یادداشتهای یک مشاور(۴۳ )
غلامرضا رحیمی- مشاور امور مدیریت
iraniansme@gmail.com
پروژههای متوقف و دچار کندی فعالیت آنچنان زیاد شدهاند که کمکم کنار آمدن با آنها به یکی از عادات ناصواب فعالان حرفه ساختوساز تبدیل شده. اما این کنار آمدن به معنی پاک شدن صورت مسأله نبوده، که خود تبدیل به موضوع اصلی کار مدیران این حرفه شدهاست. یکی به عنوان طلبکار هر روز سر کار میرود، بلکه پروژه دوباره شروع شده، و گردش مالی آن موجب پرداخت مطالباتش شود. یکی به عنوان بدهکار دائماً دلمشغولی چگونگی مدیریت طلبکار را داشته و به امید شروع مجدد پروژه برای خروج از بلاتکلیفی و امکان پاسخگویی به طلبکارانش هنوز زنده است، و یکی هم این میان باید نگران عدم نفع ناشی از به نتیجه نرسیدن پروژه باشد و این کسی است که همه گرفتاران زنجیره رکود چشم به او دارند.
به عنوان مشاور در یکی از این مراجعات به همراه مدیرعامل یکی از این گرفتاران، برای اولین بار به دفتر یکی از این کارفرمایان رفتم. در راه مدیرعامل شرحی از توقف شش ساله پروژه و دست به دست شدن کار از این کارفرما به آن سرمایهگذار داده و گفت بیشترین کاری هم که در پروژه انجام شده، با اولین کارفرما که دولتی بوده، انجام شدهاست، و مابقی کارفرمایان همانند این یکی که عازم دفتر مرکزی وی بودیم، شرکتهایی وابسته به بانکها و صندوقها بوده که بدون کار مهمی پروژه را به شرکت بعدی واگذار کردهبودند. او شرحی هم از بدهیها و مطالبات بیپاسخش داد.
عمارت کارفرما بسیار لوکس و دفاتر و اتاقهای کار بیشتر به سالن اجتماعات شبیه بود. پذیرایی کامل با همه نوع امکانات صورت گرفت. برای پیمانکار بلاتکلیف و طلبکار، این فضا و امکانات آزاردهندهتر از توجیهی بود که در مورد علت بلاتکلیفی پروژه شنید. کارفرما کوشش میکرد توقف ششساله پروژه را امری طبیعی در شرایط جاری کشور نشان دهد. او فقط با اشاراتی گفت منتظر تثبیت اوضاع اقتصادی و تصمیم در مورد فواید پروژه هستند.
زمانی که مدیرعامل گفت وقتی ما دیدیم شما با این همه اعتبار و پول در گردش به پروژه اضافه شدهاید، گفتیم که روند تغییر میکند، اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده، و اوضاع حتی بهدلیل ابهام بیشتر، بدتر هم شده. پاسخ داد خب بدی نقدینگی همهگیر است و برای مؤسسات بزرگی همچون ما هم روی میدهد. برف بیشتر مال بام بزرگتره. بعد توضیحی خستهکننده از این داد که بهدنبال وام از صندوق توسعه ملی بوده و مشکلشان تأمین سهم آورده خودشان است و سخت گله از این کرد که چرا بانک مرکزی کار انجام شده تاکنون را به عنوان آورده ما قبول نمیکند. اینجا مدیرعامل به وی گفت اما اگر قرار باشد شما که ظاهراً برای توان مالی زیادتان صاحب این پروژه شدهاید، هم چشم انتظار وام از صندوق توسعه باشید، پس چرا این فرصت برابر به همه شرکتها دادهنمیشود؟ و ادامه داد، مثلاً دولت میتواند ترتیبات اخذ وام را انجام بدهد و بعد با یک ارزیابی واقعی، پروژه و یا طرح را با وامش به صاحب صلاحیت منتقل کنه؟ پاسخ مشروح کارفرما در توجیه لزوم وجود شرکتهای شبهدولتی، فقط موجب خستگی بیشتر من و بلاتکلیفی بیشتر مدیرعامل گرفتار شد.
دست از پا درازتر که از ساختمان بیرون آمده و سوار ماشین شدیم، گفتم من نمیدانم چرا دفاتر کارشون اینقدر بزرگ است؟ با این دفاتر لوکس میخواهند تجربه نداشتهشان و البته شاید حتی اعتبار نداشتهشان را پنهان کنند؟ مدیرعامل پاسخ داد خرج که از کیسه مهمان بود، حاتم طایی شدن آسان بود. بعد هم اضافه کرد بهترین ماشین دنیا چیه؟ من با تعجب و سکوت نگاهش کردم، خودش پاسخ داد: ماشین دولت!
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه