اين روزها بحث بازار بورس در کشور بسيار داغ است و جمعيت زيادي به سرمايهگذاري خرد و کلان در اين بازار رو آورده اند. شواهد نشان ميدهد درصد بالائي از جمعيت بورسي بدون دانش و آشنايي کافي در حال معامله اند و به علت صعودي بودن حرکت کلي بازار تفکر قماربازانه در اين افراد روز به روز افزايش مي يابد خطر ناآشنايي با علوم مديريت ريسک معاملهگران ناآگاه به جاي خود اما من روي سخنم با معاملهگراني است که حداقلهاي استاندارد آشنايي با بازار و روش هاي تحليل از جمله تکنيکال و فاندامنتال را فرا گرفتهاند بخصوص کساني که در دو سال گذشته آموزش ديده و وارد بازار شدهاند و بهطور طبيعي براي اکثر آنها اين برداشت غلط بوجودآمده که تحليل يعني يک پيش گويي و چراغ جادويي که از آينده خبر مي دهد. تجارب معاملهگري تمام معاملهگران بزرگ بازارهاي مالي جهان اين را به ما گوشزد ميکند که هيچ بازاري هميشه در حرکتهاي بزرگ صعودي يا نزولي باقي نميماند و معاملهگراني که قصد ماندگاري در بازارهاي مالي را دارند به تجربه اين سوال در ذهنشان ايجاد ميشود که آيا تنها دانش تحليل متضمن سودآوري در تمام دورانهاي مختلف بازارخواهد بود يا خير مانند اتفاقات بازار والاستريت در سال2008 که بزرگان بازارهاي مالي را متوجه حلقه گمشده معامله گري کرد( تأثيرات ذهن يک معاملهگر) البته قبل از سال 2008 هم معاملهگران باتجربه بازار متوجه مسئله مهم(علم روانشناسي معاملهگري) شده بودند اما با جديتر شدن مسئله که تحت تاثير ضررهاي هنگفت غيرقابل انتظار اتفاق افتاد، متخصصين روانشناس باتجربه وارد بازي شدند و شروع به تحقيق و بررسي روي معاملهگران کردند افرادي همچون دکتر گري ديتون دکتر استين بارگر و پروفسور دنيل کانامن و البته پروفسور کانامن روان شناسي بوده که با تحقيق روي سوگيريهاي شناختي معاملهگران جايزه نوبل در رشته اقتصاد را گرفت و شاخه مالي رفتاري را تا حد زيادي تحت تاثير قرار داد. بررسي ها نشان داد انواع سوگيريهاي شناختي از جمله زيان گريزي باعث ايجاد نقاط کور ذهني در حين معامله ميشود، تزلزل در تصميم گيري ها در لحظات خاص يک معامله باعث اشتباهاتي مثل عجله در ورودها، طمع در حجم هاي خريد، ترس از اشتباه و عدم خروج در حد ضررها و حد سودها مي شود. عدم خويشتنداري در يک معامله گر به سبب احساسات قوي بشري هم چون انواع ترس طمع و اميد نااميدي هيجان اضطراب و خشم باعث عدم مديريت تصميم گيري در يک معامله گر مي شود. خوب راه حل درست براي يک معامله گر چيست؟
شايد در تئوري عبارت( معاملهگر بايد بي احساس معامله کند) راهکار مناسبي به نظر بيايد اما اين موضوع در واقعيت براي انسان به اين راحتي عملي نيست. تحقيقات علوم اعصاب شناختي نشان ميدهد احساسات جزء ضروري در روند تصميم گيري هاي به ظاهر منطقي ما است و احساسات انسان به طرز اعجابآوري در مقابل اراده منطقي از خود مقاومت و سرسختي نشان ميدهد. حالا سوال اينجاست به عنوان يک معامله گر و البته انسان(آ يا ميتوان روبات بياحساس بود؟! ) پس از گذر از مسئله بي احساسي علم جوان روانشناسي معاملهگري راه حلهاي مبتني بر انسان را ارائه ميدهد که مسئله شناخت درست از احساسات درگير در لحظه معامله و تشخيص به موقع تصميم گيري غلط بر اساس سوگيري هاي شناختي است. نکته مهم تر اين راه حلها براي معاملهگران اين است که هيچ نسخه واحدي براي همه معاملهگران وجود ندارد و هر معاملهگري تيپ شخصيتي خودش را داراست
بطور مثال راه حل کنترل ترس و طمع يک معاملهگر محافظهکار با معاملهگر ديگري که ضريب ريسک پذيري بالايي دارد متفاوت است. معاملهگران براي ماندگاري و موفقيت در بازار بايد و بايد بر روانشناسي معاملهگري مسلط شوند اما با چه اصول صحيحي؟ به طور عاميانه ميتوان گفت راه حل هاي روانشناسي معاملهگري مانند يک کت و شلوار آماده نيست که همه بتوانند بپوشند چون همه افراد هم سايز نيستند و عملاً آنچه در روند بهبود ذهن يک معاملهگر تاثير دارد آموزشهايي است که خود معامله گر بايد به چشم پارچه کت و شلوار نگاهش کند و پس از تحويل گرفتن آن به قد و قواره خود براي خود کت و شلوار بدوزد. البته يک معامله گر حرفه اي با آموزش اصول و تغيير نگرش و تغيير رفتار معاملهگري والبته تمرين و تکرار، به شناخت درست از تفکر و احساسات خود در لحظه معامله دست خواهد يافت و در مسير معاملهگري ماندگار در بازارهاي مالي گام خواهد برداشت. به تعبير معاملهگران موفق سودآوري مستمر خواهد داشت.
محمد اعمي - (مشاور روانشناسي معامله گري)
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه