سجادبهزادی؛ روزنامه نگار
واژه «تکرار» را ابتدا رهبر اصلاحات در ایران وارد کارزار سیاسی و انتخابات ایران کرد؛ این واژه به دل نشست و هواداران اصلاحات در سال ۱۳۹۶ و در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به پای صندوقهای رای رفتند و از حسن روحانی حمایت کردند.
امروز که سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ايران به پايان رسيده است و به زودي جرياني جديد بر سر كار خواهد آمد، عدهای فکر میکنند پنجرهی اصلاحات رو به بسته شدن است و دیگر واژه «تکرار» نیز برای باز نگه داشتن آن پنجره بیفایده است، فضای سنگینی هواداران اصلاحات در ایران را احاطه کرده و برخي نگران آينده هستند.
در میان این همه بیم وتردیدها و رد صلاحیتهایی که حس تحقیر در جامعه ایجاد کرد و جريان جديدي كه اكنون خود را آمده حكمراني ميكند، من به آهنگ آرام دموکراسی باور دارم و رای دادم و از تکرار نتیجه آن نیز بیمناک نيستم وبه قول شاعر فروغ فرخزاد «گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم...»
من رای دادم؛ من از تکرار نترسيدم؛ حتی اگر دستاورد آن حداقلی باشد. من آن کورسوی امید و آزادی را نمیخواهم خاموش کنم واعتقاد دارم خاستگاه و گفتمان اصلاحخواهانه تا ابد زنده خواهد ماند، صندوق رای در قامت فکری من شاهکلید همه درها نیست اما در وضعیت کنونی راهی جزء آن به ذهن من نمیرسد.
من رای دادم؛ من از تکرار نترسيدم و به ناچارمسیر توسعه کشور را با هزاران اندوه در طولانی مدت جستجو میکنم؛ با ساختن ذره ذره و خون جگرخوردن، توسعه را دنبال میکنم، من رای دادم چون به نظم جهانی اعتقاد دارم و دلم نميخواست جریانی بر سرکار بیاید که مفهوم نظم و ساختارجهانی در دنیا را نشناسد. حالا من رئیس جمهوری میخواهم که این مفهوم ماکیاولیستی را بفهمد که در سیاست «دوست دائمی و دشمن دائمی نداریم.» تمام کشورهایی که به توسعه رسیدهاند، به جای انزوا، منافع خود را به نظام نوین بینالملل گره زدهاند.
من رای دادم؛ من از تکرار نترسيدم، زیرا که فرجام رای ندادن در جامعه ایران را نمیتوانم درک کنم، تحریم انتخابات و رای ندادن چگونه میخواهد تعادل افراطیگری و خشونت را برهم بزند؟ من تحریمگر نبوده ونیستم، من همیشه طرفدار اصلاحات بودهام و در ساخت جامعه کنشگری میکردم و برای آن هزار دلیل دارم. اما امروز نمیتوانم استدلال مردم خاموش و تحریم کنندگان كه حاضر نشدند راي دهند را بفهمم، امتناع از رای دادن به مثابه مقاومت مدنی خشونت پرهیز را میفهمم اما دستاوردی برای آن متصور نیستم.
من رای دادم؛ من از تکرار نترسيدم و میدانم که رقیب، بازی نابرابری را به من تحمیل کرده است، میخواهم به قدر سرسوزن، آن شرایط نابرابر را بر هم بزنم، من یک کنشگر اجتماعی هستم و از شکست احتمالی خود نگران و شرمسار نیستم، من اگر در این راه ذرهای به تمرین دموکراسی کمک کرده باشم راضیام.
من رای دادم؛ زیرا که ملامت نفس بیفایده است و فردای انتخابات رهایم نمیکند؛ من هم میتوانستم بر روی اسب برنده شرط بندی کنم اما با وجدانم چه کنم؟ من برخلاف نظر «سینوهه طبیب مصری» هرگز به دروغ ایمان ندارم و وعدههای موهوم و بشارتهایی که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید را با سرشتم آمیخته نمیکنم، من تلاش دارم همیشه کاری کنم که وجدانی آسوده داشته باشم، من نمیخواهم کاری کنم که فردا روز، فکر وانديشه در مورد رفتار گذشتهام مایه درد و رنج آیندهام باشد.
من به کاندیدایی که با بنمایه و ریشههای اصلاحات عجینتر بود راي دادم، هرچه بادا باد؛ و این را هم خوب میدانم که اصلاح طلبان زیادی در این سالها از رای من سوءاستفاده کردند، شریک قدرت شدند و وعدههای تحول واصلاح را به انزوا بردند، خود در شبکههای فاسد و رانت شریک بودند و تورم را چندبرابر کردند و حتی برای تحقق مدنیت بهعنوان شعار اصلی اصلاحات، در پهنه سیاست ایران نیز عاجز ماندند.اما در یک جمله و بدون اینکه بخواهم از رقیب چهرهی اهریمنی ترسیم کنم باید بگویم؛ رقیب همه چیز را «مطلقه» میخواهد و برای این کار شبکهای و «پراگماتیک» برنامهریزی میکند؛ این مسئله از همه این ضعفهای اصلاحطلبان که برشمردم به مراتب خطرناکتر خواهد بود.
من به کاندیدای «جمهور» رای دادم و از رای خودم شرمسار نیستم. همین طور که از رای به کاندیدای «اعتدال» خجالت نکشیدم. من فردی آزمند نیستم و فردای امروز هم نه تنها منافعی نمیخواهم بلکه زبانم در نقد عملکرد آن دولت تیزتر از همیشه خواهد بود؛ من آن طبقه متوسط جامعه هستم که جانم به لب رسیده است اما رای دادم چون هنوز زندهام. چون باور دارم حاکمیت یکدست هرگز دانش و تجربه لازم برای اداره کشور ندارد و نمیتواند ابربحرانهای کشور را برطرف کند، شايد او خودش این را نمیداند اما من که میدانم؛ پس چرا خود را به مردن بزنم، من زندهام و نمیخواهم به هر قیمتی، ساختارها از بنیان ویران شود؛ معتقدم اصلاح ساختارها تنها از مسیر اصلاحات میگذرد، من زندهام و از تکرار یک آغاز دوباره نمیترسم حتی اگر ببازم. به قول شاعر فروغ فرخزاد «ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ / ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ /ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ /ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ! /ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ /ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ/ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ! /ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺑﯽﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...!»
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه