غلامرضا رحیمی – مشاور امور مدیریت
iraniansme@gmail.com
یک آژانس تاکسی در نزدیکی محل کارم است که بهصورت خانوادگی اداره میشود. زمانی که فرزندان راننده هستند، بسیار ساکت و آرام و درخودرفته و بدون کلامی رانندگی میکنند. زمان زیادی لازم نبود تا بدانم آنها درسخوانده و کارکرده هستند. در فرصتهای کمی که همسفر پدر خانواده هستم، وی با پرسشهای بسیار به کنکاش اوضاع اقتصادی پرداخته، و خیلی مایل است بداند که به قول خودش اقتصاد کی تکان میخورد. در یکی از این فرصتها، پس از پرسش و پاسخ مرسوم
همیشگی با او، با احتیاط از وی پرسیدم که چه شده که فرزندان درسخوانده و نسبتاً با تجربه او راننده تاکسی هستند؟ نمیدانستم پرسش من نیشتری به زخم دل او است. آهی کشید و گفت من از نوجوانی در کار ریختهگری بودم، و با سختی توانستم یک کارگاه ریختهگری راه بیاندازم، بچهها هم که بزرگ شدند، با آرزوهای من همگی درسهایی مرتبط با کار من خواندند. بعد هم اضافه کرد درسشون هم که تموم شد باهم توی کارگاه ریختهگری خانوادگیمون کار میکردیم. بعد آه کشید و گفت، اما ظاهراً درگیر کردن اونها با آرزوهای پدر درست نبود.
با آنکه پرسشهای زیادی داشتم، چند لحظه سکوت کردم، عاقبت پرسیدم چه شد که سر از آژانس تاکسی درآوردید؟ گفت تا قبل از شروع هدفمندسازی یارانه ها و گرون شدن نرخ ارز، افتان و خیزان کار میکردیم، اوضاع خیلی خوب نبود، اما بد هم نبود، اما بعد، اوضاع بهشدت تغییر کرد، دیگر گذران زندگی خانواده غیرممکن شدهبود، با توصیه همسرم در شراکت با برادرش سر از آژانس تاکسی درآوردیم. پرسیدم با این همه تجربهای که شما دارید، نشد اوضاع را مدیریت کنید؟ گفت در ریختهگری، شما برای تأمین مواد متکی به نقدینگی زیادی هستید، بخشی از مواد اولیه وارداتی است و بسیاری از خریدها دیگر نقدی شده، حالا این وابستگی به نقدینگی را بگذارید کنار رکود بازار، جمعش میشود خانهخرابی. پرسیدم کارگاه را چه کردید؟ گفت ما مثل آدمهایی که منتظرند جنگ تموم بشه و برگردند سر خونه و زندگیشون هستیم، کارگاه را داریم و تقریباً هر هفته سری به اونجا میزنم. بعد هم اضافه کرد دایم روزنامه میخونم و اخبار گوش میکنم، تا ببینم که این رکود کی تمام میشود، بلکه برگردیم سر کار اصلیمان.
نزدیک مقصد، از من برای بازدید از کارگاهش که خیلی هم از شهر دور نیست، دعوت کرد. تا اومدم حرفی بزنم، قرارش را هم گذاشت و بعد گفت میخواهم از نزدیک یکی از نتایج هنر تبدیل میلیاردها دلار درآمد نفت به ابزار خانهخرابکنی تولید را از نزدیک ببینی. بعد هم اضافه کرد هنری که قادر است نه با بیپولی که با پول زیاد تولیدکننده را به راننده تاکسی تبدیل کند.
فکر کردم که شاید لازم باشد کمی هم به این مرد دنیادیده دلداری و امید به آینده بدهم. گفتم اما قطعاً رکود نمیتواند اینگونه تداوم داشتهباشد، و علایمی از تغییر در شاخصها دیده میشود. حالا که دیگر در مقصد بودیم به من گفت ببینید ریختهگری یک صنعت مادر است، من همه عمرم را در این صنعت گذاشتهام، من چیزی را که باور دارم، شاخصها نیستند. هرچندکه مطمئنم درست هم هستند، اما زندگی در کف کارگاههای تولیدی دماسنج دیگری دارد، ما دمای بازار را با تقاضا و سفارش اندازهگیری میکنیم. حالا در حرفه ما اغلب واردکننده مواد شدهاند، خیلی از رفقای ما وام تولید گرفتند ولی بهجای تولید برای ریختهگریهای بزرگ وابسته به دولت که سفارشات تضمینی دولتی دارند، مواد میآورند. رویای افرادی همچون خانواده من برای تولید، وقتی رنگ واقعیت میگیرد که بازار ثبات داشتهباشد. تولید برای موفقیت به ثبات بیشتر از شعار نیاز دارد.