جمعه 07 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 46719 19:07 1395/08/26
تهران و دردسر ترامپ

تهران و دردسر ترامپ

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
تهران و دردسر ترامپ

تهران و دردسر ترامپ

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

دکتر محمد محبی-روز ۸ نوامبر سال ۲۰۱۶، در تاریخ معاصر آمریکا، برای جمهوریخواهان، یک روز تاریخی است. در روزی که یک میلیاردر نیویورکی بنام دونالد ترامپ گه کمترین وجاهت سیاسی، کمترین وابستگی به اصول محافظه کاری و بیشترین ناهمخوانی را با سلسله مراتب حزبی دارد، پرچمدار حزبی گشته است که نماد محافظه کاری در آمریکاست. او از لحاظ سابقه سیاسی تقریبا هیچ نداشت و رقیب وی در این فقره، تقریبا همه چیز داشت  (سابقه اعم از منفی و غیرمنفی). اما در نهایت بهت و حیرت، میلیاردر موطلایی، همه را غافلگیر کرد. آری. تمام شد. همه رسانه ها، همه تحلیل گران، در شوک به سر می برند. نتیجۀ انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا روشن شد، انتخاباتی آخرالزمانی که هر روز پردۀ جدیدی از عجایب خود را نشان می‌داد. اما بی‌شک، ستارۀ این انتخابات ترامپ بود، حتی اگر هیلاری کلینتون هم برنده می شد، باز ترامپ، ستاره و پدیده این انتخابات بود. جمهوریخواهان آمریکا به یک پیروزی تاریخی در انتخابات ۸ نوامبر ۲۰۱۶ دست یافتند. و تمام قوای حکومتی را به تصرف خود درآوردند. کاخ سفید، مجلس نمایندگان، مجلس سنا و به زودی قوه قضاییه. از ۹ قاضی دادگاه عالی فدرال آمریکا، یک نفر به تازگی فوت کرده است. در حال حاضر بعد از فوت قاضی آنتونیو اسکالیا و خودداری جمهوری‌خواهان از رأی به جایگزین پیشنهادی اوباما، کرسی این قاضی خالی است، قطعا سناتورهای جمهوریخواه بازهم وقت تلف خواهند کرد تا ترامپ مراسم تحلیف را بجای آورد و قاضی نهم دادگاه عالی فدرال را معرفی کند و بدین ترتیب جمهوریخواهان، اکثریت این دادگاه مهم را نیز کسب خواهند کرد. یعنی با این حساب، کشور آمریکا، یکی از قرمزترین دوره های تاریخی خود را آغاز کرده است (رنگ قرمز، رنگ حزب جمهوریخواه است) اما تاثیر این انتخاب بر ما چیست؟ در میان طیف بزرگی از ایرانیان از اصول گرا و اصلاح طلب گرفته تا ... نوعی رضایت در انتخاب ترامپ دیده می شود. و آن بخاطر نوعی روحیه جمهوریخواه_پسند ایرانی است. ایرانیان در طول نیم قرن گذشته به دلایلی به جمهوریخواهان بیشتر تمایل دارند تا دموکراتها. که بسیاری از این دلایل، پایه و اساس محکمی ندارند. یک اشتباه بزرگی که در ایران، در میان عموم مردم و حتی بعضا کارشناسان برجسته در مورد دو حزب عمده آمریکا مرتکب می شوند. این است که فکر می کنند. حزب جمهوریخواه  عمدتا جنگ طلب هست و سیاست خود را با جنگ و قدرت سخت پیش می برد و در مقابل حزب دموکرات، با قدرت نرم و به اصطلاح «با پنبه سر بریدن» و سیاست حرفه ای توام با شیادی و ... البته این قاعده برای ۴ دهه اخیر تاحدودی صدق می کند. اما وقتی به تاریخ آمریکا نگاهی بیافکنیم در می یابیم که اتفاقا دموکرات ها، آمریکا را وارد بزرگترین جنگهای تاریخ این کشور در خارج از مرزهای خود کرده اند.  بعد از تاسیس آمریکا در سال ۱۷۷۶ به دست پدران اولیه، تعارضات آمریکای جدید با فرانسه و انگلستان شروع شد. در زمان جان آدامز (دومین رییس جمهور)، احتمال جنگ بین فرانسه و آمریکا وجود داشت که با تدبیر جان آدامز به خیر گذشت. در زمان جیمز مدیسون، (پدر قانون اساسی آمریکا و چهارمین رییس جمهور) یک جنگ بزرگ بین انگلستان و آمریکا رخ داد. حتی در مقطعی، واشینگتن.دی.سی هم سقوط کرد.  اما آمریکا در این جنگ پیروز شد و همین جنگ پایه ناسیونالیسم آمریکایی را بسیار مستحکم کرد. بعد از مدیسون، یک شخصیت فرهیخته (البته اکثر روسای جمهوری آمریکا در ۵۰ سال اول فرهیخته بودند) بنام جیمز مونروئه در امریکا رئیس جمهور شد. کسانی که با نظریات روایط بین الملل آشنایی دارند، حتما اصطلاح «دکترین مونروئه» را شنیده اند. در این دکترین آمریکایی ها، در لاک خود فرو رفتند و   سیاست انزوا را در پیش گرفتند. در دوران مونروئه  که به «دوران احساسات نیک» مشهور شده است، آمریکاییان فقط به فکر توسعه اقتصادی همه جانبه خود بودند. اولین رییس جمهوری که به دکترین مونروئه پایان داد و آمریکا را وارد یک جنگ برون مرزی کرد، اتفاقا یک رییس جمهور متمایل به حزب دموکرات بنام «توماس وودرو ویلسون» بود، که در جنگ جهانی اول به نفع فرانسه وارد جنگ شد. و البته بعد از  پایان جنگ «جامعه ملل» را پایه گذاری کرد. در جنگ جهانی دوم هم یک رییس جمهور دموکرات بنام «فرانکلین دلانو روزولت» بود که آمریکا را به نفع متفقین وارد جنگ جهانی دوم کرد.  جنگ ویتنام هم در زمان یک رییس جمهور دموکرات بنام «لیندون بنیز جانسون» شروع شد و اتفاقا بعد از وی یک رییس جمهور جمهوریخواه یعنی «ریچارد نیکسون» بود که این جنگ را جمع و جور کرد. برگردیم به اشتباهی که در ایران در مورد دو حزب عمده می شود و آن اینکه تصور می شود که حزب جمهوریخواه  ذاتا جنگ طلب هست و سیاستمداران آن ساده دل و یانکی مسلک و کم سواد و ... هستند و در مقابل حزب دموکرات، با قدرت نرم و به اصطلاح «با پنبه سر بریدن» و سیاست حرفه ای توام با شیادی کار خود را پیش می برد. همانطور که عرض کردم این قاعده برای ۴ دهه اخیر تاحدودی صدق می کند. اما در همین چهار دهه هم ما دموکرات ساده دلی بنام کارتر را داریم. - گذشته از مثال نقض فوق، ظهور پدیده ای بنام «رونالد ریگان» که بازیگر هالیوود بود، حزب جمهوریخواه آمریکا را به سمت گرایشهای سطحی از سیاست سوق داد، و شاید زبده ترین سیاستمدار جمهوریخواه آمریکایی در نیم قرن اخیر همان نیکسون باشد.  بعد از ریگان و یک دوره ریاست جمهوری بوش پدر، یک سیاستمدار نابغه و به غایت رِند ، بنام «بیل کلینتون» بر سر کار آمد که روند سیاست ورزی هم در حزب دموکرات و هم در کل آمریکا و شاید کل غرب را دگرگون ساخت. او بود که «دکترین مسوولیت حمایت»، «دکترین دخالت بشردوستانه» و ... را در سیاست آمریکا و غرب ، تئوریزه کرد و جا انداخت و خود هم در قالب دخالت در یوگسلاوی آن را اجرا کرد و حتی زمینه های حمله به افغانستان و عراق را هم او با وضع تحریم های ظالمانه و فلج کننده و تضعیف دولت و جامعه عراق فراهم کرد. لذا اگر در سال ۲۰۰۰ بجای جرج بوش پسر، رقیب وی یعنی اَل گور دموکرات (که معاون کلینتون بود) بر سر کار می امد، بازهم به احتمال زیاد حمله به عراق و افغانستان صورت می گرفت. غرض از تبیین های فوق این بود که نشان داده شود که اساسا تفکیک ماهوی بین خصلت سیاست خارجی در دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، از اساس اشتباه است. این دوحزب از یک گسل در سیاست داخلی آمریکا سربرآورده اند نه اختلاف بر سر سیاست خارجی و استراتژی های امنیت ملی هیچ تضمینی وجود ندارد که جمهوریخواهان در سیاست خارجی و استراتژی های امنیت ملی، مانند دموکرات ها عمل نکنند و بالعکس. پس ما ایرانیان باید هوشیار باشیم. بسیاری رابطه خوب ترامپ و پوتین (در ظاهر) را یک فرصت برای ایران تلقی می کنند. چه اینکه پوتین جزو اولین رهبرانی بود که انتخاب ترامپ را تبریک گفت و از آن استقبال کرد. اما باید توجه داشت که این مساله زیاد هم عجیب نیست. ایرانیانی که در انتخابات امسال با تحولات آن آشنایی پیدا کرده اند، از موضع پوتین در مورد ترامپ تعجب می کنند! در مورد روسیه و بخصوص پوتین، یک نکته حایز اهمیت است . پوتین در آمریکا و غرب، سیاستمداران محافظه کار و دسته راستی را بیشتر ترجیح می دهد. در سال ۲۰۰۴ و انتخابات ریاست جمهوری آن سال که بوش پسر و جان کری باهم رقابت می کردند، و بعد از تحولات حمله به افغانستان و عراق ، در ایران و جاهای مختلف دنیا  از تونی بلر نخست وزیر وقت بریتانیا به عنوان «سگ دست آموز جرج دبیلیو بوش» یاد می شد .  اما بعد از انتخابات مقاله ای در وال استریت ژورنال چاپ شد مبنی بر اینکه، سه ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، رهبران عمده اروپایی از جمله گرهارد شرودر (صدراعظم وقت آلمان)، تونی بلر، ژاک شیراک (رییس جمهور وقت فرانسه) و ...  آرزوی شکست بوش را در انتخابات داشتند.  و از میان رهبران بزرگ دنیا، ولادیمیر پوتین ، جزو معدود افراد بود که خواهان پیروزی بوش و شکست کری بود و همینطور هم شد. درست است که تاکنون شخص دونالد ترامپ، سخن تندی علیه روسیه نگفته و برعکس همیشه از پوتین و روسیه، به نیکی یاد کرده است. اما معاون وی یعنی مایک پنس، یک ماه و نیم پیش، در مناظره با معاون کلینتون (تیم کین)، به روسیه تاخته و بطور شفاف پوتین را «رهبر حقیر و قلدر» معرفی نموده بود. وی در آن مناظره گفته بود: «سیاست های اوباما و کلینتون باعث شد روسیه به اوکراین حمله کند و کریمه را بگیرد و حالا رهبر حقیر و قلدرشان دارد به امریکا - بزرگترین ملت جهان - دیکته میکند.» جمهورخواهان یک معاون زبده و کاربلد برای ترامپ انتخاب کرده اند، بنام «مایک پنس» که فرماندار ایالت ایندیانا بوده است. این شخص نشان داد که می خواهد حکم «دیک چنی» را برای ترامپ داشته باشد و با توجه به سابقه اش و حمایت افراطی اش از حمله سال ۲۰۰۳ آمریکا به عراق، احتمالا از چنی هم خطرناک تر خواهد بود. به احتمال زیاد نفوذ وی در سیاست ها و راهبردهای دولت ترامپ بسیار پررنگ تر از نفوذ دیک چنی در دولت جرج دبیلیو بوش (۲۰۰۸-۲۰۰۰) خواهد بود. به نظر می رسد، ترامپ در دوره ریاست جمهوری اش هم شخصیت شومنی خود را کماکان حفظ خواهد کرد و این مایک پنس خواهد بود که کنترل تصمیمات مهم در دولت فدرال را در دست خواهد داشت. در مناظره میان معاونین منتخب، مایک پنس، برتری بلامنازعی در مقابل تیم کین (معاون انتخابی هیلاری کلینتون) از خود نشان داد. تسلط عجیبی روی مباحث داشت. و به نظر می رسد، مهارت مایک پنس، لودگی و فسادهای جنسی افشا شده ترامپ را به خوبی پوشش داد. شاید او هم به مانند دیک چنی در عرشه ناو هواپیمابر آمریکایی در دریای بالتیک بایستد و برای روسها رجز بخواند. یک نکته حائز اهمیت اینکه همکاری های بین روسیه و آمریکا، لزوما به نفع ایران نخواهد بود و شاید در جاهایی چون سوریه، ممکن است معاملات و بده بستان های بین روسیه و آمریکا به ضرر ایران تمام شود. برخی ها معتقدند که سادگی و گرایش ترامپ به مسایل داخلی آمریکا ترامپ می تواند به نفع ایران باشد. اما کافیست فقط به نامزدهای پست وزارت آمور خارجه آمریکا در دولت ترامپ که در ماههای اخیر مطرح بودند، نگاهی بیندازیم: باب کروکر، نیوت گینگریچ، جان بولتون، رودی جولیانی ، هر سه از خطرناک‌ترین و افراطی ترین عناصر جمهوریخواهان هستند و هر سه در گردهمایی مریم رجوی و منافقین در پاریس شرکت داشتند و سخنرانی کردند.  البته گزینه های خانم کلینتون هم  برای این پست خطرناک بودند. زنانی چون ویکتوریا نولاند، سامانتا پاور و  سوزان رایس. که جزو نظریه پردازان «دکترین مسوولیت حمایت» و «دخالت بشردستانه» هستند. فراموش نکنیم که اولا ترامپ یک هندوانه سربسته است. ثانیا او تنها نیست و عناصر دولت او را جمهوریخواهان تشکیل خواهند داد، ثالثا اینکه شخص ترامپ در دو برهه مواضعی ستیزه جویانه علیه ایران ابراز کرده. یکی در مورد برجام است و دیگری در مورد تقابل قایق های ایرانی با ناوهای آمریکایی. او برجام را یک توافق بسیار بد تلقی می کند و در مورد قایق های تندروی ایرانی در خلیج فارس و دریای عمان می گوید که باید ناوهای آمریکای به قایق های ایرانی در صورت نزدیک شدن شلیک کنند. و این موضع بسیار خطرناک است.  برخی ها تاجر بودن و اهل معامله بودن ترامپ را یک فرصت برای ایران می دانند. البته شاید درست باشد. اما فراموش نکنم که رقبای منطقه ای ما بیشتر از ما پول دارند و تصمیم سازان آنها بیشتر از  سیاستمداران ما انعطاف دارند، تا با این تاجر و «بیزینس من» معامله کنند . لذا در مورد ایران تحول خاصی در دوره ترامپ اتفاق نخواهد افتاد. آمریکا نه توان و نه انگیزه کافی برای حمله نظامی به ایران دارد و نه دلیل و ظرفیتی برای افزایش تحریمها هست. ادعای ترامپ در مخالفت با برجام هم به غایت عبث و شعار محض است. برجام یک سند حقوقی الزام آور است و به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسیده است . «پاره کردن» آن  هیچ معنایی ندارد . بحث ترامپ نیست. تعهد obligation دولت امریکاست و سند الزام اور شورای امنیت و ترامپ  در اصل آن  نمی تواند خدشه ای وارد کند. البته سنگ اندازی و امثالهم حرف دیگری است .  امکان ترمیم روابط ایران و آمریکا هم در دوره ترامپ، تقریبا منتفی است. دوره ۸ ساله اوباما بهترین فرصت برای ترمیم روابط دو کشور بود. که ۶ سال از آن به هدر رفت و در دو سال آخر، فقط معجزه می توانست این رابطه را ترمیم کند. مشکلات رابطه دو کشور بسیار زیاد است و نیاز به فرصت و انعطاف کافی طرفین دارد. روحانی و اوباما و ظریف و کری، توان و انعطاف را داشتند. اما فرصت کافی نداشتند. در پایان ذکر یک نکته مهم لازم است و ان اینکه هرگز نباید به سادگی ترامپ و تعلق کمتر وی به حزب دلخوش باشیم. اتفاقا این مساله می تواند یک خطر محسوب شود. وی احتمالا در مقایسه با روسای جمهور قبلی، بیشتر تحت تاثیر حزب خواهد بود . نه اینکه روحیه استقلال از حزب ندارد .نه . اتفاقا ترامپ خیلی آدم حزبی نیست و تعصب حزبی ندارد . جالب است که تا دهه ۹۰ قرن بیستم عضو حزب دموکرات بود و در همین دوره حزب خود را عوض کرد و به عضویت حزب جمهوریخواه در امد و در سال ۲۰۰۰ هم کاندیدای انتخابات مقدماتی شد . اما در انتخابات مقدماتی در همان اوایل کنار کشید .  به این دلیل می گویم بیشتر از روسای جمهور قبلی تحت تاثیر حزب خواهد بود چون که سابقه سیاسی اش و حضور در حاکمیت تقریبا صفر است و اعضای حزب دست شان بیشتر باز خواهد بود.


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |