غلامرضا رحیمی
کارشناس مدیریت پروژه
هر حرفهای نقاط ضعفی دارد که معمولا فعالان آن حرفه یا از توضیح آن نقاط ضعف طفره میروند و یا به قولی کوشش میکنند با تغییر مقیاسها و منحنیها آن نقاط را پنهان نمایند. خب تا زمانی که این پنهان کاری مربوط به کسب و کار باشد معمولا یا با ساز و کار رقابت و یا در نبود آن با مهارتهای طرفین معامله یک جورهایی مدیریت میشود و راستش در اغلب مواقع این ضعف خیلی دامن عموم مردم را نگرفته و همان طرفین معامله را بخود مشغول نگه میدارد. اما وقتی نقاط ضعف جنبه اجتماعی و فراگیر مییابد این عدد سازیها و پنهان کاریها و منحنی بازیها و یا اخیرا تعریف سازیها چیزی از اهمیت آن کم نکرده که بیشتر موجب حساسیت میشوند. دیگر نمیشود مردم را حواله به قیمت گوجه در محله خود داد و فکر کرد موضوع حل شده است. یکی از این مشکلات، نرخ بیکاری است. برای من عجیب نیست که همه سیاستمداران دنیا کاهش نرخ بیکاری را یکی از مهمترین اهداف خود اعلام و دایما کوشش کنند که این نرخ را کم نشان دهند. این میشود که همه سیاستمداران دنیا در یک مورد خاص اختلافات خود را کنار گذاشته و در تعریف بیکاری به همدلی جهانی میرسند. اینکه این سیاستمداران چگونه موسسات گوناگون جهانی را متقاعد به خلق این تعاریف میکنند، خیلی دور از ذهن نیست که درد نان را همه دارند. و نتیجه میشود آنکه بله هر کسی که یکساعت و چیزی نزدیک به آن کار کند دیگر بیکار نیست و چه پیروزی بزرگی در پس این تعریف است. اما از سویی دیگر همه امور عالم تحت کنترل سیاسیون نبوده که آمار دیگری هم در میآید و آنکه حدود ۴۰ میلیون نفر از جمعیت کشور و یا ۶۰ درصد از جمعیت تهران غیر فعال هستند. خب اینجاست که بیکاران که مشکلشان نداشتن شغل و درآمد است و نه تعریف بیکاری به همراه شاغلین از خود میپرسند پس کدام درست است؟ اینکه نرخ بیکاری کمی بیش از ۱۲ درصد است یا بیکاری چیز دیگری است؟ و آن چیزی که نباید برنامهریز را فریب دهد همین تعاریف غیر واقعی از بیکاری است.