ناصر ذاکری
ورزش ما و مسائل مربوط به آن تافته جدابافتهای از اقتصاد امروزمان با تمام قوت و ضعفهایش نیست. به یک کلام همانگونه که اقتصادمان مجموعهای از فرصتها، استعدادها و ثروتهای قدرناشناخته را دربر میگیرد که هنوز نتوانستهایم از آنها در مسیر رشد و توسعه کشورمان استفاده کنیم، ورزشمان نیز چنین شرایطی دارد، و آینه تمامنمای اقتصاد امروزمان است.
چند روزی است که ماجرای رفتن یا ماندن سرمربی تیم ملی فوتبال موردتوجه علاقمندان به ورزش قرار گرفته است. کارلوس کیروش پرتغالی از روزی که آمدنش به ایران مطرح شد، حساسیت خیلی از دستاندرکاران را برانگیخت. گویی آب در لانه موران ریختهشد. یکی به این نکته ایراد میگرفت که او متولد موزامبیک است و پرتغالی محسوب نمیشود! آندیگری از توانایی مربیان وطنی سخن میگفت که مگر مربیان خودمان چه عیبی دارند؟ سومی از هزینه گزاف مربی خارجی سخن میگفت. و چهارمی برنامههای کیروش را مناسب فوتبال ما نمیدانست.
مرد پرتغالی با وجود ناملایمات، آمد و کار کرد و نشان داد که کاربلد است و تهمت موزامبیکی بودن به او نمیچسبد! نه زمین مناسبی برای بازی و تمرین در اختیارش بود، نه سایر بازیگران صحنه و مدیران تیمهای باشگاهی همراهی کافی با او داشتند و نه حتی میتوانست نگران وضعیت پیراهن بازیکنانش نباشد! با این حال، تیم ملی با کیروش کارنامه مطلوبی از خود برجای نهاد.
آنچه که مرد پرتغالی نمیدانست یا به اهمیتش توجهی نداشت و ندارد، این است که با آمدن به ایران، قدم در کام شیر نهادهاست. چه معنی دارد موقعیتی مانند سرمربیگری تیم ملی را به یک غریبه بدهیم و پولمان را به جیب او بریزیم؟ مگر مربیان وطنی چه عیبی دارند؟ چرا نباید یکی از "دوستان" را در این سمت نصب کنیم؟
گویی همانگونه که در عرصه دانش هستهای جهان، چند قدرت بزرگ انحصار دانش روز را در اختیار خود گرفته و با تمام وجود از مطرح شدن مدعیان و شرکای جدید جلوگیری میکنند، در این عرصه هم نباید فردی غیر از یک مجموعه از اسامی داخلی مطرح باشد. آنها خود را از کیروش موزامبیکی بالاتر و کارآمدتر میدانند، البته فقط به این دلیل که حق آبوگل دارند! کسی هم از این دلاوران نمیپرسد که اگر شما در سطحی هستید که کیروش در مقایسه با شما "موزامبیکی" محسوب میشود، چرا تیمهای طراز اول جهانی امثال فرگوسن، مورینیو و آنچلوتی را به اصطلاح با تیپا کنار نمیگذارند و منت شما را نمیکشند؟ چرا بیکار نشستهاید که مسؤولان فوتبال کشورمان جوگیر شوند و شماها را دعوت به همکاری کنند؟ چرا لیست باشگاههای متقاضی تجربیات درخشان خود را به دستاندرکاران ارائه نمیکنید تا بدانند که وقتی یار در خانه است و آب در کوزه، بیخود نباید تشنهلبان گرد جهان گشت؟!
حال ورزش را کنار بگذاریم و به اقتصادمان توجه کنیم.
بخش مهمی از اقتصاد کشورمان در تصرف بنگاههایی است که ذیل عنوان بخش شبهخصوصی میگنجند. مدیران این بنگاهها نه در مقابل سهامداران، بلکه در مقابل رئیسان بالادست خود پاسخگو هستند. همین ویژگی باعث میشود آنها به خوبی در عرصه نصب دوستان و منسوبان طراز اول خود در سمتهای مطلوب و جذاب عمل کنند و نگران انتقاد سهامدارانی که با این خاصهخرجیها متضرر میشوند، نباشند.
مدیرانی که در قالب ارتباطات دوستانه و روابط فامیلی و به اصطلاح فامیلسالاری و نه شایستهسالاری بالا آمده و سالیان سال همراه با دوستان وفادار و همراه خود بر سمتهای مدیریتی تکیه زدهاند، معمولاً در عملکرد سالیان گذشتهشان هیچ نقطه درخشانی ندارند، هیچ شرکت در آستانه ورشکستگی را از بحران نجات ندادهاند، و هیچ پروژه موفقی را به سرمنزل مقصود نرساندهاند. اگر توفیقی در کارنامه شان باشد، احتمالاً تحت تأثیر روابط دوستانه و بدهبستانهای آنچنانی بین چند مجموعه اقتصادی بوده، که سودی را نصیب سهامداران ساختهاست. با این حال، هرجا امکان دریافت حقوق و مزایای چشمگیر و پاداشهای خاص باشد، همیشه افراد معدودی هستند که مطرح میشوند.
به بیان دیگر، وقتی به پاداشها دقیق میشوید، همه همچون شهر رویایی پدیده عظیم و دلفریب هستند، اما وقتی عملکردها را ارزیابی میکنید، مانند کارنامه علمی بورسیههای "خاص" فاقد هیچ مورد قابلذکر و ارزشمند و حتی یک نمره درخشان است.
این مدیران در طی سالیان گذشته، راه پیشرفت را به طور مدام طی کردهاند و گرچه بود و نبودشان فرقی به حال سهامداران نداشته، اما بودنشان بر سریر قدرت، هم خود و هم دوستان همسو را به سود قابلتوجه رسانده، و همزمان با پیشرفت و تقویت ارتباطات دوستانهشان، بر ثروت و مکنت خود افزودهاند. نکته جالب توجه این است که در شرایطی که کشورمان با دشواری فرار مغزها و سفر بیبازگشت نخبگان جوان روبروست که از رسیدن به موقعیت شغلی مطلوب در سرزمین مادری خود ناامید هستند، هیچکدام از این مدیران مدعی با این همه ابتکار و خلاقیتی که لابد، در سایه آن، این همه سال بر مشاغل پربازده چنگ انداختهاند، از سوی بنگاههای اقتصادی خارجی دعوت به کار نشدهاند. هیچ شرکت موفقی تمایل به ربودن این مدیران پرتوان ندارد و جامعه ما هرگز با دشواری فرار مدیران روبرو نبودهاست! البته مورد آن دلاور خاص مقیم کانادا یک استثناست!
به راستی اگر روزی جامعه ما با ادبیات رقابت و شایستهسالاری آشتی کند، این مدعیان ابوالمشاغل که در سایه ارتباطات ضربدری، در چندین شرکت سمتهای ویژه دارند، و درآمد نجومی "برداشت" میکنند، مثل برف زیر آفتاب تموز ذوب خواهندشد و دیگر تهمت موزامبیکی بودن به امثال کارلوس پرتغالی نخواهندزد.
به همین دلیل است که ادعا میکنم، مدیریت ما در عرصه اقتصاد و تجارت عین مدیریت مان در عرصه ورزش است و یک ویژگی برجسته دارد: فرصت سوزی برای جامعه و درآمدسازی برای مدیران دلاور.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه