شنبه 01 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 26948 00:01 1394/11/25
رویکرد اقتصادی دولت دفاع مقدس

رویکرد اقتصادی دولت دفاع مقدس

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
رویکرد اقتصادی دولت دفاع مقدس

رویکرد اقتصادی دولت دفاع مقدس

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

پیروزی انقلاب اسلامی و فرارسیدن اولین بهار آزادی، این نوید را به ملت ایران داد که از این به بعد مالک سرنوشت خود است و می‌تواند با تخصیص خردمندانه منابع و ثروت‌های خود و نیز استفاده مطلوب از فرصت‌ها راه پیشرفت را طی کند، و آینده‌ای همراه با آزادی و رفاه و شادکامی برای نسل آینده خود فراهم سازد. باور همگان این بود که اینک دیگر با کوتاه شدن دست باند فسادی که به "هزار فامیل" معروف شده، و با استفاده از حمایت بی‌دریغ دربار، بخش اعظم اقتصاد کشور را تملک کرده‌بود، اقتصاد کشور در مسیر رشد و شکوفایی خواهدافتاد. اما با نفیر اولین گلوله توطئه و ترور و جنگ داخلی، دورانی از ناآرامی و هرج و مرج در کشور آغاز شد. گروه‌های سیاسی رقیب انقلابیون که از کسب آرای مردم ناامید بودند، تنها راه چاره خود را دمیدن بر طبل خشونت و راه انداختن جنگ داخلی، تجزیه طلبی، ترور و گسترش میدان جنگ روانی می‌دیدند. علاوه براین هجوم گسترده رژیم بعث عراق موجب بازشدن میدان جنگ در طول بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر مرز دو کشور شد. در دورانی که کشور از یک سو گرفتار جنگ داخلی و آشوب تجزیه طلبان و خشونت و بمب‌گذاری و از سوی دیگر درگیر جنگی تمام‌عیار با دشمنی تا بن دندان مسلح و مورد حمایت قدرت‌های بزرگ جهانی بود، دولت دوران دفاع مقدس زمام امور را به دست گرفته‌بود. این دولت باید با کمترین امکانات به بالاترین بازدهی می‌رسید، و علاوه بر تأمین نیاز مالی جنگ، بازسازی خرابی‌ها، به گردش درآوردن اقتصاد کشور، باید برای جبران عقب‌ماندگی مناطق محروم کشور که سالیان طولانی طعم تلخ بی‌مهری رژیم سابق را چشیده‌بودند، هم فکری می‌کرد. همچنین در شرایطی که باید هزینه‌های گزاف جنگ را تأمین می‌کرد، باید مراقبت می‌کرد که اقشار محروم و کم‌درآمد جامعه در طوفان تحریم و تورم، گرفتار فشاری بیش از حد تحمل نشوند، ارزاق عمومی بر سر سفره همه شهروندان در دوردست‌ترین روستاها و سکونت‌گاه ها هم برسد و هزینه جنگ و دفاع از سرزمین مادری فقط به فقیرترین خانوارهای کشور تحمیل نشود. تجربه دولت دوران دفاع مقدس، هنوز مورد ارزیابی و مطالعه منصفانه قرار نگرفته، و سندی مورد وفاق مراکز علمی در این عرصه تهیه و منتشر نشده‌است. بخشی از بار این قصور بر عهده نهادهای علمی و پژوهشی است، و بخشی دیگر ناشی از رقابت‌های جناحی و سیاسی است که گویی مصمم است تاریخ کشور را آن‌گونه که دوست دارد، بنگارد، نه آن‌گونه که واقعاً بوده است. اوایل مهرماه گذشته مؤسسه دین و اقتصاد در قالب سلسله نشست‌هایی به بررسی تجربه آن ایام پرآشوب پرداخت که بخشی از سخنرانی‌ها را منتشر کردیم. سخنرانی دکتر محمد ستاری‌فر در باب رویکرد اقتصادی دولت دوران دفاع مقدس نکاتی بسیار ارزشمند درباب این تجربه را در معرض قضاوت گذاشته‌است. با این امید که با کمک پژوهشگران مستقل و آزاداندیش بتوانیم به درک جامع و قابل اعتماد از تحولات اقتصادی آن ایام برسیم، و بتوانیم ارزیابی منصفانه‌ای از کارنامه این دولت داشته‌باشیم، متن سخنرانی ایشان را تقدیم می‌کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم بحثی که قرار شد در خدمتتان ارائه کنم، گستره‌اش خیلی زیاد است. کسی حقیقتاً نمی‌تواند بازگوکننده حداقل کلیات آن دوران هم باشد. من هم نمی‌توانم چیزی بیش از یک ذره از اقیانوس مسائل اقتصادی اجتماعی سیاسی آن دوران را نقل کنم. منافع زودگذر جناحی و سیاسی ایجاب می‌کند که به‌گونه‌ای نکات برجسته کارنامه دولت دوران دفاع مقدس را تحقیر کنند. بعضی موقع ما گذشته خودمان را نفی می‌کنیم. گذشته‌ای که مال همه‌مان بوده‌است. حتی آنهایی هم که انتقاد می‌کنند مال خود آن‌ها هم بوده‌است. اگر بگوییم مثلاً کسب موفقیت بوده، مال خود آن‌ها هم بوده‌است. ما در جمع دانشگاهیان محترم هستیم، استحضار دارید که اگر ما بخواهیم مقایسه کنیم، می‌گویند: ۱- نحوه نگاهتان چه شکلی هست؟ ۲- می‌خواهید چه را با چه مقایسه کنید؟ حداقل باید یک ساختار همگن را با یک همگن دیگر موردمقایسه قرار بدهیم. در طی تاریخ رشد و توسعه و تجارب دنیا از مراحل گذار از قدرت فردی به اقتدار گروهی و جمعی صحبت می‌شود. در ادبیات نظری هم داریم دوران دولت کلاسیک، دولت رفاه، دولت توسعه، دولت توسعه و شهروندمدار و حکمروایی. دوران دفاع مقدس اصلاً نمی‌تواند با این دولت‌هایی که حداقل ما در بیان نظری داریم مقایسه بشود. در کتاب‌ها هم در واقع یک الگوی خاصی نیست که بتوانیم موردمقایسه قرار بدهیم. اما می‌بینید که خیلی مواقع دارند آن دوران را با این دوران به‌راحتی مقایسه می‌کنند. یک نفر ممکن است که خانه‌اش آتش بگیرد، دزد بیاید، بعد یک گوشه دیوار سقف خراب بشود، آن خانواده در رنج و عذاب و در التهاب هستند. حالا رفتاری که این‌ها در این موقعیت حساس دارند، مقایسه کنیم با یک خانواده آن طرف‌تری که همه چیز برایشان عادی است. شرایط عادی مقایسه عادی خودش را می‌خواهد و شرایط التهاب هم شرایط خاص خودش را می‌خواهد. نکته بعد این که اگر بخواهیم راجع به دولت صحبت بکنیم یا دوران دفاع مقدس، منظورمان کل حکمروایی است. بعد موتور این نظام حکمروایی برعهده قوه مجریه هست و دولت. اسم این دولت هم من می‌خواهم بگویم دولت خاص. چون نمی‌توانم بگویم دولت کلاسیک، دولت رفاه، دولت توسعه، دولت شهروندمدار. دولت آن دوران یک دولتی بوده که به‌شدت متأثر از شرایط پرالتهاب زمان خودش بوده‌است. هرروز