گروه اخبار ايران
مؤسسه دين و اقتصاد در تمامي دوران فعاليت خويش همواره تلاش کرده است تا به راهبردي ترين مسائل فراروي توسعه ايران بپردازد. با همين رويکرد نيز در روز پنجشنبه هفته گذشته در نشستي با حضور تعدادي از صاحبنظران اقتصادي، سياسي و اجتماعي و به مناسبت نزديک شدن به سالروز آزاد سازي خرمشهر (سوم خرداد ماه) چرايي تداوم جنگ تحميلي پس از آزادسازي خرمشهر مورد بررسي و نقد صاحبنظران قرار گرفت.
در اين نشست که دکتر فرشاد مومني اداره آن را بر عهده داشت، ابتدا دکتر حسين علايي از فرماندهان دلاور جنگ تحميلي و از پژوهشگران دفاع مقدس در باره چرايي تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر سخناني گفت و در ادامه، ديگر صاحبنظران به بحث و گفتوگو در اين باره پرداختند. روزنامه جهان اقتصاد به مناسبت اين سالروز ارزشمند و خاطرهانگيز به دليل محدوديت صفحات خود به ناچار فقط خلاصهاي از مباحث مطرحشده در اين نشست را براي خوانندگان ارجمند خود منتشر ميکند. اميدوار هستيم که انتشار اين گزارش مورد استقبال خوانندگان ارجمند قرار بگيرد.
دکتر فرشاد مومني: در تاريخ معاصر ايران فرازهاي بسيار ارزشمندي وجود داشته که از جهات متعدي ميتواند به عنوان يک کانون بزرگ يادگيري با هويت جمعي تلقي شود، يکي از گرانسنگترين اين فرازها، تجربه جنگ تحميلي است.
متأسفانه درباره جنگ تحميلي دو گونهي متعارض از واکنشها را مشاهده ميکنيم . يک گونه اين است که آنقدر اين تجربه را ملکوتي و دستنيافتني ميکنند که از آن طريق ما نميتوانيم درس بگيريم و نسبتسنجي کنيم و جايگاه فعلي و آتي خودمان را به خوبي تشخيص دهيم و يک وجه ديگر تعداد بيشمار خلافگوييهايي است که در اين زمينه وجود دارد و برخي به گونهاي است که آنقدر اين خلافگوييها تکرار شده که به عنوان امور و مسلم بديهي و غيرقابل بحث جا افتاده به طور مثال در چارچوب يک مجموعهاي از ملاحظات قدرت و ثروت جمعبندي شده که نسبت تمايل به دولتسالاري درباره مديريت اقتصادي کشور در دوره جنگ يکي از اين نمونهها است و آنقدر اين خلافگوييها تکرار شدند که براي بسياري از پژوهشگران کشور هم به عنوان امري مسلم که نياز به واکاوي کارشناسي ندارد جا افتاده.
آن چيزي که مسئله را پيچيدهتر ميکند اين است که در اين موضوع خاص، بخش بزرگي از دامنزدن اين دروغ بزرگ توسط کساني صورت ميگيرد که اينها در موضع مسئوليتهاي رسمي خودشان و گزارشهاي رسمي انتشار يافته از سوي دولت دقيقا واقعيت را گفتهاند. مثلا در پيوست شماره يک قانون برنامه اول توسعه بعد از انقلاب که در دوره کساني نهايي شده که اينها راديکالترين موضع انتقادي را نسبت به مديريت و اقتصادي کشور در دوره جنگ داشتند، و حتي آنها خيلي شفاف توضيح ميدهند که شاخص کلي مداخله دولت در اقتصاد ايران که در سال 56 بالغ بر 60 درصد بوده در سال 67 يعني سال پايان جنگ به40 درصد رسيده. اما همانهايي که اين سند را منتشر کردند در چارچوب ملاحظاتي از جنس منافع و قدرت بيشترين نقش را در دامن زدن به اين دروغ که گرايش مسلط در آن دوره مثلا دولت سالاري بيش از حد در اقتصاد کشور بوده است.
يکي از مسايل حياتي ديگر، دروغهايي است که بويژه طي سالهاي اخير درباره نحوه مشارکت دولت وقت در ماجراي اداره جنگ مطرح ميشود و باز در اين زمينه شما کساني را ميبينيد که حرفهايي ميزنند که هرکس نداند آنها ميدانند که دارند خلاف ميگويند و چيزي از که از منظر ملاحظات توسعه ملي درباره اين نمونهها ميشود ذکر کرد اين است که از اين طريق قابليت يادگيري جمعي از تجربههايي که جامعه هزينههاي آن را پرداخته کاهش پيدا ميکند و اين يکي از رموز استمرار آزمون و خطاهاي بيفرجام در مسير مديريت توسعه ملي است. از بين مجموعه مسايلي که از اين زاويه قابل طرح و بررسي هستند يکي از آنها ماجراي چرايي تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر بود.
ما همواره اين توفيق را داشتيم که به خاطر بزرگواريهاي دکتر علايي نسبت به موسسه دين و اقتصاد به خودمان اجازه بدهيم که از ديدگاههاي ايشان استفاده کنيم
با توجه با اينکه در آستانه روز پاسدار و فتح خرمشهر قرار داريم از يکي از پرافتخارترين پاسداران انقلاب اسلامي يعني دکتر علايي واکاوي موضوع مورد اشاره را انجام دهيم.
دکتر حسين علايي: پس از يک اشتغال طولاني برگزاري اين جلسه مايه مباهات من است.
يکي از مهمترين تجربيات ايران در تاريخ معاصر اين است که چگونه به فتح خرمشهر رسيديم و من تلاش مي کنم که به علل و عوامل تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر نه صرفا به عنوان فردي که در جنگ بوده بلکه به عنوان يک محقق بپردازم.
رژيم عراق وقتي جنگ را شروع کرد هدفش اين بود که از اين جنگ به اهداف برنامهريزي شده خود برسد و طبيعتا جنگ را براي پيروزي خود طراحي کرده بود. اين که هدف عراق چه بوده است، زماني که تمام اسناد و مدارک را بررسي کرديم در دوران جنگ و حرفهايي که در آن دوران زده ميشد اينطور به نظر ميرسد که خواسته عراق به صورت شاخص، دستيابي به چند هدف است که شايد اين اهداف به صورت پلکاني قابل طرح بودند که يک هدف حداکثري و يک حداقلي را ميتوان برشمرد. حداقليترين هدف عراق اين بود که معاهده 1975 را ملغي کند و معاهده مرزي جديد را به امضا برساند. تمام اسناد و مدارک عراق را که بررسي ميکنيم تقريبا اين هدف به طور آشکار مشخص است. اهداف ديگري را هم عراقيها هم در طول جنگ اعلام کردند و هم اسناد و مدارکش موجود است، که به نظر ميرسد برخي از اين اهداف رجز خواني است مثل سقوط نظام جمهوري اسلامي که به نظر من اين را خيلي تکرار کردند و يکي اهداف ديگر که جزء اهداف حداکثري بوده اين است که اگر بتوانند خوزستان را از ايران جدا کنند و کردستان را از مديريت مرکزي کشور جدا کنند.
يکسري هدفهاي ضمني هم در دل اين کار داشتند از جمله نظام بعثي را در عراق مستحکم کنند زيرا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس ميکردند در عراق ممکن است مردم به تحرکاتي دست بزنند که نظام استبدادي تک حزبي در عراق نتواند تداوم يابد. دولت عراق احساس ميکرد شيعيان در آنجا پتانسيل دارند که به سمت ايران گرايش پيدا کنند و هميشه مخالف حاکميت حزب بعث بودهاند و جرياناتي در آنجا وجود داشت که هميشه به عنوان منطقه غيرقابل اعتماد تصور ميشد و دولت بعثي روي بخش کوچکي از عراق که اهل سنت بودند بيشتر حساب ميکرد.
اگر هدف حداقلي را در نظر بگيريم مي توانيم بگوييم عراق به دنبال اين بوده که معاهده 1975 الجزاير را ملغي کند و معاهده جديدي را با ايران امضا کند. براساس اين معاهده مرز ايران و عراق در اروند رود قرار دارد و عراق دنبال اين بود که مرز بيايد بر روي ساحل ايران يعني ساحل دور خودش و ساحل نزديک ما و اروند رورد به عنوان رودخانه قابل کشتيراني اختصاصي براي عراقي که به دريا دسترسي مستقل ندارد بتواند عمل کند از ديد ژئوپوليتيکي اين کشور کشوري است که در رده درجه 2 قرار ميگيرد. کشورهايي که با دريا در ارتباطاند از نظر ژئوپوليتيکي رده 1 هستند و کشورهايي که ارتباطشان با دريا مشترک است با ساير کشورها مانند عراق در رده 2 قرا ميگيرند و کشورهايي که محاط در خاک کشورهاي ديگر هستند در رده 3 قرار دارند.
از ديد عراقيها دسترسي مستقيم به درياهاي آزاد بدون نياز به کشور همسايه ميتواند هدف مهم راهبردي تلقي شود زيرا عراق هميشه در اين تنگناي ژئوپوليتيکي قرار داشته است به طوريکه روز اولي که عراق حمله کرده عمدهترين فلش آن حرکت از سمت بصره در محور شلمچه به سوي خرمشهر و رفتن و گرفتن آبادان و در واقع اشغال کامل شمال اروندرورد است. البته يک فلش به سمت اهواز است و يک فلش به سمت مثلا کرخه و در عمل که نگاه ميکنيم نوع آرايش نيروهاي عراقي با اين اهداف متناسب است.
عراق با اين برنامه جنگ را شروع کرد. تصورش اين بود که درگيرشدن در اين جنگ بين يک روز تا 3 هفته بيشتر طول نميکشد زيرا برداشتي که از وضعيت ايران داشتند اين بود که با توجه به شرايط آن زمان، ايران امکان دفاع ندارد و بعد از شروع جنگ ايران بلافاصله شرايط را خواهد پذيرفت.
تقرببا 3 ماه اول جنگ عراق دايم حمله ميکند ولي حمله اساسي آن در يک هفته اول جنگ بود ولي تا سه ماه حملات ادامه داشت تا جايي که عراقيها به اين نتيجه ميرسند که ديگر نميشود ادامه داد.
عراق نتوانست از نظر نظامي به هدف خودش برسد. ما ديديم در صحنه عمل و اتفاق افتاد اين بود که امام از اين جنگ نترسيدند و با يکسري اصول با اين جنگ رفتار کردند. که اين عامل مقاومت شد اين چند عامل از ديد امام عبارت بودند از اين که امام گفت ارتش عراق حمله کرده و متجاوز است جنگ پايان نمييابد مگر آنکه ارتش عراق از خاک ايران خارج شود. چون هفته اول عراق پيشنهاد آتشبس دادند و عراق از اول تا اخر جنگ يکي از سياستهاش اين بود که در مقاطع مختلف اعلام آتشبس کند. ولي امام اصولي را که به کار گرفتند که تا زماني که يک سرباز عراقي در داخل خاک ايران وجود دارد ما ميجنگيم و دفاع ميکنيم. مسأله دومي امام گفتند اين بود که دفاع در انحصار نيروهاي مسلح رسمي نيست دفاع بر همه واجب است و نکته سومي که ترسيم کردند اين بود که به مردم انتظار پايان فوري جنگ را ندادند و گفتند اگر اين جنگ 20 سال هم طول بکشد، ميايستيم.
اين روشي که امام در رهبري و مديريت جنگ به کار گرفتند تکليف را در حوزه نظامي و سياسي مشخص کردند و مردم فهميدند که بايد ارتش عراق را بيرون کنند. اين ساختار حاصلش اين بود که هرچه ما در جنگ جلو ميرفتيم قدرت نيروهاي داوطلب که از متن مردم ميآمدند و متن نيروهاي مسلح آرام آرام رشد پيدا کرد به طوريکه از عمليات شکست حصر آبادان تا فتح خرمشهر تمام طرح اين عملياتها و شناسايي و نيروي اصلي عملکننده در جبههها افراد داوطلب بودند و ما ظرف 8 ماه يعني از 5 مهر 1360 تا 3 خرداد 61 ما 4 عمليات بزرگ را انجام داديم که در اين 4 عمليات بزرگ، شکست نظامي بر ارتش عراق تحميل شد و اشغال ايران به معناي نظامي پايان يافت.
شکست حصر آبادان يعني برنامهاي که عراق داشت تا شمال اروند رود را به عنوان گروگان ملغي کردن معاهده 75 در اختيار داشته باشد از بين رفت هرچند خرمشهر دستش بود ولي وقتي ما دهانه اروند رود را با شکست حصر آبادان گرفتيم تمام شد و در ادامه آن عمليات غرور آفرين فتح خرمشهر انجام شد.
اهميت فتح خرمشهر اين بود که علامت پيروزي صدام را به شکست صدام تبديل کرد.
در اين ايام مسئله عبور از مرزهاي عراق مطرح شد. اگر شما مطالبي که از حضرت امام نقلشده است را مطالعه کنيد درمييابيد که امام مخالفت کردهاند مثلا قبل از فتح خرمشهر قبل از عمليات فتحالمبين در خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني هم هست ميگويند اگر جايي بود که قرار شد نيروهاي ما وارد خط دشمن شوند، امام در همه جا مخالفت ميکنند.
از نظر نظامي تا زماني که قدرت تهاجم در طرف مقابل وجود دارد وقتي قرار بر پدافند است بايد در نقطهاي پدافند کرد که شما نيروي آزاد در اختيار داشته باشيد نه نيروهايي را در خط بچينيد و توان نظامي کاهش يابد. پس، از نظر نظامي تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر طبيعي بود. و ما بايد دست کم در موضع پدافندي قوي قرار ميگرفتيم.
از ديد سياسي و هزينه و فايده که در حوزه اقتصاد قرار ميگيرد. در اينجا مطرح است که وقتي جنگي شروع مي شود مهمترين مسأله براي طرفين جنگ سناريوهاي پايان دادن به جنگ است. هر جنگي که شروع ميشود بعد از آغاز جنگ مهمترين مسأله چگونگي پايان دادن به آن است. از اين زاويه ايران چه سناريويي براي پايان دادن جنگ داشت؟ از مجموع صحبتهايي که شده طرح ايران براي پايان دادن جنگ شامل چند مؤلفه است: پايان دادن به اشغال سرزمين، دوم نپذيرفتن الغاي معاهده 75 يعني تأکيد بر تداوم اين معاهده و عدم تغيير آن و سوم مسأله مشخص شدن متجاوز براي پيگيري عواقب حقوقي آغاز کننده جنگ و 4 تکليف خساراتي که متجاوز باعث ايجاد آن شدهاست.
بعد از فتح خرمشهر دو جلسه شوراي عالي دفاع در خدمت امام تشکيل مي شود افرادي که در آن جلسه بودند اظهار نظر کردند که در جلسه اول 6 خرداد 3 روز بعد از فتح خرمشهر امام ضمن اظهار خوشحالي از اين فتح ميگويند حالا چه ميکنيد؟
در مجموع امام با ورود به خاک عراق مخالفت ميکنند و 3 دليل براي مخالفتشان ميآورند: تا الان مدافع بوديم اگر برويم در خاک عراق در افکار عمومي ميتوانند ما را متجاوز مطرح کنند دوم اينکه تا الان که دولتهاي عربي ظاهر بيطرف را حفظ کردند به طور کامل ميروند در پشت سر صدام و سوم اينکه مردم عراق ممکن آسيب ببينند.
اما در جلسه دوم که دوباره اين بحث مطرح ميشود مجوز عبور از مرز را مي دهند به شرطي که مردم عراق آسيب نبينند.
نکته مهم ديگري که من به آن معتقدم، اين است که دستگاه سياست خارجي ما براي پايان دادن به جنگ همراه با دستگاه و تشکيلات دفاعي در جنگ برنامهاي را ارائه نکرد حالا دليلش چه بوده؟ من هرچه مطالعه کردم چيزي پيدا نکردم که وزارت خارجه بعد از فتح خرمشهر بيايد طرحي را به شوراي امنيت سازمان ملل بدهد به طور رسمي که تا اينجا ما اين مقدار را گرفتيم و جنگ را ميخواهيم خاتمه بدهيم و طرح ما براي خاتمه دادن اين است.
ما از وزارت امور خارجه چيزي نميبيينم مصاحبه و حرفزدن است ولي طرح ديپلماتيک براي خاتمه دادن به جنگ ارائه نميشود. اگر وزير خارجه آن زمان چنين طرحي را به عنوان برنامه خاتمه جنگ رسما به يک مرجع بينالمللي ارائه ميکرد شايد اوضاع به گونه ديگري رقم ميخورد.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه