۱) شک نیست که اتفاقی که در حال حاضر بر اجتماع ایرانی و قلمرو ایران زمین در حال شکل گرفتن است و سایه بختک زدن آن بصورت مدت دار مشهود و قابل رویت است، در نهایت باعث می شود تا بهمراه زایمانی سخت چهره ی جدیدی از آن متولد و شکل گیرد، بطوریکه از این زمان بعنوان یک نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران از آن یاد خواهند کرد.
"ایران قبل از کرونا و ایران بعد از کرونا."
۲) انتخاب چگونگی شرایط حاکم بر ایران و بعد از کرونا، دقیقاً از انتخاب و تصمیمات فعلی آگاهانه ی مردمانی ناشی می شود که می دانند، آنها تنها مرجعی هستند که برای ساختن قسمت و سرنوشتشان، اختیار تغییر و دگرگونی تقدیر خودشان را در دست دارند.
۳) آنهایی که اجازه می دهند تا ترس ناشی از کرونا آنها را از زندگی کردن باز داشته و تنها به زنده بودنشان فکر می کنند، در آینده ی نزدیک هم جسمشان و هم عزیزان وابسته اشان و هم دیگران را به کرونا مبتلا می کنند.
۴) آنهایی که می دانند قدرت روحیه یک انسان توانایی آنرا دارد که سخت ترین امراض و پیچیده ترین غیرممکن ها( چه در حوزه پزشکی، اقتصادی، اجتماعی و...) را به ممکن در دسترس تبدیل می کند.
انسانهای فولادی که در مقابل تهاجم کوچکترین ویروس و ذره ی هستی که ناشی از عملکرد بد گذشته همنوع خود آدمی اش بوده است و براحتی بنیان دانش ها، مهارتها و توانایی هایش را به چالش و آزمونی سخت کشانده است، می تواند در مقابل آن همچون یک صخره ی عظیمی بایستاد و برآن پیروز شده و به توانایی ها و مهارتهایی نائل شده و در نتیجه خود و بدنبال خود، دیگران را به قله های بزرگ غیر قابل دسترس راهنمایی و بدانها دسترسی پیدا کند.
۵) هر آنکس که کرونای ذهنی نگیرد، اگر به کرونای جسمی مبتلا شود، با بکار گیری قدرت روحیه خویش و استفاده از آگاهی ها خواهد توانست تا برآن غالب شود. این شرط لازم گذار از یک گذر پر حادثه است.
۶) بزرگترین مشکل فرهنگی ما بقول مرحوم ابوالقاسم حالت در اینست که از هر که خواستیم تا کلاه بیاورد، سر را با کلاه آورد.
ما هیچگاه بر روی میانه خط کش زندگی قرار نداشتیم. یا در انتهای آن(عاشق پاکباخته) و یا در ابتدای آن( فارغ) قرار داشتیم. یا چیزی را صد در صد انکار می کنیم و یا صد درصد تسلیم قضا و قدر شیر نر خونخواره اش می شویم.
نمی دانیم که مفهوم انسان زمانی به معنا در می آید که از فرآیند تحول ققنوس شدن از لابلای آتش عظیم و گسترده ای که نیستی همچون چالش های عظیم بر هیمنه ی آدمی می اندازد، حاصل می شود. آنزمان که چشم های انسانیت خود را باز کند و در کنار ارث گنج گونه ای که بدان رسیده است، بدبختی خوابیده اش را ببیند و در بطن رنج شکوفایی اش، به گنج هایی مخفی اش ایمان آورد.
۷) بدانیم در این حال حاضر و وانفسای حاکم فعلی و به تنهایی داشتن افکار بزرگ و اندیشه های بزرگ نمی تواند بسلامتی ما را از این شرایط چاله گون افتاده به چاه برزخی آخرالزمانی رها و خارج نماید.
شعوری فراتر از شعائر روز مره و قدیمی لازم است.
۸) بدانیم زرادخانه اتمی و حاکمیت بر نیمی از جهان نتوانست اتحاد جماهیر شوروی را نگهدارد. آن چیزی که اتحاد جماهیر شوروی را از هم گسست، کمبود "نوار بهداشتی" بود.!؟
۹) پس تا دیر نشده کمک کنیم تا در ابتدا برای خودمان جهت عدم اشاعه ی اندیشه های معیوب و عاری از امید و بخصوص اندیشه هایی که از هیجانات منفی و افکار مزاحم ناشی می شود، آنرا مدیریت کنیم و بدانها نوار بهداشتی ببندیم تا جلوی نشر آنرا بگیریم . چرا که؟ اینکار ارجح از انتقال ویروس است.
مغز؛ این کوچکترین، مهمترین، اساسی ترین و قوی ترین قدمی است که هر کسی در هر جایی که هست و چه دشمن باشد و چه دوست و در وهله ی اول برای سلامتی خود و خانواده و کسب و کارش باید....باید ....و باید به زودی اقدام کند.
بدانیم و بدانیم و باز هم بدانیم تا قدمهای کوچک درست در راستای اهداف بزرگ و چشم اندارمان بر نداریم، نه تنها جلوتر نخواهیم رفت بلکه عقب تر از آنجایی که بودیم، پس خواهیم نشست و آنگاه مُردگان در قلعه امان زیادتر خواهند شد.
اکنون که از فرصت ها رخصت نگرفتیم و کارهای کلان و بنیادی و ساختاری انجام ندادیم و آنقدر بی خیال با زمان برخورد کردیم تا اَبر بحران ما را فرا گرفت، چاره ای جز همدلی و پذیرش یکدیگر نداریم تا دستان کوچکمان به اجتماع همدیگر درآید و تبدیل به دستی بزرگ شود.
در اینراه هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار.
هر اقدامی بغیر از این آب در هاون کوبیدن است. از ژاپن یاد بگیریم که هر بار که هستی کمرش را شکست با قامتی برافراشته تر بپا خاست.
توشه ما اراده و خرد جمعی است. بغیر از این از کشته ها تنها پشته ها برایمان باقی خواهد ماند.
محمّدرضا حاتمی ورنوسفادرانی - تحلیلگر