در واقع مناسبات اقتصادی اجتماعی، قواعد کار، قواعد حقوقی، اداری، سازمانی دست‌خوش دگرگونی بوده‌است. دولت در واقع در این فضا کار می‌کرده‌است. هم دولت اول دفاع مقدس و هم دولت دوم، تقریباً از لحاظ سنی جوان‌ترین دولت در تاریخ ایران بوده‌است. در هر دو دولت وزیر متخصص بود، دانشگاهی بود، اما تکنوکرات نبود. چون آن دستگاه را نمی‌شناخت، آن فضا را نمی‌شناخت. بنابراین ضعف بنیادین هم داشتیم در حداقل تکنوکراسی و همچنین دیوان‌سالاری. وزرایمان که در آن جا می‌رفتند اصلاً خیلی‌هایشان برای اولین‌بار بود که پایشان به آن وزارتخانه گذاشته‌می‌شد. وقتی هم که پایشان را گذاشتند، اصلاً نمی‌دانستند که شرح وظیفه قانونی تشکیلاتی آن دستگاه یا وزارتخانه چگونه است. تازه اگر هم می‌دانستند، هر روز آن تشکیلات قانون و مقررات آن وزارتخانه تغییر پیدا می‌کرد. نکته دیگر این که آن دولت از ابتدای کار دارای اندیشه، مکتب خاص یا تفکر خاصی در اقتصاد اجتماعی نبوده‌است. یعنی به لحاظ تعهد، اخلاق‌گرایی، پشتکار و تعهد که داشت، و به لحاظ آرمان‌خواهی که داشت، مسائل را مورد واکاوی قرار می‌داد و برای آن راه حل پیدا می‌کرد. علاوه‌براین، در قوه مجریه می‌بینیم که گستره‌ای از تفکرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بودند. به یک نوعی این تفکرات برخاسته از جناح‌های پنهان یا آشکار آن دوره بوده‌است. یعنی دولت یک‌دستی هم نبود که بگوییم یک گفتمان توسعه داشتیم، یک گفتمان اداره داشتیم. بلکه باید در این باب کار می‌کردیم. اصلاً اگر چنین گفتمانی وجود داشت، باید تردید می‌کردیم. آن دوران، دوران التهاب بود. هم آدم‌هایی را گفتیم که بیایند روی صندلی اجرا بنشینند، روی صندلی مدیریت اجرایی کشور بنشینند، درواقع هم باید خود طرف بلد می‌بود، و هم با همکارانش کار تیمی می‌کرد. بنابراین اگر عملکردی بوده، موفقیت‌ها مال همه بوده، اگر ضعف بود، باز مال همه هست. اما بعد از دوران دفاع مقدس باید می‌نشستیم، درس می‌گرفتیم از ضعف‌ها، از فرصت‌هایی که به‌دست آوردیم، صیانت می‌کردیم، در واقع این جور نشد، بلکه به لحاظ نگاه‌های سیاسی، متأسفانه آن دوران مورد نقدهای غیرمنصفانه قرار گرفت. دولت دوران مقدس در واقع میراث دولت افسونگر شوک نفتی بود، که من بعداً آمار و ارقامش را خدمتتان نشان می‌دهم. می‌دانید که حداقل در دوران سال ۵۲ تا ۵۶ ما دوران دولت انبساطی را داریم، بودجه جاری دولت دارد خیلی به شکل گسترده زیاد می‌شود. طبق نظریه دوزنبری اگر ما الگوی مصرفمان رفت بالا، بعد خواستیم پایینش بیاوریم، نمی‌توانیم؛ یا خیلی خیلی زمان می‌برد. به هر حال دوران دولت ریخت‌وپاش قبل و هزینه‌های بسیار گسترده دولت و بعد هم در نزدیکی‌های پیروزی انقلاب به لحاظ آرام کردن مردم، اضافه کردن حقوق و بودجه جاری دولت، میراثی بود که در واقع دولت دوران دفاع مقدس داشت. علاوه براین، در سال‌های ۵۶ – ۵۷ تقریباً همه کارها متوقف شده‌بود. هرجای دنیا که انقلابی صورت می‌گیرد، آن هم انقلاب توده گسترده و همه‌جانبه، مردم در خیابان می‌آیند، مطالبات بیشتری را طلب می‌کنند. می‌گویند ما آزادی می‌خواهیم، استقلال می‌خواهیم، در کنار شعارهای در واقع اجتماعی فرهنگی سیاسی، شعارهای اقتصادی هم دارند، مسکن می‌خواهند، رفاه می‌خواهند، عدالت می‌خواهند. در کل تاریخ در حداقل این یکصد سال اخیر، به‌ویژه پس از جنگ دوم، هر انقلابی که صورت گرفته، مردم از دولت تقاضای بیشتری و مطالبات بیشتری داشته‌اند. دولت دو میراث بسیار بزرگ داشته، که اصلاً این میراث‌ها نمی‌گذاشت کاری بکند. علاوه براین، قانون اساسی هم در مرحله تدوین بوده، که در آن شرایط محیطی، موجب شده وظایف بسیار گسترده‌ای برای دولت تصویب بشود. در قانون اساسی، خیلی از اصول به شکل صریح و همه‌جانبه مورد واکاوی شرایط محیطی‌مان قرار نگرفته‌بود. یک در واقع هاله‌ای از ابهام‌هایی را بعداً بروز داد که دولت چکاره هست، رئیس‌جمهور چکاره هست، مالکیت کجاست. قانون اساسی که نوشتیم، یادمان رفت که در اصول قانون اساسی باید متعین حرف بزنیم که قوانین بعدی را بتوانیم صریح‌تر بنویسیم. همین گفتیم حدود شرع، حدود اسلام، بعد هم خود همین حدود شرع و اسلام از زمان دوران دفاع مقدس یک محدودیت‌های گسترده‌ای را در رابطه با قوه مجریه و رویکردهای بودجه و برنامه آن دولت ایجاد کرده‌بود. با توجه به سه میراث، دولت دوران دفاع مقدس باید دولت مداخله باشد. همه چیز باید بیشتر دولتی می‌بود. در شرایط محیطی آن موقع، احساس عمومی جامعه طالب دولتی‌شدن بود، و از آن احساس رضایت می‌کرد. این هم یک مسأله‌ای بود که در کارکردهای بودجه و برنامه آن موقع خیلی خیلی تأثیر داشت. بعد از این شروع جنگ تحمیلی بود و دفاع مقدس. گفتم که هر انقلابی در دنیا مداخله بیشتر دولت را طلب می‌کند. و هر جنگی هم مداخله بیشتر دولت را ایجاب می‌کند. باز یک جنگ همه‌جانبه‌ای هم صورت گرفت، که به تدریج به لحاظ عمقی که پیدا کرد، دخالت‌های گسترده دولت را در عرصه‌های مختلف طلب می‌کرد. الزامات فوق پیدایش دولت مداخله را باید باعث می‌شد. که اگر در دوران شرایط عادی می‌خواستیم اسم‌گذاری بکنیم، بگوییم آقا بله آن‌ها یک مقدار مثلاً چپ بودند، دولت مداخله بودند، الان که اوضاع و احوال در واقع عادی شده، بخواهیم از این رویکردها دورتر بشویم. این باز منصفانه بود. اما می‌خواهم بگویم که بعداً براساس آمار و ارقام، حقیقتاً این جور جمع‌بندی‌هایی که صورت گرفت، زیاد با حقایق کشور در آن موقع مطابقت نداشت. در ادبیات اقتصادی و توسعه دو شاخص برای ارزیابی دولت داریم که دولت نباید خطای غفلت داشته‌باشد. در امور دفاع، امنیت، اوضاع مملکت، ثبات اقتصادی اجتماعی، نباید کوتاهی بکند. به این می‌گوییم دولت خطای غفلت ندارد. منظور از دولت هم گفتم کل مجموع حکمروایی و خاص‌تر قوه مجریه است. دوم این که دولت خطای مداخله نداشته‌باشد. اگر در مملکت جایی کار می‌رود جلو، دارد تولید انجام می‌شود، بیخود مداخله نکند. به‌اصطلاح مداخله در بازار، در کار مردم، در بخش خصوصی نکند. در عرصه‌هایی که دارند می‌روند جلو، کاری نکند. خب این هم باز شاخص خوبی است، چون می‌توانیم ببینیم که دولت در دوران دفاع مقدس آیا مثلاً غفلت از انجام وظایف خودش داشت؟ اگر چنین دولت متناسبی شکل بگیرد، بسترساز بهبود فضای کسب و کار هست. آن هم بهبود فضای کسب‌وکار با عرصه‌های مختلف که دارد. و اگر باز این کار بشود، دولتی هست که هرروز می‌خواهد خودش را کوچک‌تر و کارآمد‌تر بکند، اگر شرکت داشت باید واگذار و خصوصی‌سازی کند. اگر مدرسه دارد، مدرسه را از کالای دولتی به کالای میکس تبدیل بکند. بگوید مدرسه غیرانتفاعی راه بیندازید، اما من تقریباً پول نصفی از شهریه‌ها را می‌پردازم. همان ایام مرحوم مهندس سحابی که رئیس سازمان برنامه بودند، با وزیر صنایع آقای احمدزاده یک گزارش دادند به شورای انقلاب که دارایی‌‎های یک گروه ازشرکت‌ها حدود شصت و خرده‌ای میلیارد تومان است و نزدیک هشتاد میلیارد تومان بدهی دارند. ارز گرفتند اصلاً خارج از کشور رفته‌اند. در موضوع قانون موسوم به بند جیم هم چنین نبود که شورای انقلاب بگوید تمام بخش خصوصی را بگیرید، مصادره بکنید، ملی بکنید. این بحث‌ها نبود. بلکه صاحبان صنایع رفته‌بودند. باید تولید انجام می‌شد، کارگرها نان می‌خواستند. حتی در دوران دولت دوم آقای مهندس موسوی هم باز این چنین بود و من که هجده ساعت در روز دم دست آقایان بودم، هیچ وقت احساس نکردم صحبت از ملی کردن بکنند. در عرصه ارضی و دهقانی کشور به سختی این‌ها تن دادند به یک نوعی از نظام اصلاحات ارضی و دهقانی. تلاش بود که زمین کسی مصادره نشود، اگر او مشروع کار کرده حق ندارید، اگر زمینش بزرگ است، مشروع هم هست، بعداً اگر دهقان‌های آنجا هستند، بروید از اراضی موات و اراضی بایر به آنان بدهید. اگر در بعضی از جاها نباشد، سه‌برابر عرف بهشان بدهید، مابقی را می‌خریم. به بیان دیگر، بحث چپگرایی، تفکر کمونیستی، مداخله و این حرف‌ها نبود. یک‌ونیم سال طول کشید در واقع چنین رویکردی موردتفاهم قرار گرفت. در وزارتخانه ها و سازمان ها با تقابل جوان های انقلابی تحصیل کرده که از خارج آمده بودند و کارشناسان قدیمی مواجه بودیم. در تمام وزارتخانه‌هایمان بدون استثناء داشتیم، می‌گفتند کارشناس زمان شاه، یا اصطلاحی که می‌گفتند طاغوتی‌ها، بعد این‌ور را می‌گفتند حزب‌اللهی‌ها، یا می‌گفتند قدیمی‌ها و جدیدی‌ها. از نظر من در آن دوران با آن تلاطم پیرامونی که داشت، خود همگرایی خیلی مهم بود. و همیشه می‌گویم میزان همگرایی که آن موقع داشتیم، در دولت‌های بعدی نداشتیم. و یکی از مهم‌ترین محرکه‌هایی که موجبات رشد و توسعه را فراهم می‌سازد، درجه همگرایی خود قوا هست در درون قوه مجریه و بین مجریه و قوای دیگر. زمان جنگ، امام(ره) و مردم کمک کرده‌بودند و یک الزامات مرئی و نامرئی ایجاد کرده‌بودند که ما همه تن بدهیم به همگرایی. و این خود همگرایی اگر می‌گوییم در دوران دفاع مقدس حقیقتاً با توجه به آن محدودیت‌های گسترده، منابع بسیار محدود، و شرایط بسیار سخت اگر توانست ملت ایران و دولت ایران مجموعاً یک دستاوردهایی داشته‌باشند، مرهون آن همگرایی است که ایجاد شده‌بود. حاصلی که بعداً کمتر بدان توجه کردیم و هر روز که می‌آییم جلوتر، مشکلات بیشتر شده، و این همگرایی به واگرایی تبدیل شده‌است. الان هم باید تعارف نکنیم بگوییم آقا پساتحریم، پیشاتحریم، هر چی که بگوییم، می‌گویند که اگر بخواهد ایران گام‌هایی را بردارد، به میزانی که بتوانیم همگرایی در آن داشته‌باشیم، می‌توانیم در واقع یک گام‌های مؤثرتری برداریم. الان تقریباً داریم واگرا می‌شویم. در روزنامه‌ها، در صدا و سیما که نگاه می‌کنیم، رهبران قوا یا مسؤولین کلیدی کشور با همدیگر در تلویزیون دعوا می‌کنند. من خودم باز هم یک خاطره می‌خواهم‌بگویم. در زمان سازمان برنامه که خدمت آقای خاتمی بودم، در حضور مقام رهبری گفتم که سران قوا که جمع می‌شویم برای هماهنگی در واقع ما با سه تا شخص دعوا نداریم، باید دبیرخانه باشد، باید مسائل بین قوا در واقع بیاید، حالا مسائل بین قوا را حل‌وفصل کنیم. اتفاقاً تا که سه رأس قوا جمع می‌شوند، چایی می‌خورند، می‌گویند، می‌خندند، احوالپرسی می‌کنند، اما ما دوست داریم که اگر دعواست آن‌جا دعوا بکنند. اما در عرصه اجتماعی تفاهم باشد. حالا می‌بینید که تقریباً تفاهم نیست و خود همین، پالس‌های بسیار گسترده‌ای را به کنش‌گران اقتصادی در داخل و خارج می‌دهد که گویا وضع زیاد فرق نکرده و اگر هم باز منابع بیشتر بشود، ممکن است که ما نتوانیم بر این مسائل خودمان فائق بیاییم. بنابراین در این دوران عقلانیت فردی خرده خرده یک عقلانیت جمعی را شکل داد، آن عقلانیت جمعی عقلانیت سازمانی را شکل داد. در آن ایام، سازمان برنامه منحل شد، خیلی از کارشناس‌های سازمان رفتند خارج از کشور؛ و ما تا بیاییم یک سازمان برنامه نوین شکل بدهیم، برنامه‌ریزی نوین شکل بدهیم، ستاد مشترک ارتش شکل بدهیم، خودش خیلی مسائل ‌گسترده، پرهزینه، کُند و تدریجی و خودگردان را ایجاب می‌کرد. به‌هرحال تقریباً در طول دوره دولت اول و سپس دولت دوم یک ظرفیت‌های قابل‌قبول و ارزشمندی در رابطه با پی‌ریزی گفتمان توسعه‌ای در کشور شکل گرفت. در دولت اول خیلی با سختی‌های بسیار زیاد با عدم‌تفاهم در عرصه‌های اداری کشور و وزارتخانه‌ها، قدیمی جدیدی طاغوتی حزب‌اللهی و از این حرف‌ها، در واقع برنامه مهم ۶۲ – ۶۶ تنظیم شد. این هم برنامه‌ای که با اتکا به خیلی آدم‌ها بودند که ورود نداشتند، نو بودند، جدید بودند، چون آدم‌هایی که قبلاً برنامه طراحی می‌کردند نبودند. من خودم خاطرم هست که مهندس موسوی در سال ۶۱ و ۶۲ اعلام کردند سال برنامه. در این سال برنامه خیلی از دانشگاهی‌ها رفتند سازمان برنامه، سازمان برنامه باز خودشان آدم‌ها و کارشناسان نبودند، دور هم که می‌خواستیم بنشینیم که مثلاً حرف بزنیم، اصلاً سؤال معلوم نبود، نمی‌دانستیم اصلاً چکار باید بکنیم. شوراهای مختلفی شکل گرفت. بعداً در نهایت برنامه ۶۲ – ۶۶ که تنظیم شد این خیلی ارزشمند بود برای کشور ما، ظرفیت‌های کارشناسی حقوقی و قانونی که شکل گرفت. می‌گویند اجرای یک برنامه پنج‌ساله در کشور ما خیلی سخت هست. من می گویم خیلی خیلی راحت تر هست از دولتی که عهده‌دار پی‌ریزی قواعد اداری و سازمانی و تشکیلاتی باشد. آنجا حقیقتاً انرژی می‌گیرد. حقیقتاً باید پی‌گیری و تلاش بشود. اگر بگویید شما در یک ساختمان آماده بشود دکور عوض بکنید، خب راحت است. اما خدایی نکرده اگر خراب بشود، و بخواهیم بسازیم و تازه برای ساختن دعوا باشد که دوطبقه بسازیم یا چهارطبقه، مشکل زیادتر است. آن دوران دوران تخریب و ساختن بود که این دوران تخریب و ساختن نمی‌تواند مقایسه بشود با دوران ساختن و اصلاحات. بنابراین در آن شرایط محیطی یک دگرگونی گسترده‌ای در مرتبه‌بندی اولویت‌های برنامه‌ریزی کشور بود. میراث برنامه پنجم بود. برنامه پنجم با آن نارسایی‌ها و درآمدهای نفتی عجیب و با نقدی که حتی آن‌ها خودشان داشتند، استحضار دارید که در خود دولت و در سازمان برنامه آن موقع نقد همه‌جانبه‌ای نسبت به برنامه پنجم شده‌بود، که آن نقد بنا بود که بشود پایه برنامه ششم. بعد هم جنگ و انقلاب شده‌بود، بنابراین باید بر حسب نظر مطالبات مردم، مرتبه‌بندی در برنامه و بودجه‌ها فرق می‌کرد. یکی از کارهای بسیار مهم و دارای آثار مهم این بود که برنامه‌ها و بودجه‌ها یاد گرفتند که نگاه خود را به کل کشور داشته‌باشند. در علوم سیاسی می‌گویند یک دولت مقتدر و کارآمد دولتی هست که بتواند در ضریب نفوذ نمره قابل‌قبول بیاورد. تا برنامه پنجم ضریب نفوذ دولت نسبت به روستا و مناطق عقب‌افتاده و استان‌های عقب‌افتاده ناچیز بود. اصلاً نفت اول قرار بود که مال تهران و نیروهای مسلح باشد. بعد خرده خرده شد مال تهران و چند شهر بزرگ. الزامات اخلاقی ارزشی انقلاب وادارمان می‌کرد که همه برنامه و بودجه‌ها نگاه به دورترین نقطه کشور داشته‌باشند. و اگر چیزی بناست که در شهر اتفاق بیفتد باید به آن هم بدهیم. این بود که نگاه می‌کرد خیلی در واقع کارهایی که با زحمت بسیار زیاد برای شهرها بود باید به ده هم می‌دادیم. اگر این نگاه انجام نمی‌شد و جنگ اتفاق می‌افتاد، می‌توانستیم منابع مربوط به جنگ را فقط برای شهرها خرج بکنیم. در نقدهایی که از دولت دوران دفاع مقدس می‌شود، معمولاً این نکته را فراموش می‌کنند که دولت مهم ترین کارش تأمین نیازهای اساسی بود. و باید به صورت زایش در حین عمل، همزمان با انجام وظیفه، شکل می‌گرفت. در جنگی که گستره بسیار زیادی دارد و در کشوری هم که ساختار اقتصادی و اجتماعی آن قواعد کارش هم بهم خورده، تأمین نیاز اساسی کشور خیلی خیلی مهم بوده، و اگر بخواهیم دولت آن موقع را مقایسه کنیم از نظر من باید در همین کارنامه موردمقایسه قرار بدهیم. خیلی دولت توانست در حد قابل‌قبول، در حد کارآمد و اثربخش تأمین نیازهای اساسی را عهده‌دار باشد یا خیر؟ آیا در این دوران با محدودیت‌های سختی که بود، آیا در واقع مردم دچار قحطی شدند؟ مردند؟ بیماری بوجود آمد؟ بیماری‌های واگیر قبلی شیوع پیدا کرد؟ این‌ها خیلی دستاوردهای بسیار بسیار مهم و کلیدی بوده است. که الان ممکن است که یک فهمی از این نداشته‌باشیم، اما در آن دوران خیلی خیلی مهم بود. خاطرم هست که در دوران تنظیم بودجه مرحوم عالی‌نسب زنگ زد که این پولی که گذاشتید برای چند نفر هر نفر چقدر پنیر تخم مرغ و ... درنظر گرفتید. اگر مقدار مناسب نبود، در جلسه دولت پیشنهاد اصلاحی داده‌می‌شد. تا بتوانیم آن پروتئین و آن ویتامین‌های لازم را حداقل بتوانیم به مردم برسانیم. در حین آن کار تأمین همه‌جانبه نیازهای اساسی ما در گستره عرصه اقتصادی در بعضی از جاها توقف و عقب‌گرد داشتیم. این هم الزام شرایط جنگی بود. خیلی کارها متوقف شد. خیلی طرح‌های عمرانی متوقف شد. خیلی ساختمان‌سازی‌ها متوقف شد. در بعضی از جاها رویکردمان نگهداری سطح بود که پایین‌تر نیاید. تمام این‌ها در واقع پروژه‌های دولت بود. در بعضی جاها هم نگاهی به توسعه بود. ببینید در همان‌جا که مثلاً امکانات کم بود، می‌گفتیم که باید راه‌آهن بافق- بندرعباس فکر بشود. برای فولاد مبارکه فکر بشود. فولاد مبارکه بنا بود که بیاید بندرعباس، به لحاظ غالب شدن شرایط ایمنی و امنیتی کشور که آقا ما موردحمله قرار می‌گیریم، آمد در وسط کشور قرار گرفت. انتقال این فولاد به اصفهان و زیرساخت‌های آن، شروع خود کارخانه توسعه ذوب آهن اصفهان و این ها، خیلی کارها بود که موردکار توسعه‌ای قرار گرفت. کلان بودجه جاری حدود نزدیک به ۱۱% رشد منفی داشت. اما این عرصه‌های مولد آموزش و پرورش، آموزش عالی، بهداشت و درمان رشد مثبت داشتند حدود ۱۵%. خود این‌ها یکی از شاخص‌های مهم است به لحاظ رشد جمعیت بالا. در سال ۶۵ – ۶۶ و ۶۷ تعداد دانش آموزان آموزش و پرورش به بالای ۲۱میلیون و خرده‌ای نفر رسید. کل کادر آموزش و پرورش که داشتیم ۶۰۰ و خرده ای، ۷۰۰هزار نفر بود. نزدیک به حدود ۸۰‌% از کادر آموزش و پرورش در صف بودند در کلاس بودند. ۲۰‌% در وزارتخانه و اداره‌کل بودند. معلوم است شاخص باید رفوزه بشود. بیشتر باید در ستاد و در صف باید کمتر باشد. بعد هم الان در همین سال‌های اخیر ما حدود نزدیک به ۱۳‌میلیون دانش آموز داریم که نزدیک ۸ – ۹ میلیون کمتر شده است. تعداد کادرمان ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار تا شده است. نزدیک ۶۰‌% در ستاد است ۴۰‌% در کلاس‌ها. اگر بخواهیم حقوق این معلم‌ها را اصلاح کنیم، یکی از اصلاحات این است که این نسبت اصلاح شود. بعد از جنگ ببینید نسبت چگونه دگرگون شد به نفع ستاد یعنی بوروکراسی یا کاغذبازی و به زیان صف آن‌هم در مهم‌ترین عرصه که آموزش پرورش هست و مهم‌ترین جایگاه که خود معلم هست. در بهداشت و درمان ما با شروع انقلاب برای هر هزار نفر ۱/۲ تخت داشتیم. در سال ۶۶ و ۶۷ هم رشد جمعیت داشتیم هم استهلاک بیمارستان داشتیم. در بعضی از استان‌ها هم آن‌ها را در جنگ از دست داده‌بودیم. ما حدود ۹/۰ تخت داشتیم برای هر دو هزار نفر. تازه آن موقع ۱/۲ تخت داشتیم برای مردمی که جنگ نبوده، جراحت کمتر بوده، اوضاع کشور آرام بوده است. اما الان در عرصه جنگ و بمباران و موشک باران همه‌روزه و چند هزار نفر مجروح در هر حمله، ظرفیت بیمارستان‌ها کمتر بوده‌است. از این رو خود این گستره‌ها خیلی مهم بود. هر کدام از این‌ها کارنامه‌های بسیار گسترده‌ای دارد. در فضای انقلاب و جنگ، شرایط محیطی که دولت داشته، گروه‌های مختلف خواهان انحلال این یا آن سازمان بودند. مثلاً در وزارتخانه کشاورزی کسانی که یک مقدار آرمان‌خواه‌تر بودند، می‌گفتند این وزارت‌خانه منحل بشود، بشود جهاد سازندگی. بروبچه‌هایی که ارزشی و اخلاقی بودند در جهاد بودند می‌گفتند باید وزارت کشاورزی منحل بشود. خود همین دوگانگی هم در واقع بود. اعضای کمیته هم با شهربانی درگیر بودند. همچنین این دو نهاد با ژاندارمری درگیر بودند. همچنین سپاه با ارتش مسأله داشت. دیگه این قدر این مسأله گسترده شد و مسائل خاص خودش را ایجاد کرد که شدند دو تا وزارتخانه. بعد خودتان هم استحضار دارید که حضرت امام می‌گفتند که کسروی می‌خواست هفتادودو فرقه را یک فرقه کند، شد هفتادوسه فرقه. این‌ها را که درست کردیم، مسأله باز حادتر می‌شد. هزینه‌ها بیشتر می‌شد. درصدها بیشتر می‌شد. بنابراین خود آن زیرورو شدن آن قواعد که گفتم قدیمی و جدیدی، انحلال سازمان برنامه، انحلال وزارت ارشاد. یک مقدار می‌گفتند که نگاه‌ها سنگین است. این می‌گفت آن قدیمی است آن جدید است. می‌خواهم بگویم که کار کارشناسی، کار در واقع حکمروایی یک نظام همدلی می خواهد. تا حد بسیار زیادی آن همدلی اول نبود. آن در واقع مرزبندی هایی که خب کاذب بود، حاکم بود. یک تکنوکراسی و دیوان‌سالاری داشتیم قبل از انقلاب، حالا با مختصات خاص خودش، بعد با شروع انقلاب و نشر انقلاب و زایش انقلاب و تکامل و تحول انقلاب خیلی‌هایشان رفتند. خیلی‌ها هم که بعداً باقی ماندند، موردپذیرش قرار نگرفته‌بودند. این است که الزاماً نو می خواست ملت. این نبود که نمی دانم یک دولت بنشیند، دستور بدهد که آقا برکنارشان کنید، برشان دارید. این چنین نبود. اصلاً اگر تأخیری می کرد دولت زیر سؤال قرار می گرفت. همه ماها توده های مردم در واقع طالب بودیم که همه چیز باید تغییر پیدا کند. حالا این که آن موقع دگرگون شد، همه چیز را بهم زدند، بخواهیم به اسم دولت بنویسیم این به دور از انصاف است. گفتم این خواست دولت و ملت بود که باید تغییری انجام بشود. در کنار این شرایط محیطی رسالت‌هایی بود که پی‌ریزی قواعد حقوقی و قانونی باشد که این کار به نحو احسن با کمترین هزینه انجام شد. به‌طوری که وقتی که جنگ تمام شد، دولت‌های بعدی آمدند کلید نظام دیوان‌سالاری، نظام تکنوکراسی کشور را در دست گرفتند. کلیدی که ساختن آن خیلی برای کشور زمان‌بر بود و هزینه داشت. بعد پی‌ریزی اعتماد و تبدیل تقابل‌ها به تعامل‌ها تا حد بسیار گسترده صورت گرفته‌بود. تربیت و زایش فن‌سالاران و کارشناسان جوان و برخاسته از انقلاب صورت گرفته‌بود. بعد هم پی‌ریزی فرآیندهای تهیه و تدوین برنامه توسعه و بودجه. ما در دوران دفاع مقدس در واقع مهم‌ترین کاری که بود دولت برنامه داشت نه برنامه پنج‌ساله بلکه استحضار دارید که هم قانون کشور، هم قانون برنامه و بودجه، در قانون محاسبه عمومی، در قانون برنامه و بودجه می‌گوید که دولت مکلف است نسبت به تدوین برنامه‌های بیست‌ساله، بعد در قالب پنج‌ساله، بعد در قالب برنامه یک‌ساله در تعیین بودجه اقدام بکند. بودجه از نظر قانون برنامه و بودجه یعنی برنامه یک‌ساله. بودجه از نظر قانون محاسباتی یعنی دخل و خرج دولت. دولت در هر این دوتا قانون در واقع کارنامه خیلی خوبی داشت در برآورد کردن دخل و خرج خودش و در آن برنامه یک‌ساله. لذا آن‌چنان بعضی موقع‌ها این قدر به خطر می‌افتاد که برنامه‌ای که خود دولت لایحه می‌داد، مجلس هم بالاخره کلانش قبول می‌کرد، بعد امضا می‌کرد و تصویب می‌کرد، هنوز ابلاغ نشده به لحاظ تغییر شبه‌محیطی بودجه را خودمان تعدیل می‌کردیم. این بود که اصلاً نماینده‌های مجلس می‌گفتند که آقا شما که کاره‌ای نیستید که، هیچ‌کس کاره نیست، برنامه بودجه‌ای‌ها کاره هستند. درست هم می‌گفتند. چون طبق اصل نود و پنج قانون اساسی هیچ فرمان، هیچ قانون، هیچ مصوبه‌ای اعتبار ندارد مگر این که پولش باشد. بنابراین وقتی خزانه خالی بود، با تلفن تماس می‌گرفتیم. آن موقع هم که موبایل نبود، هفته به هفته، بعد هم ماه به ماه بود. ماه به ماه می‌گفتیم آقاجان چقدر پول می‌تواند در خزانه بیاید، مطابق با آن در واقع تخصیص می‌دادیم. خیلی مواقع تخصیص ما در هفته برای ماهانه سه بار چهار بار صورت می‌گرفت. پول نداشتیم بدهیم. می‌گفتیم این هفته این‌قدر می‌دهیم، هفته بعد این قدر می‌دهیم. بر اساس این مقدمات منابع ارزی مهم می‌شود آن هم برای اقتصادی که در قبل از جنگ، قبل از انقلاب واردات گسترده داشته، امور رفاهی برای شهرها در واقع بوده، واردات کالای مصرفی بوده، الان جنگ شده، انقلاب شده، جمعیت زیاد شده و باید به تقاضا هم جواب بدهید. بعد خیلی از ظرفیت‌های تولیدی‌مان هم موردحمله قرار گرفته و متوقف شده‌است. برای همین متغیرها برایمان مهم است. در بعضی از سخنرانی‌ها یا نشریه‌ها ادعا می‌شود دولت آن ایام ارز زیادی داشته‌است. حتی اگر این ادعا درست باشد، با توجه به وظایف گسترده دولت در آن دوره و کمبودهای گسترده، با آن‌که زیاد وظیفه رشد و توسعه ندارد، باز فرصت آن را هم داشته‌است، رشد هم داشته، اما پرچم‌دار رشد و توسعه نبوده است. کل منابع ارزی ما از سال ۱۳۳۸ تا ۹۳ حدود ۱۶۲۳ میلیارد دلار است. حدود ۹۰۰ میلیارد دلار هم ارزش منابع نفتی و گازی است، که مصرف کردیم. که می شود حدود ۲۵۰۰ میلیارد دلار. در عرصه تجارت بین‌الملل اگر مثلاً ترکیه و چین یک‌میلیارد دلار صادرات داشته‌باشند، می‌گویند سودی که نصیب کشور می‌شود، ۵% است. ما ۱۰% درنظر می‌گیریم. پس ما برای این ۲۵۰۰ میلیارد دلار درآمد باید ۲۵۰۰۰ میلیارد دلار حداقل صادرات داشته‌باشیم. نتیجه این که باید در این کشور تکلیف نفت را زودتر معلوم بکنیم. نفت مال کی هست؟ کی می‌خواهد اداره‌اش کند؟ مالکیت آن مال کی هست؟ آن جنبه بین‌النسلی مال کی هست؟ بالاخره نیاکان من و شما گفتند نفت ملی است. ملی یعنی مال ملت است. ملت هم نه مال ۷۶ میلیون فعلی، مال بعدی‌ها هم هست. این نفت هنوز در تیول دولت‌ها قرار دارد، در تیول بودجه‌ها قرار دارد. نفت که می‌تواند خیلی منشأ رشد و توسعه ما باشد، مورد عذاب ما را فراهم کرده‌است. تورم در فاصله سال‌های ۶۵ تا ۶۸ بالارفته‌است. در این باره باید نکاتی بگویم. در عرصه جنگ ما با یک واگرایی‌هایی روبه‌رو بودیم. بین ارتش و سپاه مسائل گسترده‌ای داشتیم. در مدیریت جنگ باز مشکل داشتیم. باید افتخار بکنیم که توده مردم خیلی خیلی هوشمندانه با خرد با ایثار با گذشت مهمترین موتور جنگ را تأمین کردند. موتور جنگ دست بسیج دست بچه های مردم بوده‌است. در سال ۶۵ در مدیریت کشور که خیلی بحران داشتیم. کشتی‌هایمان را می‌زدند. کانون‌های نفتی‌مان را می‌زدند. ارز برای تأمین نیازهای اساسی خودمان نداشتیم. در همان موقع هم در واقع بخش جنگ از بخش غیر جنگ یک مطالبات جدی‌تر و همه‌جانبه‌تری داشت. تقاضایی داشت که درواقع بخش غیرجنگ نمی‌توانست جوابش را بدهد. برای اولین‌بار در کشور ما یک واگرایی صورت گرفت. گفتند که برویم خدمت حضرت امام، و از ایشان یک تعدادی مجوز بگیریم، بعد هم بیاییم خرج کنیم. حالا چندبار قبلش صورت گرفته‌بوده این کار، اما رویه نبود. بعداً شد قاعده که بودجه را ول کنید، می‌رویم خودمان بالا می‌گیریم. در سال ۶۵ در واقع ۲۵‌میلیارد تومان پول داغ به اقتصاد تزریق شد. مسؤولان مربوط می‌گفتند که حمله بناست با امواج نیروی انسانی انجام بشود، این پول را بدهید. بعدش حضرت امام فرمودند که سران قوا و نخست‌وزیر تصمیم‌گیری کنند. بعد بنا شد که خب این ها بیایند، یک گزارش بدهند که می‌خواهند چکار بکنند. سازمان برنامه در فشار شدیدی قرار گرفت. ما از آن‌ها برنامه می‌خواستیم که شما می‌خواهید چکار بکنید؟ گفتند می‌خواهیم حمله با امواج نیروی انسانی بکنیم. لباس می‌خواهیم، غذا می‌خواهیم، چکمه می‌خواهیم. در یک شرایط خیلی پرتلاطم و هیجانی، قرار شد ۵میلیارد تومان پول داده‌بشود، که بروند کار بکنند، و گزارش بدهند، تا ۵میلیارد تومان بعدی را بگیرند. رفتند خرج کردند. گزارشی هم داده‌نشد. دوستانی که خیلی‌هایشان الان از مسؤولان مملکتی هستند، آن موقع گزارش آوردند که در این سال‌ها که این ۲۵ میلیارد تومان کسری بودجه پول داغ به دولت تحمیل شد و تورم شدید ایجاد کرد، و اتفاقاً قوه مجریه و نخست‌وزیر اصلاً نقشی در آن نداشتند، به جای چکمه و غذا صرف پادگان‌سازی شده‌است. در زمان جنگ اهداف پادگانی موردحمله قرار می‌گیرد، اگر یک کشور تعداد صد پادگان داشته‌باشد، بعد از این هفتاد تا دارد. ما تنها کشوری بودیم که بعد از جنگ ظرفیت پادگان‌هایمان چندبرابر شد، بیشتر هم شد. تازه پادگان‌های خیلی قشنگ هم ساختیم آجر سه‌سانتی و ساختمان نو. در سال ۶۵ وارد شدن پول داغ در اقتصادمان، مشکلات عدیده ایجاد کرد. در نیمه دوم سال ۶۴ نفت ارزان شد، و در سال ۶۵ گرفتار بحران شدیم. چنان عرصه تنگ شد، دلار کم آمد که گفتند که بنشینیم یک برنامه جدی تنظیم بکنیم. در سازمان برنامه و دولت همه دور هم جمع می شدند، یک برنامه ای تنظیم شد، اسمش را گذاشتند شرایط نوین اقتصادی. اما چون عنوان انگلیسی آن مشابه برنامه نپ لنین بود، عنوانش را عوض کردیم. آنجا بحث رسیده‌بود به این که نمک را چکار بکنیم. کبریت را چکار بکنیم. گفته بودند تمام بنادر باید مورد محاسبه قرار بگیرد، ما ارز نداریم، حتی این ارز حداقلی را هم نداریم. حتی برای کالاهایی مثل پنیر هم باید برنامه آماده می‌کردیم. این به خاطر دیدگاه دولت نبود. ضرورت زمان بود. این نبود که یک عده عشقشان بوده که همه چیز را کنترل کنند، کمونیست بازی در بیاورند، این نبوده است. دیدید که در آن کتاب که حدود ۴۰۰ – ۵۰۰ صفحه هست، شرایط در واقع اقتصادی اجتماعی نظامی سیاسی قشنگ بحث شده، آمده، منابع بحث شده است. بعد هم تازه منابع خوشبینانه بحث شده بود که آقا با یک اقتصاد ۲ – ۳ میلیارد دلاری چکار بکنیم، ۲ – ۳ میلیارد دلار. بنابراین این تأمین نیازهای اساسی خیلی خیلی از اهمیت زیادی برخوردار شد بود در عرصه غیر جنگ. در عرصه جنگ هم که در واقع کار خاص خودش بود. یکی از نگرانی‌های دولت در آن ایام وضعیت تغذیه و احتمال بروز سوءتغذیه بود. یک‌بار نماینده کهگیلویه و بویراحمد آمده‌بود می‌گفت نوزادانی که در کهگیلویه و بویراحمد به دنیا آمده‌اند، نزدیک به ۴ – ۵ سانت قدشان به خاطر سوءتغذیه کوتاه‌تر شده‌است. سعی داشتیم یک کاری بکنیم، پول هم نبود. گفتیم تغذیه رایگان. تغذیه رایگان اول برای کهگیلویه و بویراحمد. بعدش به چند تا استان دیگر بود. در گزارش اقتصادی سال ۶۷ و ۶۸ آمده رساندن این حداقل مواد پروتئینی و شیر اثر مثبت داشته و توانسته طول قد نوزادان را افزایش بدهد، به‌خاطر این که مادرانشان مثلاً شیر و مواد کلسیمی بیشتری خوردند و غیره. آن سال‌ها ۱۰ میلیون دلار برای تهیه جهیزیه در بودجه گذاشته‌بودیم. هرچند که پول نداشتیم. اما تا آن‌جا که می‌شد به فکر بودیم. بحث عائله‌مندی کارمندان همان زمان مطرح شد، یا سکه هدیه عید کارکنان، که برای چندسال متوالی امکان تأمین نداشتیم، و کارمندان دولت طلبکار بودند. در همان زمان این دلمشغولی را داشتیم که تولید مواد غذایی افزایش بیابد. دنبال واریته‌های پرمحصول بودیم که به جای این که در هر هکتار ما بتوانیم ۱ تن بازدهی داشته باشیم، برویم پرمحصول بتوانند ۵ – ۶ تن برداشت بشود. بیشترین دعوا و بعداً بیشترین اتهامات در نظام توزیع و عرضه گسترده مردمی بود. راهبری و مدیریت و تعیین وزن این نیازها دست دولت بود. اما توزیع آن دست ملت بود. گسترده‌ترین نظام توزیع در این زمان بوده که مساجد، ادارات، صنوف کار توزیع می‌کردند. دعوا چی بوده؟ یک تعدادی که یک اهداف صنفی و جناحی داشتند، می‌گفتند آقا این را بدهید ما توزیع بکنیم. خوب گوش کنید. حضرت امام یک چند بار به اینان تشر زدند. کار بسیار مهم توزیع کالا در سرتاسر کشور را نمی‌شد به این راحتی به یک گروه کوچک واگذارکنیم و بعد در پشت جبهه با شکست روبه‌رو شویم. و در واقع خیلی مسائل جدی ایجاد می کرد. یکی از مواردی که واقعاً باید تحسین کرد و به دولت و ملت درود فرستاد این نظام توزیع هست. چون کار مشترک دولت و ملت بود. من خیلی ناراحت هستم که به نظام مشترک توزیع دولت و ملت توهین می‌شود که آقا کوپنی است. دولت توزیع کننده نبود. اصلاً وقت نبود که توزیع بکنیم. مدیریت و راهبری با توزیع فرق می‌کند. کجا دولت شیرخشک توزیع کرد؟ اما نگران بود این شیر به دست مردم برسد. در دوران جنگ جهانی دوم همین کار در انگلستان صورت گرفته‌است. شدیدتر از ما هم صورت گرفته‌است. در فرانسه هم صورت گرفته‌است. اتفاقاً فرانسه و انگلستان در دوران جنگ نسبت به دولت در دوران دفاع مقدس مداخله حادتری در اقتصاد و توزیع کالا داشتند. چرچیل در سخنرانی معروف خود در مجلس نگرانی بابت رسیدن بطری شیر به دست کودکان انگلیسی را مطرح می‌کند. همان دولت دست راستی چرچیل نگران چنین موردی است، و این کار را وظیفه مهم خودش می‌داند. پس در دوران دفاع مقدس چند تا وظیفه خاص هست. یکی تأمین نیازهای جنگ و دفاع، یکی هم مسائل شهرها و پشت جبهه و پشت جنگ هست. بنابراین این بحث مشارکت هم بحث بسیار مهمی است. کار مهم دیگر شروع و ارائه طرح‌های مهم بوده‌است مثل فولاد مبارکه، راه‌آهن بافق – بندرعباس. در زمان جنگ مشکلات حادی هم پیدا کردیم. زمان قبل از انقلاب گلوگاه کشور خرمشهر و آبادان بود، که در همان هفته‌های اول جنگ این گلوگاه را از دست دادیم. تا آن موقع بندرعباس اسکله نداشت. چابهار اسکله نداشت. اصلاً نمی‌توانستیم در بندرعباس روغن پیاده بکنیم. تأمین امکانات در بنادر دور از میدان جنگ زمان می‌خواست. بنابراین در این دوران دولت براساس اهداف تنظیمی توزیعی تخصیصی و تثبیتی در قوانین بودجه و در برنامه‌هایش توجه ویژه به تولید محصولات اساسی و حیاتی و تأمین کالای سرمایه و واسطه‌ای و تنظیم الگوی مصرف داشت. ما ایرانی ها باید دیر یا زود به خودمان برگردیم یک مقدار از خودمان انتقاد بکنیم. اگر کشور بخواهد به توسعه برسد نیازمند یک الگوی مصرف منضبط است. ساختن و جاانداختن این الگوی منضبط خیلی دردسر و هزینه دارد. تقریباً در شرایط عادی می‌گویند ساختنش خیلی سخت است. یک دستاورد بسیار با ارزشی که کشور در کنار هزینه های مستقیم و غیر مستقیم جنگ بدست آورد، الگوی مصرف محدودشده بود. تمام کشورهای توسعه‌یافته بعد از جنگ انگلستان، اتریش، آلمان، فرانسه، ایتالیا و ژاپن الگوی مصرف بسیار محدودی را که داشتند، محدودتر کردند. یعنی اگر دوازده تا کوپن بود ده‌تا شد، هشت تا شد. می‌گفتند می‌خواهیم چهارتا کم بکنیم، انباشت سرمایه شکل بدهیم برای این که بتوانیم کار و اشتغال ایجاد بکنیم، رفاه بیشتر پیدا کنیم. می‌خواهیم الان تره بدهیم بعداً می‌خواهیم کره بدهیم، مطابق مثل معروفی که هست. جنگ به هر حال دوست‌داشتنی نیست، ایران هم ما مردممان، دینمان، انقلابمان نمی‌خواست، برای همین می‌گوییم جنگ تحمیلی. این جنگ تحمیل شد با هزینه بسیار زیاد، با عقب‌رفت خیلی از شاخص‌هایمان. اما یک چیزی هم به‌دست آمد. ساختن خودمان بود. نماد ساختن خودمان می‌شود الگوی مصرف. که این الگوی مصرف باید خیلی موردتوجه قرار بگیرد که نشد. حق نداریم بگوییم الان ارز زیاد داریم، پس ول کنیم. یادمان باشد که دلار دلار نفت است. مال ما نبوده‌است. ذخایر زیرزمینی بوده‌است. اگر دلار خودمان باشد که خودمان کار کردیم، صادر کردیم، می‌خواهیم نمی‌دانم هر کاری کنیم، بسم‌الله بکنید. این الگوی مصرف یک بحث بسیار مهم بود. ما نهایت در نفتمان و برنامه نفتیمان در سال‌هایی که وضعمان خوب بود، یک میلیون بشکه نفت بود. قیمت مؤثر هم در سال ۶۵ و ۶۶ شده‌بود ۵ الی ۷دلار. بعد هم منابع ارزیمان هم حدود ۷ الی ۸میلیارد دلار بود. درکنارش نظام تخصیص ارزیش را نگاه کنید. ۳ میلیارد دلار جهت دفاع بود. اتوماتیک‌وار عزیزان می‌آمدند در سازمان برنامه، نصف می‌گفتیم مال بخش دفاع. فکر نکنید آن نصف دیگر مال دفاع نبود. یک رقم ۵۰۰میلیون دلارش مال دارو بود که باز مال جنگ، یا مهاجران جنگ تحمیلی و این‌ها بود. ۳میلیارد دلار مال کالای اساسی بود. ۱ میلیارد دلار مال کل تولید بود. آقای بهزاد نبوی خدا عمرش را طولانی بکند، وزیر صنایع سنگین وقت می‌گفت که من ۷‌میلیارد دلار پول می‌خواهم برای ذوب آهن و صنایع سنگین. کل پولی که برایش گذاشته‌بودیم ۱۵‌میلیون دلار بود. با کلی تلاش تازه شد ۶۵ میلیون دلار، ۷۰میلیون دلار فکر کنم. ۷۰میلیون دلار کجا، ۶ – ۷میلیارد دلار کجا. بنابراین دیگر نمی‌توانستیم از این اتاق بخش غیرجنگ به جنگ بدهیم. اینجا حداقل‌ها بود. مسؤولان جنگ می‌گفتند ما بیشتر می‌خواهیم. ذات جنگ هم به‌هرحال بیشتر می‌خواهد. مشکلات دیگری هم بود. کاهش تولید داشتیم. قطعی بسیاری از واحدها بود. تولیدی یا صنفی بود. و درنتیجه کاهش گسترده درآمد مالیاتی بود. نابودی ظرفیت‌های گلوگاهی آبادان خرمشهر بود. درنتیجه مجبور بودیم در نظام تخصیص بودجه سخت‌گیری فوق‌تصور داشته‌باشیم. تمام مواد بودجه را با سخت گیری بررسی می‌کردیم. مثلاً فلان سازمان در حد سه یا چهار نفر حقوق و مزایا بیشتر می‌گیرد. مچ‌گیری می‌کردیم و با دقت و احتیاط بودجه می‌دادیم. تازه این بودجه را هم به جای تخصیص‌های سه ماهه، به صورت هفتگی می‌دادیم. طی سال‌های ۶۴ تا ۶۸، زمان تنظیم بودجه کشور، درخواست دستگاه‌های اجرایی حداقل ۵٫۷ برابر سقف امکانات دولت بود. و برای تنظیم بودجه باید با جلسات مکرر، این درخواست‌ها را کاهش می‌دادیم تا به سطح امکانات موجود برسد. محدودیت در حدی بود که حتی برق ساختمان ریاست جمهوری به خاطر نبود بودجه قطع شد و فقط برق اتاق رئیس‌جمهور وصل بود. همه دستگاه‌ها گله مند بودند. فکر می‌کردند نخست‌وزیری امکاناتی دارد و نمی‌دهد. آقای تورگوت اوزال نخست‌وزیر وقت ترکیه بنا بود بیاید تهران. زمان جنگ و بمباران بود، پیشنهاد شد نیاید. اما ایشان تأکید کرد که می‌آید. برای تأمین هزینه اقامت هیأت همراه ایشان که ۴۳۰‌نفر از بازرگانان بودند، خیلی مشکل داشتیم. هزینه ۶‌میلیون تومان بود. درحالی که بودجه پیش‌بینی نشده در اختیار نخست‌وزیر سالانه فقط یک‌میلیون تومان بود. وزرا دو تا ۵۰۰هزار تومان بود. من خودم در سازمان برنامه با مدیران که جلسه داشتم، از محل جریمه کسانی که دیر می‌آمدند، شیرینی و میوه می‌خریدم. وقتی وزیر برق می‌آمد در اتاق من می‌گفت که تو این میوه‌ها را از کجا خریدی. می‌گفتم به خدا مال خودمان است. ما اصلاً از روی بودجه برنداشتیم. در زمان شاه که قرار بود که ژاندارم منطقه بشویم، خیلی پادگان‌سازی کرده‌بودیم. برنامه و بودجه می‌گفت این پادگان‌ها را براساس مأموریت‌ها بین سپاه و ارتش تقسیم کنید. زیربار نمی‌رفتند. سپاه هم می‌گفت ما هم باید به تعداد پادگان‌های ارتش پادگان داشته‌باشیم. درنتیجه در زمان جنگ که نباید پادگان بسازیم به ناچار می‌ساختیم. آن زمان دولت گله داشت که اطلاعات مربوط به جنگ در اختیار دولت قرار نمی‌گیرد. نخست‌وزیر و رئیس قوه مجریه همزمان با مردم و بعضی موقع دیرتر می‌فهمید که حمله شده، حمله موشکی شده به شهر. مثلاً در شرایط حمله موشکی به تهران به مهندس موسوی گزارش داده‌بودند که موشک نیست و هواپیما می‌آید می‌زند. من گفتم در بولتن محرمانه می‌گویند موشک است. گفتند دروغ است. بیست‌وچهار ساعت بعد می‌گفتند که نه همان موشک درست است، به هر حال دولت اعلام می‌کرد که من آن جور که باید و شاید در جریان تحولات جنگ قرار ندارم. اگر بنابر طلبکاری باشد، قوه مجریه باید طلبکاری بکند نه طرف مقابل. الان برعکس شده. اگر مسؤولین سابق سپاه راجع به وزارتخانه‌شان صحبت کردند، بیایند با رقم و عدد حرف بزنند. دولت حداکثر امکاناتی که در اختیار داشت در خدمت جنگ قرار داده‌بود. اما آن حداقل‌های همگرایی را که باید می‌داشت، دریافت نمی‌کرد. حالا می‌گویند دولت در جنگ نبوده‌است. در سال ۶۶ می‌گفتند که صدام لباس نظامی می‌پوشد دولت عراق در جنگ است، دولت ایران این‌گونه نیست. من خودم آن‌روزها حداقل هجده ساعت مشغول کار بودم. تصور می‌شد که باید لباس نظامی بپوشیم تا دولت در جنگ باشد. بزرگترین مشکلی که منجر شد به این واگرایی‌ها و بعداً قبول آتش‌بس، این بود که مدیریت عملی جنگ رسید به این که ما باید امکانات بیشتر داشته‌باشیم. ما باید دولت را در اختیار داشته‌باشیم. تا جنگ را به پیروزی برسانیم. در واقع ما به‌شدت مشکلات منابع داشتیم و منابع محدود بود. ما دائم درگیر بودیم که نداریم. آن نامه مسؤولان اقتصادی کشور که حضرت امام به آن اشاره کردند، من و مدیر امور دفاعی و مدیر دفتر کلان سه‌تایمان نامه نوشتیم خدمت آقای مهندس موسوی، که آقای زنجانی بردند. حرفمان این بود: الان نسبت به آن موقع که ما این قدر پیروزی داشتیم، فاو را هم گرفتیم، از نظر امکانات و نیرو وضعمان بهتر است، اما داریم یک مقداری انگار عقب می رویم. گویا در چگونگی جنگ و مدیریتش مشکل داریم. بعد اگر این جور بخواهد جنگ بشود و پول بیشتر بخواهد، ما بیش از این نداریم بدهیم. نامه آن است. بیش از این نمی‌توانیم بدهیم. حداکثر امکانات را دادیم. دیگر چیزی نیست که جارو کنیم به آن طرف بدهیم. آن طرف باید بیش از توجه به دریافت بیشتر باید توجه کند به اثربخشی و سامان دادن کار خودش. آن‌ها فکر می‌کنند این طرف خبری هست. درحالی که بودجه پیش بینی نشده نخست‌وزیری در جنگ ۱ میلیون تومان بوده، حقوق وزرا ده‌هزار تومان در سال بوده‌، و اضافه‌کاری هم درکار نبوده‌است. بنابراین این مسائل باعث شد آتش‌بس پذیرفته‌شود. به میزانی که کل قوا، بعدش بخش جنگ و غیر جنگ ما در همگرایی بودیم، توانستیم از فراز و نشیب‌های این هشت سال برویم جلوتر. به میزانی هم که واگرایی داشتیم، ضربه خوردیم، سیلی خوردیم، هزینه پرداخت کردیم. اما در کل در این هشت سال عملکرد کل سیستم نمره قابل‌قبولی داشته‌است. نمره ارزشمندی داشته‌است. این نمره را در دو محور می‌توان مقایسه کرد: ۱- در مقایسه با جنگ‌های دیگر آلمان، انگلستان، ژاپن ۲- در مقایسه با زمان عادی قبل از جنگ و زمان عادی بعد از جنگ ان‌شاءالله که بتوانیم از تجربه و دستاوردهای آن موقع بیش از پیش استفاده کنیم و با آن سطح از تلاش و تعهد و ارزش اخلاقی بتوانیم راه توسعه کشور را هموار بکنیم. والسلام



  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |