچه باور داریم، با آنکه به ظاهر ناشی از افکار خودمان است، در واقع، در موسسات پژوهشی و به وسیله نیروهای اندیشمند ساخته و پرداخته شده است. هیچ یک از ما در تشکیل این عقیده شخصی که دولت ایران مسئول تمام بحران های به وجود آمده در چند سال گذشته و یا چند روز پیش است، آزادی لازم را در اختیار نداشته است.
چرا که همه آگاهیهای ما، به وسیله رسانه ها و نفوذ موسسات سنجش افکار بین المللی شکل داده شدهاند. این چنین روند باور آفرینی در اصطلاح فنی " پیام به اعضاء حسی کسانی که باید تحت تاثیر قرار گیرند، رسیده است" خوانده میشود.
دیوید نسبیت در کتاب خود با عنوان گرایش گزارش میگوید: سنجش افکار، ابزاری برای دگرگون ساختن آراء همگانی است. نسبیت در این کتاب، روشهایی را که از جانب شکل دهندگان آراء همگانی باید بکار گرفته شود تا مورد پذیرش قرار گیرد، توصیف میکند.
آنها میتوانند با کمک هزاران دانشمند جدید علوم اجتماعی و رسانههای خبری که در اختیار دارند، تقریبا در هر زمینهای، آراء همگانی تازهای را شکل دهند و در مدتی کمتر از دوهفته در سراسر جهان پخش نمایند.
دانشمندانی که دست اندر کار شکل بخشی آراء همگانیاند "مهندسان اجتماعی" یا به سخن دیگر، دانشمندان اجتماعی دانش نوین نامیده میشوند. اینان، در آنچه ما مشاهده میکنیم و یا میشنویم یا میخوانیم نقش اجتناب ناپذیری برعهده دارند.
در آخر: برای بستن دهان و دست و پایمان، به زنجیر و طناب نیازی نیست. ترس از آنچه بر سرمان خواهد آمد، این مهم را به مراتب شایستهتر از هر وسیله مادی دیگر به انجام میرساند. ما شستشوی مغزی شدهایم تا برای تحمل تسلیحات، از حق قانونی خود بگذریم. از قانون اساسی چشم پوشی کنیم، به سازمان ملل اجازه دهیم بر سیاست خارجیمان تسلط پیدا کند و صندوق بین المللی پول سیاستهای مالی و پولیمان را در اختیار خود قرار دهد.
ما به درجهای از شستشوی مغزی رسیدهایم که به عنوان یک ملت، هر اقدام غیرقانونی را که به وسیله دولتهای بینالمللی انجام میشود، تقریبا بدون پرسش، مورد پذیرش قرار میدهیم.
-پایان-
http://instagram.me/hamedhodaei