سید مهدی کاظمی تربقان - مدرس دانشگاه و پژوهشگر
توانایی اغلب کارآفرینان در شناخت و استفاده از فرصتها با انتقال کسب و کار آنها از "مرحلهی کارآفرینانه" به "مرحله رشد" و بلوغ، کاهش مییابد. شاید در این مرحله فرد کارآفرین نتواند جغرافیای موفقیت شغلی خویش را به درستی تعیین کند. اما او قادر است محیط بودن یا محاط بودن خود بر کسب و کار خویش را با دقت بالایی تخمین بزند.
از دگر سو در تمام مراحل یاد شده کلید موفقیت در محیط رقابتی و پویا داشتن توانمندی ( شناخت و استفاده از فرصتها ) است. وقتی کارآفرین با نگاهی هندسی محیط بودن یا محاط بودن خویش را تشخیص می دهد از طریق تکیه بر نقاط قوت درون کسب و کار خویش و فرصتهای بیرونی کسب و کار خویش قادر است سکان کسب و کار خویش را به سمت موفقیت و بهروزی هدایت نماید. در واقع این کسب وکارها بایستی یک راهبرد کارآفرینانه را انتخاب کرده و در پی نوآوری مداوم باشند تا بتوانند از فرصتها به نحو موثر و به منظور بقا و رشد در چنین محیطی استفاده نمایند. این در حالی است که فرد کارآفرین خود محور موفقیت یا شکست کسب و کارکارآفرینانهی خویش است و قادر است با پرداختن به خویشتن خویش تصمیمات مناسبتری برای آیندهی کسب و کار خود بگیرد.
البته یکی از ویژگی های بارز کارآفرینان، خودآگاهی آن ها در راستای هدفگذاری برای داشتن یک زندگی اثربخش است. یعنی جغرافیای موفقیت آنان در زندگی شخصی و شغلی آنان نمود مییابد که با نگاهی هندسی به زندگی کارآفرینانهی آن مشخص میشود آنان در بیشتر مواقع زندگی سعی می کنند از طریق تصمیمات خویش محاط بر زندگی شخصی و شغلی خویش باشند.
یک کارآفرین در مسیر رسیدن به موفقیتهای آتی خود یک قله ی آرمانی را مدنظر قرار داده است؛ که این قله، دارای جنبه هایی از کمال گرایی وجودی او را، در خود، نمایان ساخته است. او برای رسیدن به این قله برنامه ریزی می کند و این برنامه ریزی منعکس کنندهی غایت تدبیر و آینده نگری او بوده و در نوع خود ستودنی است.نگاهی هندسی به فرصتهای کارآفرینانه نشان می دهد که پنجره ی فرصت فعالیت های کارآفرینانه معمولا محدود است. پنجره ای کوتاه که شایسته ی خلق و یا شناسایی فرصت های بکری است که بر غنای زندگی بشر بیافزاید.
فرصت هایی که گاه با کوچکترین درنگ از بین می روند و شاید برای سال ها پاسخ گویی به آن نیاز پنهان مصرف کننده مسکوت باقی بماند. بنابراین بایستی از طریق داشتن دانش کارکردی( بجای دانش تفصیلی و تخصصی) به بهترین نحو پاسخ داده شده و از آن بهرهبرداری لازم انجام شود.
اما مشکل از آنجا شروع می شود که گاه میل افراطی برخی کارآفرینان به بی عیب و نقص بودن، او را از ادامه ی راه (تا رسیدن به هدف مطلوب) باز داشته و چون به آن اهداف بلند پروازانه نمی رسد، خود را شکست خورده می یابد. در این صورت به نظر میرسد که این کارآفرین هدف گرا، از مسیر مستقیم زندگی، کمی منحرف شده و برای رسیدن به این کیفیت که "او همواره برترین باشد"، دنیا را تنها و تنها با قانون همه یا هیچ می شناسند. در این صورت او به شکلی وسواسی و افراطی (و نه طبیعی) احساس میکند کارهای کارآفرینانه ای را که به اتمام رسانده، به اندازه کافی خوب نبوده است و در واقع تمام کارهای پر افتخار خود را در بوته ی آزمایشی دوباره می گذارد و از این رهگذر هر روز کمتر از گذشته از کارهایی که انجام داده است احساس شادمانی می کند.
