یادداشتهای این ستون به موضوع برندینگ سیاسی رسید.در عالم امروزی تجارت لزوم ایجاد هویت و شناسنامه و ایجاد تصویری دلخواه از محصول و خدمات، مورد پذیرش همه است،حالا بحث بیشتر بر روی روشهای موفقیت در این راه است.
یادداشتهای این ستون به موضوع برندینگ سیاسی رسید. در عالم امروزی تجارت لزوم ایجاد هویت و شناسنامه و ایجاد تصویری دلخواه از محصول و خدمات، مورد پذیرش همه است، حالا بحث بیشتر بر روی روشهای موفقیت در این راه است. مثلا عجیب نیست که شرکتی نفتی خود را دوستدار محیط زیست معرفی کرده، و یا سازنده مشهور جهانی خودرو، خود را لوکس و گرانقیمت نشان داده و کوشش کند این پیام با قدرت به مشتریان خاص برسد که برند ما از خودِ شماست. این برندها اغلب با روشهای گوناگون نظرسنجی، به بررسی تصویر خود در بازار میپردازند و میزان دوری ذهنیت مشتریان هدف با آن تصویری را که مطلوب خودشان است، اندازه گرفته و با این بازخورد به اصلاح پیامهای ارتباطی خود میپردازند.شخصیت برند هم معمولا عمری بیشتر از یک نسل و به ندرت کمتر دارد، به عبارت دیگر تغییر شناسنامه دیر به دیر انجام شده واگر لازم باشد، خیلی با برنامه و فکر شده عوض میشود. چراییاش هم که مربوط میشود به ارزش قدمت. یعنی ثبات و قدمت خودش نمره مثبت دارد. ثباتی که با پیام با دوامی مثل دوستدار محیط زیست و یا لوکس بودن انتقال مییابد. حالا شما مقایسه کنید با اینکه هر دوسال یک برند سیاسی، هم شعار عوض کرده و هم رنگ عوض کرده و هم پیام ارتباطی خود را عوض کرده و خلاصه شخصیت خودش را عوض میکند. یعنی مدیران این برند همین چند کلمه اصولی از بازاریابی را نمیدانند؟ شاید از آنجایی که در سیاست هدف جلب همه اقشار است کارشان گیر دارد.گیری که مربوط به انتظارات و گرفتاریهای مختلف مردم است. برخی گرفتار نان شباند و برخی درگیر فردای خود و برخی غصه مشکلات فرهنگی و اجتماعی را میخورند. برند سیاسیای که میخواهد همه اینها را پشتِِسر خود داشته باشد، برای پیام اصلی خود، حتما از درخواستهای اقشار مختلف فاصله گرفته و در جایی دورتر که شاید فصل مشترک درخواست عمومی است میایستد تا بتواند آرای همه را جلب کند. درآنصورت در زمان موفقیت و در زمان اجرای شعار، تمرکز بر این فصل مشترک باید همسو با رفع مشکلات متفاوت همه اقشار باشد؟ و امروز این فصل مشترک کدام است؟