این وسواس او، در حالی است که گاهی طرحها و حتی کارهای پژوهشی خویش را، با هدف انجام بهتر و با کیفیت برتر به تعویق می اندازد. در واقع زمان و توان خود را برای تحقق یک ایده آل بی نظیر فدا می کند و برای او دغدغه برای بهترین کاری که باید ارایه شود، قوی تر از چیستی مساله و میل به زدودن جهل به قضیه، مطرح میشود.
این در حالی است که همانطور که بیان شد پنجره فرصت فعالیت های کارآفرینانه معمولا محدود است. پنجره ای کوتاه که شایسته خلق و یا شناسایی فرصت های بکری است که برغنای زندگی بشر بیافزاید. فرصت هایی که گاه با کوچکترین درنگ از بین می روند و شاید برای سال ها پاسخ گویی به آن نیاز پنهان مصرف کننده مسکوت باقی بماند. اما در آینصورت یک کارآفرین به جای حرکت در مسیر موفقیت(از طریق هدف گرایی)، گاه به اندازهی تمام طول سال های کار حرفه ای خود ممکن است سعی در کامل بودن(کمال گرایی) داشته باشد و از این رهگذر فرصت های بکر کارآفرینانه زندگی خویش را برای همیشه از دست داده و جز حسرت در واپسین لحظات زندگی او چیزی برای بازگو کردن، باقی نماند.
این در حالی است که مطالعات نشان می دهند یکی از باورهای مشترک مدیران موفق و کارآفرین این است که با داشتن دانش کارکردی( بجای دانش تفصیلی و تخصصی) هم می توان کار ها را به خوبی انجام داد. تحقیقات اخیر حتی نشان می دهدکه نگرش کمالگرایانه موجب اخلال در موفقییت میشود. از این رهگذر آرزوی کامل بودن از یک سو قادر است احساس رضایت را از یک کارآفرین بگیرد و از سوی دیگر او را بیش از سایر ین (کسانی که اهداف واقع گرایانهتری دارند)، در معرض ناکامی قرار دهد.
بنابراین اگر شما نیز در جغرافیای موفقیتهای شغلی خویش از این دغدغه رنج می برید؛ برای رسیدن به خودآگاهی لازم برای رفع این دغدغه ، شاید سرنخ اصلی در دوران کودکی شما نهفته باشد؛ یعنی جایی که شما به صورت ناخودآگاه یا شاید هم کمی خودآگاه، یاد گرفتهاید که دیگران با توجه به میزان بازده و کارایی شما در انجام کارها، برای شخصیت وجودی شما ارزش قائل هستند و در نتیجه شما نیز به این اشتباه دیگران دامن زده اید تا آن جا که در صورتی برای خود وجودی خود ارزش قایل باشید که مورد قبول دیگران واقع شوید.
از همین رهگذر اعتماد به نفس شما بر اساس معیارهای خارجی پایهریزی شده و نه بر اساس عیار شخصیتی خود شما و هویت درونی شما، و این در دراز مدت ، شما را متحمل پذیرش احساس شکست بیشتری خواهد نمود. برای حل این مشکل ، باید همواره در خلوت وجودی خود خطاب به دنیای بیرون با همه تلقین ها و ارزشهای اعتباری آن بگوییم: من خودم هستم(بازیگری فعال در صحنه ی وقایع زندگی خودم)نه آنچه شما می خواهید (تماشا گر وتماشاچی در گذر ارزش ها ی زندگی)، من یک ارزش آفرین هستم و فرصت های زندگی بشر را در فرصت کوتاه زندگی خویش به ارزشی پایدار تبدیل خواهم نمود و بر این مبنا برنامه ریزی کرده و عمل نمایید.
از این رهگذر شما در مسیر رسیدن به قله هایی که برای خویش انتخاب نموده اید با خارهای کمال گرایی در تقابل با هدفگرایی، کمتر مواجه شده و قادر خواهید بود تا با استعانت از شم کارآفرینانه بیشترین بازده را در گستره عمر خویش به منصهی ظهور برسانید.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه